153
مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2

رسول اكرم صلى الله عليه و آله ابوهاشم را از زندان آزاد كن و او را نزد اهل بيتش بفرست. وليد گفت: من اكنون او را از زندان آزاد كردم و از وى درگذشتم. ابوهاشم از زندان آزاد شد، ولى وليد به او اجازه نداد از دمشق بيرون رود و او را تحت نظر داشت. وليد روزى به او گفت: «يا ابا البنات؛ اى پدر دخترها!» ابوهاشم جواب داد: آيا مرا به داشتن دختر سرزنش مى كنى؛ در حالى كه حضرت لوط و خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله پدران دخترها بودند؟!
وليد از اين جواب خشمگين شد و گفت: تو اهل جدل هستى، از نزد من دور شو! ابوهاشم گفت: آرى، به خدا قسم از نزد تو خواهم رفت! ابوهاشم از دمشق بيرون شد و به طرف مدينه گريخت، امّا سرانجام وليد او را مسموم كرد. ۱
علاّمه مجلسى ۲ در ضمن بيان حالات امام محمد باقر عليه السلام از خرائج راوندى حديثى را مرسلاً نقل كرده كه دانشمند فرزانه جناب آقاى عطاردى هم در كتاب خود ۳ آن را ذكر كرده است. در بخشى از آن حديث آمده است:
ابوبصير از حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده: زيد بن حسن عليه السلام نزد پدرم آمد و از وى ميراث رسول اللّه صلى الله عليه و آله را مطالبه مى كرد (ميراث آن حضرت عبارت بود از: زره، شمشير، انگشتر و عصا كه نزد حضرت امام باقر عليه السلام بود) . زيد اظهار داشت: من فرزند امام حسن عليه السلام هستم و او بزرگ ترين فرزند پيغمبر صلى الله عليه و آله است پس ارث آن جناب به من مى رسد و من اولى و احقّ به آن هستم. در اين هنگام ميان زيد بن حسن عليه السلام و زيد بن على بن الحسين عليهماالسلام كه در مجلس بود، گفت وگوهايى صورت گرفت. زيد بن على عليه السلام پيش حضرت امام باقر عليه السلام رفت و گفت: اى برادر! من ديگر در اين باره با زيد بن

1.بايد دانست كه خلفا و عمّال ستمگر بنى اميه براى اين كه با آسودگى خاطر به حكومت ظالمانه خود ادامه دهند و ميان علويان، نفاق و اختلاف ايجاد كنند و مسلمانان را از گرايش به آنان بازدارند، مى كوشيدند اين گونه اختلافات را بزرگ جلوه دهند.

2.بحارالأنوار، ج ۴۶، ص ۳۲۹؛ الخرائج و الجرائح، ص ۲۳۰ .

3.عبدالعظيم الحسني عليه السلام حياته و مسنده، ص ۷۹ .


مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
152

بهره اى ندارم. ولى اين صدقات از آنِ فاطمه زهرا عليهاالسلام نيست؛ بلكه به امير مؤمنان على بن أبي طالب عليه السلام تعلّق دارد. علاوه بر اين، على عليه السلام شرط كرده است كه بايد توليت اين صدقات در دست فاضل ترين و داناترين فرزندان او باشد و من از شما فقيه تر و داناتر هستم.
هنگامى كه اين اختلاف پيش آمد، زيد روانه دمشق شد و خليفه اموى را از ماجرا آگاه كرد. البته پيشتر، از ابوهاشم نزد وليد بن عبدالملك سعايت شده بود كه وى ادّعاى خلافت دارد و هم اكنون لشكريانش در عراق جمع شده اند و در انتظارند تا به فرمان او ناگهان برضد تو بشورند. از اين رو، وليد بن عبدالملك با شنيدن اين سخنان آتش خشمش شعله ور شد و به عامل خود در مدينه نوشت كه هرچه زودتر ابوهاشم را به دمشق بفرستد. امير مدينه، ابوهاشم را دستگير كرده، او را به دمشق فرستاد.
وليد كه از ابوهاشم خشمگين بود، او را مدتى به زندان افكند. زمانى كه وى در زندان به سر مى برد، حضرت سجاد عليه السلام براى استخلاص او به دمشق عزيمت فرمود و از خليفه گله كرد كه: فرزندان ابوبكر و عمر و عثمان به جهت پدران خود در ميان مردم به راحتى زندگى مى كنند و معزّز هستند و كسى به آنها صدمه و آزار نمى رساند؛ امّا فرزندان پيغمبر صلى الله عليه و آله در حبس و شكنجه و آزار هستند و شرافت نَسب آنها با آن حضرت مراعات نمى شود. اينك ابوهاشم عبداللّه بن محمد مدّتى است كه در زندان تو گرفتار است.
وليد، اختلاف ابوهاشم با پسرعمويش و ادعاى خلافت و قصد آشوبگرى او را برضد خليفه به اطلاع امام سجاد عليه السلام رساند.
حضرت سجّاد عليه السلام فرمود: زيد بن حسن عليه السلام و ابو هاشم هر دو پسرعموى يكديگرند و اين اختلافات جزئى و خانوادگى همواره در هر خاندانى هست و نبايد موجب خشم شما شود. در اين هنگام حضرت امام سجّاد عليه السلام علت نزاع و اختلاف آن دو نفر را براى وليد بن عبدالملك بيان كرد. سپس فرمود: اكنون به خاطر حضرت

  • نام منبع :
    مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128990
صفحه از 394
پرینت  ارسال به