179
مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2

و يا با زنى عهد و پيمانى بسته باشم! ابن مولى در اين مورد سوگندهاى غليظى هم ياد كرد. حسن بن زيد گفت: پس اين ليلا كه در اشعارت ذكر شده و تو با او معاشقه و مغازله كرده اى، كيست؟ گفت: زنم مطلّقه باشد اگر دروغ بگويم! من نام كمانِ خود را ليلا گذاشته ام و در همه اشعار عاشقانه ام، مقصود از ليلا همين كمان است كه در دست دارم! و افزود: شعر بايد داراى تشبيب و معاشقه باشد و از عشق و محبت نبايد خالى شود؛ زيرا اگر ساده و بى پيرايه باشد، به آن توجّه نمى شود و مردم از آن استقبال نمى كنند. حسن بن زيد از اين سخنان شاعر خنده اى كرد و گفت: اگر مقصود از ليلا اين باشد، در گفتن شعر آزاد هستى و هرچه دلت مى خواهد بگو!
ابن مولى از حسن بن زيد هر ساله مقرّرى دريافت مى كرد. وى روزى بر حسن وارد شد و در مدح او چند بيت زير را قرائت كرد:

هاجَ نَفْسى تَفَرُّقَ الْجِيرانُوَاعتَرتْنِي طَوارِقُ الأَحْزانُ
وَ تَذَكَّرتُ ما مَضى مِنْ زَمانىحينَ صارَ الزَّمانُ شَرُّ زَمانُ
تا آنجا كه گويد:

فَضْلُهُ واضِحُ بِرَهْطِ أَبى الْقاسِمِ رَهْطُ الْيَقينُ وَ الايمانُ
هُمْ ذَوُو النُّورُ وَالهُدى و مَدَى الأَمَةُبَرُّوا هلِ الْبُرْهانُ وَ الْفَرقانُ
مَعْدِنُ الْحَقِّ وَالنَّبُوَّةِ وَالْعَُدْلِ إِذا ما تَنازَعَ الْخَصْمانُ
وَابْنُ زَيْدِ إذا الرِّجالُ تَجاروُايَوْم حَفْلٍ وَغايَةٌ وَ رِهانِ
هنگامى كه ابن مولى اشعار خود را به پايان رسانيد، حسن بن زيد او را نزد خود طلبيد و در نهانى به او گفت: موقعى كه به حجاز مى آيى، اين گونه اشعار مى گويى و زمانى كه به عراق مى روى اين ابيات را مى خوانى:

وَإنَّ أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَ رَهْطَهُلِرَهْطِ الْمَعالي مِنْ لَوُيّ بْنِ غالِبٍ
اُولئِكَ أَوْتادُ الْبِلادِ وارَثو الذبيّ بأَمْرِ الْحَقِّ غَيرُ التَّكاذُبِ
ابن مولى گفت: اگر در اين مورد توضيحى بدهم انصاف مى دهى؟ حسن گفت:


مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
178

هنگامى كه ابن هرمه از خواندن اين اشعار فارغ شد، حسن بن زيد گفت: از من چه مى خواهى و به چه چيز احتياج دارى؟ گفت: ابن أبي مضرّس از من 150 دينار طلب دارد كه مى خواهم آن را ادا كنى. حسن به يكى از غلامان خود گفت: هرچه زودتر ابن أبي مضرّس و دفتر مطالبات او را نزد من حاضر كن.
راوى گويد: ما هنوز نماز عصر را نخوانده بوديم كه غلام حسن بن زيد به همراه ابن مضرّس از راه رسيد. موقعى كه چشم حسن بر وى افتاد، به او خير مقدم و خوش آمد گفت. سپس پرسيد: ابن هرمه به شما مديون است؟ گفت: آرى. حسن گفت: نام او را از دفتر مطالبات خود پاك كن.
بعد از اين مذاكرات به يكى از پيشكاران خود دستور داد تا خرماى «خانقين» را به 150 دينار به ابن مضرّس بفروشد و به هر دينارى ربع دينار اضافه كند، و به ابن هرمه نيز 150 دينار خرما بدهد و ابن ربيع هم كه ابن هرمه را همراهى كرده بود، سى دينار خرما دريافت كرد.
راوى گفت: ما در اين هنگام از نزد حسن بن زيد برگشتيم و در مراجعت به محمد بن عبداللّه برخورديم. محمد از اشعار ابن هرمه كه براى حسن بن زيد گفته بود، اطّلاع يافته و از پدر و عموهاى خود خشمگين بود؛ زيرا آنان قبلاً اين شاعر را از خود رنجانيده بودند. ۱
ابوالفرج اصفهانى ۲ مى نويسد: حسن بن زيد، ابن مولى را نزد خود طلبيد و با غضب گفت: درباره زنان مسلمان غزلسرايى مى كنى و اشعار عاشقانه خود را در مسجد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و يا در بازار و اجتماعات مسلمانان بازگو مى نمايى! ابن مولى گفت: زَنَم مطلّقه باشد كه اگر من درباره زن مسلمانى شعر عاشقانه گفته و غزل سروده

1.أغانى، ج ۴، ص ۳۷۵؛ أعيان الشيعة، ج ۵، ص ۸؛ به نقل از عبدالعظيم الحسني عليه السلام حياته و مسنده، ص ۸۷ - ۸۸ .

2.أغانى، ج ۳، ص ۲۹۱.

  • نام منبع :
    مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128999
صفحه از 394
پرینت  ارسال به