75
مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج4

نافخ است، اينكه زمان ندارد. ۱
خوب بنابراين اگر چنانچه گفته شد شما خودتان را عرضه كنيد، براى اينكه ما غير از اين علوم حصولى و مفاهيم، يك هويّت اصلى داريم كه هويت اصلى ما و خويشتن ما، امر ذهنى نيست اين عينى است اين همان فطرت ماست همان فَاَلْهَمها فجورَها و تقواها و مانند آن، ما از آن راه به اللّه مان بايد مرتبط بشويم و خودمان را با اين ترازو ارزيابى كنيم. اينكه گفتند: «زِنوا قَبلَ اَن تُوزنوا»، «حاسِبوا أنفسكم قبل أنْ تحاسَبوا» قبل از اينكه شما را وزن كنند خودتان را وزن كنيد، قبل از اينكه اعمالتان را محاسبه كنند و شما را وزن كنند خودتان را وزن كنيد معلوم مى شود ما با آن ميزان ارتباط داريم در آن ميزان، ديگر از علم حصولى سخن به ميان نمى آيد، ماييم و مشهودات درونى ما و راه دل ما كه «قلب مؤمن عرش خداست» ۲ .
مطلب بعدى آن است اين نَفْخى كه فرمود: و نفخت من روحى يعنى يك بار نفخ كرده و تمام شد يا حدوثاً و بقاءاً تابع آن نافخ است؟ اين قرآنى را هم كه فرمود شما تمسّك به ثقلين كنيد ثقل اكبر، ثقل اصغر، اين قرآن ثقل اكبر است حبل اللّه است

1.اين كه مى گويند: «كانَ اللّه و لم يكن معه شى ء فالآن كما كان» يعنى انموذج و علم نحو يادت نرود اين «كانَ» منسلخ از زمان است، مثل كان اللّه قديرا كان اللّه عليما اين طور است، نه اينكه همه جا جور ديگر است اينجا فقط الان كماكان است. يعنى اين كاناى نيست كه اديب بگويد اين كاناى است كه حكيم مى گويد. اين كان اسم است اين كان فعل نيست كه از زمان خبر بدهد. گاهى شما ببينيد وقتى از اديب سؤال مى كنيد مى گويد: كان زيدٌ قائماً اين كان كار حرف را مى كند فعل است و اسم مى گيرد و خبر مى گيرد. ولى وقتى از حكيم سؤال مى كنيد مى گويد اين فعل نيست اين كان رابط است، كان ى ناقص است رابط است. در هليّت مركبه است «از شافعى نپرسيد امثالِ اين مسائل» اگر بخواهيد ببينيد اسم يا حرف است؟ ببينيد برهان چه مى گويد، نبينيد مغنى چه مى گويد. بله از مغنى سؤال بكنيد پاسخ مى دهد: كان فعل است، وقتى از برهان سؤال كنيد مى گويد: حرف است رابط بين موضوع و محمول است. رابط بين مبتدا و خبر است اين حرف كجا و آن فعل كجا؟

2.قلب المؤمن عرش الرحمن.


مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج4
74

به استناد اينكه «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه نور نبى» ماست بالأخره قرآن يا اوّلِ صادر است يا ثانى صادر. اگر اوّل صادر است كه همتاى انسان كامل است و اگر ثانى صادر است، بعد از اوست. اين چنين نيست كه قرآن يك درجه اى داشته باشد، كه انسان كامل نداشته باشد اولين نورى كه صادر شده كلام اللّه نبود، بلكه اولين نورى كه صادر شده بود كلمة اللّه بود آن هم توى اين كلمة اللّه اندماج شده است، بنابراين، اين «بكم يُمِْسكُ السماء» خيلى بار دارد. آن لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعاً متصدّعاً كار قرآن را مى رساند اين هم كار ولايت را.
وجود مبارك امام باقر عليه السلام به جابر مى گويد: خودت را بر اين عرضه بكن ببين سر جايت هستى يا نيستى؟ اگر دو جور حرف زدى، يك جورى عمل كردى يك جورى حرف زدى، يك جورى فكر كردى، معلوم مى شود خليفه اللّه نيستى. چون اگر كسى خليفه اللّه باشد اگر كسى امين اللّه باشد، اگر كسى ولى اللّه باشد «لَما وُجِدَ فيه اختلافاً كثيراً» البته هر كدام از ما يك قلمروِ خاص داريم، در همين محدوده اى كه هستيم دوگانه نيستيم، روا نيست يك جور حرف بزنيم يك جور عمل كنيم.
پس نه تنها «عقلوا الدين عقلَ وعاية و رعاية لا عقل سماعٍ و درايه» بلكه در تمام مذاهب اينها دارند قرآن را پياده مى كنند. اينها وجود عينى قرآن هستند كه از علم به عين آمده و از گوش به آغوش ما اهل گوشيم او اهل آغوش است.
اين كه جناب صدرالدين و امثالش مى گويند: از علم به عين آمد و از گوش به آغوش، يعنى برو بيرون ببين با قرآن هستى يا نه؟ اين راه دارد براى ما زيرا ما كه تنها اهل انديشه نيستيم اهل مفهوم تنها نيستيم اهل علم حصولى تنها نيستيم بلكه، هويّت ما مجرد است اين هويت ما منفوخ است به آن، نَفَخْتُ من روحى، او هماره

  • نام منبع :
    مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسني(ع) ج4
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 139746
صفحه از 496
پرینت  ارسال به