حكايت غريبه در عقوبت به آنانى كه بى احترامى به بستى حضرت شاه ولايت كردند
چنانكه در كتاب « دار السلام » كه سابقاً ذكر شد از مرحوم ملا محمّد گيلانى نقل كرده اند كه : در سال هزار و يكصد و پانزده اصغر نامى از دست حاكم نجف التجا به روضه مقدسه علويّه آورد و خود را به ضريح چسبانيد و عرض كرد : أنا دخيلك يا على !
گماشتگان حاكم آمدند و او را به عنف در شب كشيدند و بردند و حبس نمودند تا فردا او را شكنجه و آزار نمايند . اما حاكم در خواب ديد حضرت امير عليه السلام حربه در دست دارد و اشاره به وى مى كند و مى فرمايد : چرا دخيل مرا به عنف كشيدى ؟ و آن شخص هم در خواب ديد حضرت شاه ولايت فرمود : غم مخور فردا نجات مى يابى .
چون حاكم برخاست وى را طلبيد و خلعت داد و مرخص نمود .
و نظير اين مطلب [ را ] مرحوم آخوند ملا كاظم هزارجريبى در كتاب « تحفة المجاور » ۱ از مرحوم استاد اكبر ، آقا محمد باقر بهبهانى نقل كردند كه خود شنيدم از ايشان كه فرمودند : در خواب خدمت جناب سيدالشهداء عليه السلام مشرف شدم ، عرض كردم : هر كس كه در جوار شما مدفون شود آيا از وى سؤال مى نمايند ؟ در جواب فرمود : چگونه جرئت مى كنند ملائكه سؤال كنند ؟ !
پس اين روضات عاليات بست الهى است براى اَحياء و اموات ، خلاف احترام كردن خلاف رضاى حق است ، و برحسب ظاهر و حكومت عقل واضح است : اگر مرد دنىّ لئيمى از آحاد ناس به در خانه اى رود و به صاحب خانه ملتجى شود البته صاحب آن خانه در هر طبقه اى از آحاد ناس بوده باشد در مقام دفع اذيت و قضاء حاجت اوست ، و اگر مردى را از خانه يكى از اجزاء ابناء زمان از اعيان ملت و دولت چهار نفر بكشند اهل عرف