در « تاريخ گزيده » است : سلجوقى از تركمان و از تخم افراسياب است و اولادش سنّى پاك دين بودند و در ايران و كرمان و رى سلطنت كردند . اوائل دولتشان در سال چهار صد و بيست و نه از هجرت بود ، و اواخر دولتشان پانصد و هشتاد و سه است و بعد از آل بويه سلطنت كردند .
و مجد الملك در چهار صد و نود و دو مقتول شد بدين گونه : در شوال سنه اثنى و تسعين و اربعمائه لشكر بركيارق خروج كردند بر مجد الملك ابو الفضل قمى كه مستوفى ممالك بود و بنياد كار ملك بر او بود ، و او كار [را] بر امراء به تنگ آورد ، و امراى نيانج بيغو وابناى برسق ۱ با لشكر متفق شدند و قصد مجد الملك كردند . مجد الملك گريخت و در حرم سلطان رفت . امراء غلو كردند . مجد الملك چون ديد كار از حد رفت سلطان را مى گفت مرا بديشان ده تا فتنه زيادت نشود . بركيارق نمى داد ، هم [. . ] ۲ حرمت سلطان نداشتند و مجد الملك را از پيش سلطان كشيدند و پاره پاره كردند ، و فتنه بالا گرفت .
بركيارق از آن فتنه كنارى گرفت و بگريخت ، و از راه رى به اصفهان رفت و از آنجا به خوزستان شد .
و مرحوم قاضى نور اللّه شوشترى در « مجالس المؤمنين » ۳ نيز قريب به اين مضامين شهادت مجد الملك را نقل كرده است .
و شيخ جليل رازى احوال مجد الملك را خوش نوشته است ، و گفته است : شيعى صحيح الاعتقاد با عدل و داد بود ، و غالب توقف و حُمْكران وى در شهر رى بوده است چنانكه صاحب « فضايح » كه يكى از عامه عامى است نقل كرده : شخصى را در رى به جرمى گرفتند به نزد مجد الملك آوردند ، از وى پرسيد : چه نام دارى ؟ گفت : ابوبكر . گفت : ببريد او را بياويزيد . گفتند حاضرين : مؤمن شيعى است . گفت : كسى كه به اين اسم
1.كلمه ناخواناست . « بريتو » و امثال آن نيز خوانده مى شود .
2.كلمه اى در چاپ سنگى پاك شده ، انتهاى آن « را » مى باشد .
3.مجالس المؤمنين : ۴۴۵ ( چاپ سنگى ) .