3 - روزهاى زندگى را به چون و چرا به هدر نده زيرا با تو افرادى هستند كه كارهاى روزانه تو را به شمار مى آورند. ۱
عمر رفت و من، به بند چون و چندصيدها صياد گشت و من، به بند
نبدىّ چون و چرا آزاد نيستبيمناكى، شيوه فرهاد نيست
روز عمرست اين، نه روز بى شمارلحظه لحظه با عبادت در شمار
آبِ بى جريان شود مرداب مرگكو حيات و زندگى در آب مرگ
مرد بايد، همچو رودى در خروشزندگى بخشد به جان صد خموش
همتى سازد شود پروانه اىگرد شمع ذكر حق، ديوانه اى
محتسب ها بر دو دوشت، جايگيردر نوشتِ كارها، از خواب، سير
تو معلم، محتسب ها، درس گيرهرچه گويى، در نوشتن، بس دلير