من از جد وى محمد بن احمد بن على ـ قدس اللّه روحه ـ بسيار وصف مى كرد ، و از فضل و علم و زهد و عبادت وى بيان مى فرمود .
خلاصه صدوق فرمود : بسيار تشكر از لقاء و اخاء وى نموده ، بعد فرمود كه : روزى ابو سعيد نقل كرد : در بخارا يكى از بزرگان فلاسفه و منطقيين ۱ در امر حضرت حجة اللّه و طول غيبت و انقطاع اخبار آن بزرگوار قدرى مرا به حيرت انداخت . پس اخبارى كه رافع شكوك و قامع شبهه بود در غيبت حضرت خاتم الأوصياء ذكر نمودم . از براى وى تسكين حاصل شد ، خواهش كرد در اين باب كتابى تصنيف نمايم ، براى اجابت وى با كمال اطاعت قبول كرده وعده دادم : اگر خداوند مرا روزى كرد عود را به مستقر و وطن خود در رى خواهم نوشت .
خواب ديدن مرحوم صدوق حضرت حجة اللّه اعظم را در اطراف مكه معظّمه
شبى تفكر مى نمودم در اينكه فرزندان من بعد از من چه خواهند كرد و چه بر ايشان خواهد رسيد . خواب مرا ربود ، در عالم رؤيا ديدم در اطراف مكّه طواف مى كنم و من در طواف هفتم حجر الاسود را استلام مى نمايم و مى گويم : امانتى ادّيتُها وميثاقي تعاهدته لتَشهد لى بالموافاة ۲ .
آنگاه آقاى من صاحب الزّمان عليه السلام را زيارت كردم كه به در خانه كعبه ايستاده است . نزديك آن بزرگوار آمدم و سلام كردم . جواب داده فرمودند : چرا كتابى در غيبت نمى نويسى تا كفايت كند آنچه قصد توست ؟
عرض كردم : يا بن رسول اللّه ! كتابى در غيبت نوشته ام .
فرمود : به اين قسم نمى گويم ، بلكه امر مى نمايم كتابى در غيبات انبياء بنويس .