خاندان نجاشى
خاندان نجاشى ، از جمله خاندان هايى است كه در كوفه مى زيسته و در آن شهر ، شناخته شده بوده اند . از اين خاندان ، عالمان و مصنّفان و راويان حديث ، از عصر عبد اللّه نجاشى تا عصر مؤلّف رجال النجاشى ، وجود داشته اند . ۱
بزرگان اين خاندان ، بر اساس اطّلاعات موجود ، عبارت اند از :
1 . على بن احمد بن عبّاس نجاشى (پدر نجاشى) .
نجاشى رحمه اللهدر شرح حال شيخ صدوق ، از وى نقل نموده است . ۲ بر اساس اين شرح حال ، پدر نجاشى در سال 355ق و به هنگام ورود شيخ صدوق به بغداد ، از وى روايت كتاب هايش را اجازه گرفته است .
صاحب رياض العلماء ، وى را با كنيه «ابو الحسن» و وصف «العالم المحدّث الجليل» معرّفى كرده و عدم ذكر شرح حال وى را از سوى نجاشى، غريب شمرده است. ۳
آنچه به نظر مى رسد ، اين كه : وجهى براى غرابت مذكور ، وجود ندارد ؛ زيرا نجاشى رحمه الله كتاب خود را در بيان نام مصنّفان ، نگاشته است و پدر نجاشى ، كتابى را تصنيف نكرده است . در رياض العلماء ، به اين نكته تصريح شده كه مؤلّف به تأليفى كه از وى باشد ، برخورد نكرده است .
2 . احمد بن عبّاس نجاشى (جدّ نجاشى) .
وى از مشايخ هارون بن موسى تلّعكبرى است . نجاشى در شرح حال على بن عبيد اللّه بن حسين ، به واسطه پدرش ، از وى نقل نموده است . ۴
كنيه وى «ابو يعقوب» ، لقب او «صيرفى (صرّاف درهم)» و به «ابن طيالسى» ۵ معروف بوده است .
تلّعكبرى در سال 335ق ، از وى روايت شنيده و از او اجازه نقل گرفته است . دعاى «الكامل» را از وى نقل مى كنند . ۶
در كتاب هاى شيعه ، وى تنها در باب «من لم يروِ عنهمِ» رجال الطوسى ، شرح حال دارد و مرحوم شيخ تا حدودى ، اطّلاعات دقيقى را از او در اختيار گذاشته است ، تا آن جا كه محلّ منزلش (درب البقر») را هم ذكر كرده است .
نيز در اغلب كتاب هاى رجالى ، از وى نام برده نشده است . تنها وحيد بهبهانى در تعليقه اش ، اجازه داشتن تلّعكبرى از وى را به وثاقت او مشعر دانسته است؛ ۷ ولى مامقانى ، از اين اجازه ، دست كم ، حسن وى را استفاده كرده است . ۸
از مشايخ وى هشام بن حكم ، و از شاگردان وى تلّعكبرى و ابراهيم بن هاشم را مى توان نام برد .
3 . ابراهيم بن محمّد (جدّ پنجم نجاشى) .
نجاشى رحمه الله ، شرح حال وى را در كتاب خويش آورده و نام او را ابراهيم بن ابى بكرمحمّد بن ربيع ، معرّفى كرده و نسبش را تا خزيمه ، ذكر نموده است . او سپس در مورد وى چنين گفته است :
او و برادرش اسماعيل بن ابى السمال ، ثقه هستند و از امام كاظم عليه السلام روايت نقل كرده اند. آن دو از واقفيان اند. كشّى در كتاب رجالش ، روايتى را از آن دو نقل كرده كه بر ترديد و توقّفشان در اعتقاد به وقف ، دلالت دارد.
او سپس كتاب النوادر را به وى نسبت داده و سند خود را به او ، نقل كرده است . ۹
نكته قابل توجّه ، آن كه : نجاشى رحمه الله در شرح حال خودش در بيان نسب ابراهيم بن محمّد ، اختصار را رعايت كرده و برخى از واسطه ها را نياورده است ، از جمله : نام «عُمير» را از ميان «بجير» و «اُسامه» ، ساقط نموده ، نام ربيع بن ابراهيم و ابو السمال را نياورده و اضافه محمّد به ربيع يا ربيع به ابو السمال را نيز از باب اختصار ، آورده است . اين اختصارات تا آن جاست كه برخى در اين كه عنوان :
«إبراهيم» ، جدّ نجاشى باشد ، ترديد كرده اند . ۱۰
شيخ طوسى در كتاب رجالش (در بخش راويان امام كاظم عليه السلام ۱۱ ) ، علاّمه در قسم دوم خلاصة الأقوال ۱۲ و ديگر مؤلّفان در كتاب هاى رجالى خويش ، هر دو برادر را واقفى دانسته اند .
كشّى به نقل از حمدويه ، از حسن بن موسى ، درباره احمد بن محمّد بزّاز چنين نقل مى كند :
[احمد] گفت : يك بار ابراهيم بن ابى السمال با من ملاقات كرد . به او گفتم : اى ابو حفص! اعتقاد تو چيست؟ گفت : اعتقاد كسى كه شيعه است . پس به او گفتم : اى ابو جعفر! گاه به دليلى در حيات ابو الحسن[ عليه السلام ] ، و گاه به دليل ديگر ، در مرگ او شك مى كنم ؛ ليكن اگر وى وفات يافته باشد ، براى امامت ، كسى غير از امام شما نيست.
حسن گفت : وى با همين حال شك ، وفات نمود. ۱۳
از اين روايت استفاده مى شود كه واقفى بودن ابراهيم ، ثابت نيست ، بلكه او با شك و توقّف ، از دنيا رفته است .
به هر حال ، وى از سوى نجاشى توثيق شده و جمعى نيز وثاقتش را پذيرفته اند . از اين گذشته ، معقول نيست كسى كه امام كاظم عليه السلام را حجّت خدا مى داند ، در احكام فرعى (فقهى) ، به ايشان دروغ ببندد . ۱۴
4 . عبد اللّه بن نجاشى .
نجاشى رحمه الله وى را اين گونه معرّفى مى كند :
عبد اللّه بن النجاشىّ بن عثيم بن سمعان ، أبو بجير الأسدىّ النصرىّ. ۱۵
مراد از «نصرى» ، منتسب بودن وى به بنى نصر بن قعين است .
نجاشى رحمه اللهدر توصيف وى مى گويد :
او از امام صادق عليه السلام نامه اى را ـ كه امام عليه السلام به وى نگاشته بود ـ روايت كرده است . او از طرف منصور ، والى اهواز بوده است. ۱۶
اين عبارت ، بر توثيق يا تضعيف عبد اللّه دلالت ندارد . از اين رو ، متأخّرانِ از نجاشى ، در وثاقت و ضعف وى ، اختلاف كرده اند و هر دسته ، دلايلى را براى رأى خويش اقامه نموده است .
در روايات ، شواهدى وجود دارد كه بر امامى بودن وى دلالت دارد ، از جمله : كشّى به سند خويش ، از عمّار سجستانى نقل مى كند كه :
از سجستان تا مكّه با ابو بجير عبد اللّه بن نجاشى همراه گشتم و او اعتقاد زيديّه داشت . هنگامى كه به مدينه رسيديم ، من به سوى امام صادق عليه السلام رفتم و او به سوى عبد اللّه بن حسن رفت.
چون باز گشت ، وى را مضطرب ديدم . او در بستر مى غلطيد و آه مى كشيد . پس به او گفتم : اى ابو بجير! تو را چه مى شود؟ وى گفت : «هنگامى كه صبح دميد ، از امام خود برايم اجازه ملاقات بگير» .
چون صبح شد ، بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و پس از كسب اجازه از امام عليه السلام ، وى بر ايشان وارد شد . امام عليه السلام وى را نزديك خود جاى داد . سپس ابو بجير گفت : «فدايت شوم! من هميشه به فضل شما اقرار داشته ام و [هم اكنون] حقّ امامت را براى شما مى دانم و نه جز شما».
پس از پايان ماجراى ملاقات ، عمّار سجستانى مى گويد :
ابو بجير به من گفت : «اى عمّار! شهادت مى دهم كه اين ، عالِم آل محمّد است . اعتقاد من باطل بود و او صاحب امر و امام است». ۱۷
روايات ديگرى نيز هستند كه به شكلى بر امامى بودن عبد اللّه دلالت دارند ، از جمله :
امام صادق عليه السلام در مكاتبه اى به وى نگاشت : «بسم اللّه الرحمن الرحيم . برادرت را شاد كن ؛ خدا تو را شاد مى كند» . چون نامه به عبد اللّه رسيد ، نامه را بوسيد و بر چشم خود نهاد و اطاعت امر ايشان را گردن نهاد. ۱۸
5 . ابو سِمال اسدى .
وى از شاعران بزرگى است كه در جاهليّت ، شعر مى سروده و اسلام را درك كرده است .
1.رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۳۲ .
2.رجال النجاشى ، ص ۳۹۲ (ش ۱۰۴۹) .
3.رياض العلماء ، ج ۳ ، ص ۳۴۱ .
4.رجال النجاشى ، ص ۲۵۶ (ش ۶۷۱) .
5.طيالسى ، انتساب به «طيالسة (جمع طيلسان)» است . طيلسان يا طيلسَن (به حركات سه گانه لام) ، معرّب واژه فارسىِ «تالشان (نوعى لباس)» است . نيز احتمال دارد كه انتساب به منطقه «طيلسان (همان «تالِشان» از نواحى حاشيه خزر)» باشد ، هرچند كه در اين صورت ، به حسب قاعده ، بايد «طيلسانى» گفته مى شد .
6.رجال الطوسى ، ص ۴۱۲ (ش ۵۹۶۴) .
7.فوائد الوحيد البهبهانى ، ص ۳۴۱ .
8.تنقيح المقال ، ج ۱ ، ص ۶۴ (ش ۳۸۱) .
9.رجال النجاشى ، ص ۲۱ (ش ۳۰) .
10.رسالة فى النجاشى ، ص ۲۰۶ .
11.رجال الطوسى ، ص ۳۳۲ (ش ۴۹۵۳) .
12.خلاصة الأقوال ، ص ۳۱۴ (ش ۱۲۳۰) و ص ۳۱۵ (ش ۱۲۳۶) .
13.اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۲۸ (ش ۸۹۷) .
14.تنقيح المقال ، ج ۱ ، ص ۱۰ .
15.رجال النجاشى ، ص ۲۱۳ (ش ۵۵۵) .
16.رجال النجاشى ، ص ۲۱۳۴ (ش ۵۵۵) .
17.اختيار معرفة الرجال ، ص ۴۰۳ (ش ۶۳۴) ؛ الكافى ، ج ۷ ، ص ۳۷۶ (ح ۱۷) ؛ بصائر الدرجات ، ص ۲۴۵ (ح ۶) .
18.الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۹ (ح ۹) . در منبع ، اين نامه در ضمن جريانى مفصّل ، نقل شده است .