127
روح و ريحان ج4

پس احترام خدام اين آستان و حرم بر كافه عرب و عجم لازم و واجب است براى نسبتى و خدمتى كه دارند جز متولى اين آستان كسى را نمى رسد جسارتى نمايد و اظهار رفعت كند ، اگر قدر خود بدانند و ملتفت شوند كه در چه خدمت نمايانند .

فيا ساكنى اكناف طيبة كلكمالى القلب من اجل الحبيب حبيب
* * *

حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظاز آنكه صنعت بسيار در عبادت كرد
ربّنا ! لا تجعلنا من الغافلين واجرنا من عذابك يا ارحم الراحمين .

[ ثمرات توليت جناب امين السلطان ]

مخفى نماناد كه تحديث نعمت و تبيين حقيقت بر هر فردى از افراد اين امت لازم است ، سيما بر امثال ما دعا گويان كه همه اوقات قوت اسلام و قدرت اسلاميان را طالبيم و غالباً در مجامع و محاسن عامه حاضر مى شويم و خود را لسان علماء و نواب ايشان در ابلاغ احكام مى دانيم .
البته آنچه بين امت از نتايج اوامر و احكام ونواهى الهيه مشاهده كرديم بايد اظهار نمائيم و اطلاع بدهيم تا بعضى بدانند و باعث تقويت قلوب اهل ايمان شود .
پس از تقريرات واقعيه و اعلامات امور خيريه نيز در كتابها تحرير و ضبط نمائيم تا آنكه آيندگان را عبرت و نصيحتى باشد و از حالات سابقين اطلاع و بصيرتى پيدا كنند .
و هر كتابى كه تأليف مى شود براى نفع مسلمانان است و موعظه جاهلان .
بناء على هذا جايز نيست از روى هوا قلمى كشيده شود كه مطابق واقع نباشد و گوينده را هم نظرى جز بهره اى دنيويه نبود ، چون چنين شد اوراق آن كتاب سزاوار چسبانيدن به ابواب است نه براى نظر نمودن اولوا الالباب !
و داعى از آنچه مصطلح است نهايت نفرت داشته و دارم ، و غرضى در شرح و بسط اين كتاب جز بيان حقيقت گوئى و تحديث نعمت نيست و اگر نه آثارى بر تقريرات و تحريرات


روح و ريحان ج4
126

در اينكه متولى از مقصور عفو و اغماض كند و اگر نه تعزيرات مقصرين را در صحن شريف موقوف دارد

اما بذل و احسان و اعطاء و جوائز و صِلات شايد به اهل خدمت در مجامع عام اصلح و اولى باشد چنانكه عفو و اغماض از گناهان هم در صحن شريف صله و احسان نمايانيست ، و احترامى است از حضرت عبدالعظيم كه به جهت آن جناب در آن روضه كه احسن قباب است شده است .
و اين چند بيت را خوب است بنويسم و زبان جسارت را ببندم و از گفتارهاى خود معذرت بخواهم :

رأى المجنون فى البيداء كلباًفمدّ۱له من الاحسان ذيلا
فلاموه على ما كان منه۲وقالوا لم مسحت۳الكلب نيلا
فقال دعوا المدينة۴ان عينىرأته مرّة فى حى ليلا۵
يعنى :

بوالفضولى گفت اى مجنون خاماين چه شيداست اينكه مى آرى مدام
پور سگ دايم پليدى مى خوردمقعد خود را بلب مى استرد
عيبهاى سگ بسى او مى شمردعيب دان از عيب او بوئى نبرد
گفت مجنون تو همى نقشى و تناندرا بنگر شبى در چشم من
كين طلسم بسته مولاست اينپاسبان كوچه ليلى است اين

1.در فيض القدير : فجرّ .

2.در فيض القدير : فلاموه لذلك وعنفوه .

3.در فيض القدير : أنلت .

4.در فيض القدير : الملامة .

5.فيض القدير فى شرح الجامع الصغير ۲/۵۶۷ ش ۲۲۶۴ .

تعداد بازدید : 152562
صفحه از 400
پرینت  ارسال به