191
مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2

از جمله آنها على بن حسن بود، گرفتند و همه را با زنجيرهاى آهنين بستند و در محملهاى بى روپوش نشانيدند. سپس آنان را در كنار مسجد، كه محلّ اجتماع مردم بود، حاضر كردند تا جمعيّت به آنها ناسزا بگويند.
عبداللّه بن ابراهيم جعفرى گويد: خديجه، دختر عمر بن على، براى ما روايت كرد كه سادات بنى حسن را در كنار مسجد، نزديك باب جبرئيل نگهداشتند. در اين هنگام امام صادق عليه السلام به سوى جمعيّت آمد؛ در حالى كه رداى مباركش بر زمين افتاده بود. امام عليه السلام از در مسجد خارج شد و در حالى كه اشك بر چهره مباركش جارى بود، فرمود:
«واللّه ما وَفَتِ الاَْنْصارُ لِرَسُولِ اللّه صلى الله عليه و آله بِبَيْعَةٍ، لَقَدْ بايَعُوهُ عَلى أَنْ يَقُوا نَفْسَهُ وَوُلْدِهِ مِمّا يَقُونَ نُفُوسَهُمْ وَ اَوْلادَهُمْ وَاللّه لا يَفْلَحُ قَوْمٌ تَخْرُجُ بِهؤُلاءِ عَنْهُمْ عَلى هذِهِ الصُّورةُ؛ قسم به خدا كه انصار به بيعت خود با رسول خدا صلى الله عليه و آله وفا نكردند؛ آنها بيعت كرده بودند كه فرزندانش را حفظ كنند؛ همان گونه كه خود و فرزندانشان را حفظ مى كنند. به خدا قسم رستگار نمى شوند جماعتى كه فرزندان پيغمبر صلى الله عليه و آله خود را بدين صورت كوچ دهند».
پس از اين حضرت صادق عليه السلام به منزل رفت و از شدت اندوه مدّتى بيمار شد. بعد از اين اتفاق، سادات بنى حسن را از مدينه به بغداد بردند و منصور امر كرد جماعتى از آنها را كشتند و عدّه اى را در زندان مخوف و وحشتناكى حبس كردند كه در آن روز و شب تشخيص داده نمى شد. به علت نداشتن بيت الخلاء، ناچار بودند در همان محل سكونت خود قضاى حاجت كنند؛ چنان كه بوى تعفن برايشان ناراحت كننده بود. كم كم بدن آنان وَرَم كرد؛ تا اينكه از شدّت مرض و گرسنگى و تشنگى از دنيا رفتند. از جمله اين شهدا على بن حسن بن زيد جدّ اوّل حضرت عبدالعظيم عليه السلام بود. ۱

1.اصول كافى، ج ۱، ص ۳۵۸ ـ ۳۶۶؛ عبدالعظيم الحسني عليه السلام حياته و مسنده، ص ۱۰۰.


مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
190

امامت محمد رضايت دهيد، كسى ديگر درباره اين موضوع مخالفت نخواهد كرد و قريش با بقيّه مردمان به خلافت او تن مى دهند و با وى بيعت مى كنند.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: «ديگران در اين قضيّه با شما موافقند، احتياجى به وجود من نداريد. شما مى دانيد كه من به دليل ناراحتى جسمى نمى توانم در اجتماعات شركت كنم؛ حتى به جاى آوردن حج بيت اللّه و فرايض و مناسك برايم مشقت آور است. دست از من برداريد و با ديگران در اين باره مذاكره كنيد .»
عبداللّه گفت: مردم همه چشم به شما دارند و منتظرند كه شما در اين جريان داخل شويد. اگر راجع به اين موضوع نظر موافقت بدهيد، ديگران از شما پيروى خواهند كرد و ما از شما انتظار جنگ و مبارزه كردن نداريم.
راوى گفت: در اين هنگام جماعتى وارد شدند و كلام حضرت صادق عليه السلام با عبداللّه قطع شد.
موسى بن عبداللّه گويد: بار ديگر با پدرم نزد جعفر بن محمد عليهماالسلام رفتيم. پس از اذن ورود، داخل منزل شديم. پدرم نزديك رفت و سر او را بوسيد و گفت: فدايت شوم! من بار ديگر آمدم تا از شما تقاضاى همكارى كنم و اميدوارم كه اين مرتبه به من جواب رد ندهى و خواهش مرا برآورى.
جعفر بن محمد صادق عليهماالسلام فرمود: «اى پسر عم! به خداوند پناه ببريد و بى جهت ادعاى امامت و خلافت نكنيد و به اين گونه امور نپردازيد؛ من از عاقبت اين قضيّه نگرانم و بيم دارم كه به شما آسيب و ضررى برسد .»
عبداللّه پس از گفت وگوى مفصل با امام عليه السلام ، از محضر او بيرون شد و از فرط غضب و ناراحتى لباسهاى خود را مى كشيد. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «من از عموى شما شنيدم كه فرمود: عبداللّه و فرزندان او در آينده نزديكى كشته خواهند شد .»
موسى بن عبداللّه گفت: مدّتى از اين جريان نگذشت كه فرستادگان منصور دوانيقى به مدينه وارد شدند و پدرم را با برادرانش و جماعتى از سادات بنى حسن، كه

  • نام منبع :
    مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128984
صفحه از 394
پرینت  ارسال به