اى آقاى من ! و اى صفوه فرزندان حضرت امام حسن عليه السلام ! چه مى شد شفاعت مى فرمودى در نزد خداوند منان بر من منّت گذارده اين غدد را به احسن وجه دفع و ردّ مى فرمود و مرا آسوده مى گذارد ؟
پس هر آنچه توانستم عجز و لابه كردم و هر آنچه از زيارات دانستم خواندم ، و از غبار قبر و شبكه هاى ضريح بر سر و موضع غدد ماليدم و به قهقرى برگشتم و از راه شسته كه طريقه جديده مستويه است عزيمت بلده طهران نمودم .
و من از حَول و قوه الهى بيرون روم و به حول و قوّه شيطان داخل شوم ـ كه خلاف ندارد ـ : دو روز كه گذشت صلابت و سختى آن غدد رفع شد و بستگى و برآمدگى آن خشك گرديد و سوراخ كوچكى ظاهر گشت و رطوبات رديّه و اخلاط فاسده كه در آن مجتمع شده بود ريخته شد ، در يك هفته به كلّى اثرى از آن باقى نماند .
و آنچه داعى خود مشاهده كرد و جمعى ديگر كه سابقاً ديده بودند از آن موضع و محلّ اثرى نيافتند ، والحق اين كرامت مانند كرامت حضرت حجة اللّه امام عصر ارواحنا وارواح العالمين له الفداست در حكايت قرحه اسماعيل هرقلى و شفاء آن .
و اين معصيت كار بسيار از كرامات آن بزرگوار شنيده ام چه از مجاورين و خدّام و چه از زائرين ، اگر در مقام شرح آنها برمى آمدم خود كتابى مى شد ، پس بر اخلاص خود بيفزا و بر اين آستان با ارادت بيا و حاجات خود را بخواه و قدر مَزور خود عليه الصّلوة والسلام را بدان كه بسيار عالى القدر و رفيع الشأن است .