۴۸۸.امام رضا عليه السلام ـ در تفسير آيه شريف :«و سوگند به شب ، آن گاه كه فرو پوشد ...» ـ : مردى در باغ يكى از انصار ، درخت خرمايى داشت و اين امر موجب آسيب رسانى [و مزاحمتِ] وى براى مرد انصارى شده بود . مرد انصارى ، از اين موضوع به پيامبر خدا شكايت كرد .
پيامبر صلى الله عليه و آله او را فرا خواند و فرمود : «درخت خرمايَت را به درخت خرمايى در بهشت به من بفروش!» ، و[لى] مرد نپذيرفت.
اين خبر به گوش مردى ديگر از انصار (معروف به ابو الدَّحداح) رسيد . پس ، نزد صاحب نخل آمد و گفت : درخت خرمايت را به باغ خرمايم مى خرم . او بدين صورت ، باغش را فروخت و سپس نزد پيامبر خدا آمد و گفت : اى پيامبر خدا! نخل فلانى را به [بهاى] باغم خريدم.
پيامبر خدا به او فرمود : «به جاى آن ، يك نخل در بهشت از آنِ توست» .
پس ، خداوند متعال ، اين آيه را بر پيامبرش صلى الله عليه و آله نازل فرمود : «و سوگند به آن كه نر و ماده را آفريد ، همانا تلاش شما پراكنده است . امّا آن كه عطا كرد ...» يعنى درخت خرما را « ...و پروا داشت و پاداش نيكوتر را تصديق كرد ...» يعنى وعده پيامبر خدا را « ...به زودى راه آسانى را پيش پاى او خواهيم گذاشت» .
۴۸۹.مسند ابن حنبل ـ به نقل از اَنَس ـ :مردى گفت : اى پيامبر خدا! فلانى درخت خرمايى [در باغ من] دارد و من مى خواهم باغم را با آن ، ديواربندى كنم . دستور دهيد درختش را به من بدهد تا با آن ، باغم را ديواربندى كنم.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «نخلت را ، در ازاى نخلى در بهشت ، به او بده» .
آن مرد نپذيرفت.
ابو دَحداح نزد آن مرد آمد و گفت: نخلت را به باغ خرمايم بفروش.
مرد فروخت.
ابو دحداح ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من آن نخل را به [بهاى] باغم خريدم . آن نخل را به آن مرد (صاحب باغ) بدهيد ؛ زيرا كه من آن را به شما [هديه ]مى دهم.
پيامبر خدا چند بار فرمود : «چه بسيار خُرمابُن هايى كه در بهشت ، از آنِ ابو دحداح شد!» .
ابو دحداح ، نزد همسرش آمد و گفت : اى اُمّ دَحداح! باغ را ترك كن ؛ زيرا كه من آن را به نخلى در بهشت فروختم.
همسرش گفت : سوداى سودآورى است (يا جمله اى شبيه به اين) .