ميراث مكتوب علوی - صفحه 100

لوح قرار داده ام. گفتند: اين همان است كه پيش ماست؛ مصحفى جامع و ما را بدان نيازى نيست... . 1
در نقل ديگرى آمده است كه امام عليه السلام فرمود:
... هذا كتاب اللّه قد الّفتُه كما أمرنى و أوصانى رسول اللّه صلى الله عليه و آله كما أنزل...
نقل هاى ديگر نيز با همين تعبير «كما انزل...» و يا «كما انزل اللّه » توان يافت. اكنون آنچه مهم است، پاسخ به اين سؤال است كه «كما انزل» و «كما انزل اللّه ...» به چه معناست ؟ به دو احتمال در اين جمله مى توان انديشيد:
1 . بگوييم مراد اين است كه على عليه السلام قرآن را بر اساس نزول و به ترتيب نزول سامان داده است.
2 . اين كه بگوييم على عليه السلام قرآن را بر اساس تمام آنچه به وحى الهى بر پيامبر صلى الله عليه و آلهنازل شده است، سامان داده است؛ يعنى آنچه آيات الهى است و قرآنى ـ وحيانى است و چهره مانندناپذير و اعجازآميز دارد (= نص قرآن وحى قرآنى) و آنچه به صورت تفسير، تأويل و تبيين اين آيات نازل شده بوده است كه وحيانى بود و بيانى (= تفسير تأويل، وحى بيانى).
اين بنده سال ها پيش و به هنگام تدريس تاريخ قرآن و بحث از جمع قرآن بدين نكته متفطّن شدم . پس از آن ، روايات موضوع را گرد آوردم و در آنها نگريستم و پس از تأمل بسيار به اين موضوع باورى استوار پيدا كردم. 2 آورديم كه در نقل ها هيچ گونه صراحتى بر ترتيب پيشين و آن گاه پسين نيست. افزون بر اين، نقلى كه در منابع اهل سنت پايه و مايه اين ديدگاه شده، گذشته از اين كه صراحت ندارد، از اعتبار لازم را هم ندارد. نقل به گونه اى در پيوند با بيعت مولا بود با خليفه اول و نشانگر اين كه عدم بيعت به لحاظ اين بوده است كه وى گرفتار جمع قرآن است! از اين نقل بوى جعل و وضع مى آيد . گويا حديث سازان مى خواستند به گونه اى غيبت امام عليه السلام از صحنه را بدين سان توجيه كنند و رقم زدن حاكميت را بدان گونه كه شالوده آن را از پيش ريخته بودند، موجه جلوه دهند. اين نكته ظريفى است كه فقيه بى بديل روزگار اخير حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى (ره) بدان تنبه داده است. 3
اما آنچه در منابع حديثى شيعه بوده است و برخى را آورديم، نه تنها هيچ صراحتى ندارد، بلكه قراينى هم وجود دارد كه بايد مراد نه آن باشد كه گفته اند، بل مقصود همان است كه آورديم و در دو روايت مفصل آغاز بحث اين حقيقت به روشنى آمده بود. پاره اى از قراين ديدگاه پذيرفته شده چنين

1.بصائر الدرجات، ص ۱۹۳؛ الكافى (= الاصول)، ج ۲، ص ۶۳۳؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۸۸.

2.و در همان روزگاران در ضمن مقاله اى اين موضوع را مطرح كردم، و نوشتم : اين بنده در حد آگاهى هاى اندك خود نديده ام كه در ميان قرآن پژوهان كسى بدين نكته اشاره كرده باشد (آفاق تفسير، ص ۱۰۳). اكنون خرسندم كه اندك اندك در ميان قرآن پژوهان ديدگاهى استوار مى شود. آثارى در اثبات اين ديدگاه و آثارى در نقد آن به صورت كتاب و يا مقاله نگاشته شده است.

3.نهاية الاصول، ص ۴۸۴ ؛ آفاق تفسير، ص ۱۰۲.

صفحه از 103