در بناء گنبد حضرت امام حسين عليه السلام با مرحوم آقا محمد خان شاه شهيد عليه الرحمه
و گنبد مطهر جناب خامس آل عبا عليه آلاف التحية والثناء را مرحوم آقا محمد خان شاه شهيد طاب ثراه از زر خالص و طلاى احمر مزيّن كرد ، و در مقام تعمير و توسيع قبه مباركه و تذهيب آن برآمد كه صباحى در قصيده اش گفته است :
اين زرنگار قبه چه كز عكس بام و دراندوه۱است قبه افلاك را به زر
گفتم مگر كه مبدع افلاك خواسته استكاعداد تسعه فلكى را كند عشر
گفتا خرد فلك نبود اين ولى فلكبسته است از مجرّه پى طوف اين كمر
اين مشهد حسين على سبط مصطفى استدر پاى او بود سر افلاك بى سپر
گفتم اگر چه خاكِ درِ اين بزرگوارباشد ز زر رتبه و مقدار بيشتر
زاهل عطا كه يافت به ترتيب آن محلزاهل سخا كه جست به تذهيب آن خطر
گفت آنكه بحر و كان و كفش جست زينهارخاقان دهر و سرور بحر و خديو بر
يعنى سَمِىّ ختم رسالت محمد آنكاز خسروان به رتبه فزون از جد و پدر
كلك صباحى از پى تاريخ آن نوشت( از گنبد حسين على زيب جست زر )
بعد از شهادت شاه سعيد شكستى بر گنبد مبارك جناب سيدالشهداء عليه السلام ظاهر شد از آنكه با عجله و سرعت بنا شده بود ، پس به حكم محكم حضرت خاقان خلد آشيان كاركنان از اهل امانت و ديانت مأمور شدند كه آن طارق عرض رواق را برداشته قبّه متينى برافرازند و خشتهاى طلا و زرى در آن بارگاه كه شمسه مهر و ماه است بناء سازند و اين سعادت عظمى به نام نامى ايشان ختم شد .
و در حين تحرير از عالم فاضل نحرير نيّر تبريزى قصيده اى كه براى اين گنبد رفيع فرموده والحق خوش سرود به نظر آوردم و آنچه حفظ داشتم نگاشتم :
تعالى اللّه از اين كاخ فلك فرسا و بنيانشكه سر بر اوج« او ادنى »۲زند قوسين ايوانش
به بطحا تا بدار عكسى زخشت طاق زرينشبسوزد يكسر از برق تجلى كوه فارانش
سليمان گو بيا صرح ممرّد بين كه از هر سوبه جاى ديو و دد صف بسته فوج حور و غلمانش
الا اى آسمان هين۳ديده بگشا بر زمين بنگرعيان تمثال عرش و علت تربيع اركانش
معاذاللّه خطا گفتم خدا را هست گر عرشىهمين كاخ است و برهان « استوى»۴انفس۵رحمانش
فلك را پشت پيشش خم چو ديوى پيش تخت جمجهان چون حلقه خاتم در انگشت سليمانش
امير دين حسين بن على بن ابيطالبكه در نسبت پدر عين اللّه آمد پور انسانش
خرد گردد حدوث ذاتش افتد در غلط شايدكه اوصاف وجوب آمد همه مضمر در امكانش
نگشتى تا ابد واقف زسرّ علَّم الاسماءنبودى در ازل گر بوالبشر طفل دبستانش
بماندى تا ابد حوّاى امكان چون شب آبستنگر از صبح ازل رخ برنگردى روى و رخشانش
شگفتى ئى چنين زادى زنسل حيدر و زهراچنان بحرين گوهر را چنان بايست مرجانش
نهد ناف از تذلل بر زمين غضباى۶گردون رانهند از هودج تمكين او بر كوه و كوهانش
سواد عارض مه را كه آمد شكل لا يبخلبه ميدان كرد برق جوهر تيغ وى آسانش
برد در بندگى تا كوى سبق از خسروان بستدكمر از جان به تعمير حرم سلطان ايرانش
1.كذا .
2.اشاره به آيه ۹ سوره نجم : « فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى » .
3.در چاپ سنگى : همين .
4.اشاره به آيه شريفه ۵۴ از سوره اعراف و آيه ۳ سوره يونس « إِنَّ رَبَّكُمُ اللّه ُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ».
5.كذا ، ظاهراً : انفاس .
6.« غضباء » نام شتر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود كه بر ديگر شتران سبقت مى گرفت . بنگريد به : تذكرة الفقهاء ( چاپ سنگى ) ۲/۳۵۳ و ذخيرة المعاد ۳/۶۳۴ .