299
روح و ريحان ج4

كه در اين علم است تو را منع از لذت شراب خوردن مى كند ، و اگر بدانى كيست به درب خانه تو با سر به سوى وى مى روى .
خلاصه مسعودى در « مروج الذهب » وفات كسائى را بدين عبارت نقل كرده است : توفى سنه تسع وثمانين ومائة ، وذلك فى ايام الرشيد ، مات على بن حمزة الكسائى صاحب القرآن ، وقد يكنّى اباالحسن ، وكان قد شخص مع الرشيد الى الرى فمات بها .
بعضى يقين كرده اند مدفن كسائى را در رى بدين عبارت : توفى برَنبَويه وهى قرية من قُرى الرّى حين تَوجَّه مع الرشيد الى خراسان ، وتوفى معه فى يومه محمد بن حسن الشيبانى ، فقال الرشيد : دُفنتِ الفِقهُ والنَحوُ بِرَنبَويهَ ۱ .
مجملاً در سال يكصد و هشتاد و نه در وقتى كه هارون الرشيد به خراسان مى رفت در يك روز محمد بن حسن قاضى كه حالش را ابن خلكان نوشته است و مرد فقيهى بوده است با كسائى وفات كردند ، و در يك روز در قريه رنبويه كه دهى از دهات رى است مدفون شدند . پس هارون گفت : فقه و نحو در رنبويه مدفون شد ۲ .
و فيروز آبادى ۳ در « قاموس » ۴ در لغت « ارنب » رنبويه را قريه اى از قراى رى دانسته است وليكن محل آن را تعيين نكرده است .
اما ظاهراً بسيار نزديك بوده است به شهر رى ؛ از آنكه توقف هارون الرشيد در رى بود و از آن شهر نهضت كرده و طرف خراسان رفته به نيران وارد شد .
و اگر هم آن قريه تاكنون آباد باشد هزار و يك صد و چيزى است اسم آن تغيير كرده

1.در فوائد رجاليه ۳/۱۵۷ از قول رشيد نوشته كه گفت : دفنّا الفقه والعربية بالرى . سپس مى گويد : وقيل : مات بطوس سنة اثنتين أو ثلاث و ثمانين ومائة . وقيل : سنة مائة وتسع وتسعين ، واللّه اعلم ، نيز بنگريد به : تاريخ بغداد ۱۱/۴۱۰ ـ ۴۱۱ .

2.تاريخ بغداد ۱۱/۴۱۱ .

3.در چاپ سنگى : فيروزى آبادى .

4.القاموس المحيط ۱/۷۶ ، معجم البلدان ۱/۱۶۲ با عنوان أرنبويه آن را از قراى رى دانسته ولى در ۳/۷۳ با عنوان رنبويه آن را قريه اى نزديك رى ذكر كرده است .


روح و ريحان ج4
298

منقطع شود و به تشديد هم نمى توان خواند .
پس كسائى به بصره رفت ، حماد بن اسد ۱ [ و ] خليل نحوى معروف را خدمت كرد تا آنكه وفات نمود .
و در امثال العرب مى گويند : اَجَهَل بالشِعرِ مِنَ الكِسائى . معلوم است در شعر يدى نداشت مع هذا از براى هارون الرشيد به جهت نداشتن زن و مركب سوارى و وجه نقد اشعارى گفته است كه ابن خلكان نوشته است : پس از خواندن اين اشعار ده هزار درهم با جاريه حسناء و مركبى براى وى فرستاد .
و كسائى محمد امين و عبداللّه مأمون پسر هارون الرّشيد را درس مى گفت ، و كسائى را با ايشان مخاطبات و مكالمات كثيره است از آن جمله در « تاريخ گزيده » حمد اللّه مستوفى نقل كرده كه : كسائى به نزد مأمون آمد تا درس نحو آموزد . مأمون به شراب خوردن مشغول بود . پس بر برگ گُل مأمون نوشت و براى وى فرستاد :

للنحو وقت و هذا الوقت للكاسوإنّ لى رغبةً فى الورد والآس
كسائى بر پشت آن نوشت :

لو كنت تعلم ما فى النحو من حسنأَلْهَتْكَ لذّتُه من لذّةٍ الكاس
لو كنتَ تعلم من فى البابِ قمتَ لهسَحْباً على الوجهِ بل مَشْياً على الراس
پس تكريم از كسائى كرد .
خوب است شعر مأمون و كسائى را ترجمه كنم : مأمون نوشت : تعليم نحو وقتى دارد ، اين وقت براى شراب خوردن و گل بوئيدن است . كسائى در جواب نوشت : اگر بدانى لذتى

1.كذا ، احتمالاً حماد بن سلمه صحيح باشد ، حماد بن سلمه كسى است كه سبب شد سيبويه به نحو رو آورد چون براى كتابت حديث نزد حماد آمده بود . و در عبارت « ليس أبا الدرداء » اعتراض كرد كه صحيح آن « ليس ابو الدرداء » است . و آنگاه حماد فرياد كشيد كه : « محنت يا سيبويه ! انما هذا استثناء » . سيبويه گفت : واللّه ! لأطلبن علماً لا يلحننى معه واحد . سپس ملازم خليل نحوى شد . اين مطلب را ابن هشام در مغنى اللبيب ۱/۲۹۴ و ديگران نقل كرده اند .

تعداد بازدید : 152539
صفحه از 400
پرینت  ارسال به