235
مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2

دختران يتيم چه كنم كه اكنون زحمت گرسنگى دارند و همى بگفت و بگريست. مردمان بر گردش انجمن شدند و از حالش بپرسيدند. قصه خود را بازگفت و او را به حضرت سيده نفيسه دلالت كردند و گفتند به خدمت وى شو و مسئلت دعا كن؛ همانا خداى تعالى از بركت دعايش، مهم تو را كفايت فرمايد. پيرزن به حضرتش شتافت و سرگذشت خود را به عرض رسانيد و خواستار دعا گرديد.
سيده بر وى ترحم نموده دست به دعا برداشت. عرض كرد: «يا من علا فقدر و ملك فقهر جبر من امتك هذه ما انكسر فانها خلقك و عيالك». چون اين كلمات بگفت، با آن زن فرمود: به جاى بنشين كه خداى تعالى بر هر كار توانا است. آن زن بر در سراى بنشست و به واسطه گرسنگى اطفالش قلبش سوزناك بود و ساعتى برنگذشت. ناگاه جماعتى را بديد كه بر در سراى اجازه دخول مى طلبند. چون داخل شدند، سلام دادند. سيده از حال ايشان پرسيد، عرض كردند: ما را حكايتى عجيب است؛ ما مردمى سوداگر هستيم و به دريا سفر كرديم و خداى را بر عافيت سپاس مى گذاشتيم و چون نزديك به شهر شما رسيديم، آن كشتى كه در او نشسته بوديم سوراخى در او به هم رسيد و آب در كشتى داخل گرديد .؛چندان كه مشرف بر غرق شديم و همى آن مكان را كه آب از آن مى جوشيد مسدود مى كرديم فايدتى نمى كرد. آب طغيان كرد، استغاثه به درگاه حضرت احديت نموديم و به حضرت شما توسل جستيم. در اين اثنا مرغى را نگران شديم كه خرقه اى را كه در آن پنبه رشته بود به سوى ما افكند. آن خرقه رشته را در شكاف كشتى جاى داديم . آب از طغيان باز ايستاد و به سلامت وارد شهر شديم. اينك به حضرت تو آمديم و به شكرانه خداوند يگانه پانصد درهم نقره بياورديم.
سيده چون بشنيد، بگريست و عرض كرد: «الهى ما ارأفك و الطفك بعبادك». در اين وقت پيرزن را ندا كرد تا بيامد. سيده بفرمود: رشته خود را در هر جمعه به چه مبلغ مى فروختى؟ گفت: بيست درهم. فرمود: بشارت باد تو را كه ايزد تعالى در ازاى هر يك درهم بيست و پنج درهم به تو عوض مرحمت كرده است و قصه را براى او شرح


مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
234

احتمال جنجال را نكند و مرا از عبادت و اوراد و تحصيل توشه معادم باز مى دارد. عرض كرد: جميع اين مسائل را اصلاح كنم و خاطر شريف شما را از هر رهگذر آسوده مى گردانم و به آن طور كه موجب رضاى طبع شريف است مرتب مى دارم و سرايى بس وسيع كه در درب الساع دارم به تو بخشيدم و خداى را بر اين حال گواه گرفتم و از تو خواستار مى شوم كه از من پذيرفتار شوى و در عدم قبول آن، مرا شرمسار نفرمايى.
سيده فرمود: آن سراى را از تو قبول كردم، ولى با اين مردم بسيار كه به حضرت من وفود مى دهند چه سازم؟
حاكم گفت: ضمانت اين كار نيز به عهده من است. هر آينه من امر مى كنم كه در هر هفته بيش از دو روز شما را مشغول ننمايند؛ فقط روز يك شنبه و چهارشنبه مردم به زيارت شما تشرف حاصل بنمايند. سيده قبول نمود و حاكم كاملاً مسرور گرديد و كار بر اين نهج استمرار پيدا كرد.
حكايت كردند كه وقتى در زمان سيده نفيسه رود نيل بايستاد. مردمان در خدمت سيده نفيسه انجمن شدند و خواستار دعا گرديدند. سيده نفيسه قناع خود را به ايشان داد كه آن را به دريا افكنند. چون بفرموده عمل كردند . هنوز بازنگشته بودند كه از بركت آن قناع، رود افزايش گرفت و روان گرديد.
و ديگر حكايت كردند كه زنى سالخورده چهار دختر داشت و ايشان پنبه ريسى كردند از جمعه تا جمعه ديگر . جمعه دوم آنچه رشته بودند آن عجوزه مى گرفت و در بازار پرده مى فروخت و از يك نيمه بهايش كتان و از نيمى ديگر طعامى براى قوت ايشان مى خريد.
روزى ، در آن اثنا كه از بازار عبور مى كرد و آن رشته را بر سر داشت ، ناگاه پرنده تيزچنگال از هوا به زير آمد و آن رزمه (بقچه) رشته را بربود و به هوا بلند شد. آن زن از حدوث اين حادثه مهيبه بى خود به روى زمين افتاد. چون بهوش آمد، گفت: با

  • نام منبع :
    مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج2
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 139464
صفحه از 394
پرینت  ارسال به