است ـ با واژه طبرى آمده. نه أبوجعفر و اين هم همين را اثبات مى كند.
در و ديوار، همه قراين و ظاهر و باطن مى گويند كه منظور شيخ طوسى از أبوجعفرها در اين موارد،امام باقر(ع) است و هيچ دليل و شاهدى بر تطبيق آن بر أبوجعفر طبرى وجود ندارد.
ما نيز اميدواريم كه ناقد محترم هم پس از اين، همين را بگويد.
* * * 4 . در كتاب حديث هاى خيالى، ص 55 مورد دهم را چنين مى آورد، مى نويسد:
طبرى در تفسير آيه «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْ ءٍ... » (انعام، آيه 159) ، درباره كسانى كه در دينشان تفرقه ايجاد كردند و در آيه آمده، چند قول نقل كرده است:
قول اوّل، اين كه مقصود يهود است و اين قول مجاهد است؛
قول دوم، اين كه مقصود يهود و نصارى است و اين قول قتاده و سُدّى و ضحّاك است؛
قول سوم ،اين كه مقصود اهل بدعت و ضلالت از اين امّت است و اين را از ابو هريره نقل كرده است.
و خود طبرى اظهار نظر مى كند كه اين آيه همه گروه هايى كه در دينشان تفرقه ايجاد كردند، مانند مشرك و وَثنى و يهودى و نصرانى و متحنّفى را ـكه در دين بدعت بگذاردـ شامل مى شود و مختصّ به گروه خاصّى نيست.
آن گاه، شيخ طوسى در التبيان اين سه قول را ـكه طبرى آورده است ـ مى آورد و قول ديگرى را از حسن بصرى اضافه مى كند كه مقصود آيه، جميع مشركان است؛ ولى شيخ در اين جا قول منقول از ابو هريره را به عنوان مختار أبوجعفر آورده و آن را قول چهارم قرار داده است. شيخ در اين باره مى نويسد: «الرّابع: قال أبوجعفر: هم أهل الضّلالة و البِدَع من هذه الامّة، و هو قول أبي هريرة والمرويّ عن عايشة». (التبيان، ج 4، ص 328).
خيلى عجيب است كه شيخ طوسى، بر خلاف واقع، نقل أبوهريره را به عنوان قول مختار أبوجعفر طبرى آورده است؛ با اين كه چنين نيست. ما عين عبارت طبرى را، با اين كه عربى مازندرانى است، در اين جا مى آوريم تا حقيقت قضيّه روشن شود:
طبرى مى نويسد:
والصواب من القول في ذلك عندى ان يقال: انّ اللّه اخبر نبيَّه (ص) إنّه برى ء?ممن فارق دينه الحقّ و فرّقه و كانو فَرِقاً فيه و احزاباً شِيَعاً و إنّه ليس منهم و لا هم منه لأنّ دينه الّذى بعثه اللّه به هو الاسلام دين ابراهيم الحنيفّية كما قال له ربّه وامره أن يقول: «قُلْ إِنَّنِى هَدَانِى