۲۱۱.السنن الكبرىـ به نقل از ابو اُمامه، سهل بن حنيف انصارى، از يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: پيامبر خدا مسلمانان مسكين و ضعيف را كه بيمار بودند، عيادت مى فرمود و جنازه شان را تشييع مى كرد و هيچ كس جز او، بر آنها نماز نمى خواند. زنى درمانده از اهالىِ عوالى، بيمارى اش طولانى شد و پيامبر خدا از همسايگانى كه به ديدار او مى رفتند، حال آن زن را جويا مى شد و به آنان فرمان داد كه اگر آن زن از دنيا رفت، به خاكش نسپرند تا اين كه خود ايشان بر او نماز بگزارد. شبى، آن زن درگذشت و او را با جنازه ها [يا گفت: به مكان جنازه ها] به مسجد پيامبر خدا آوردند تا پيامبر صلى الله عليه و آله ـ آن گونه كه از ايشان خواسته بود ـ بر او نماز بگزارد؛ امّا ديدند پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نماز عشا خوابيده است و خوش نداشتند كه پيامبر را از خواب بيدار كنند. لذا خود، بر او نماز گزاردند و او را بردند. چون صبح شد، پيامبر صلى الله عليه و آله از همسايگان آن زن كه نزد پيامبر بودند، حال آن زن را جويا شد و آنها خبر مرگ او را به پيامبر صلى الله عليه و آله دادند و گفتند كه نخواستند پيامبر صلى الله عليه و آله را براى او بيدار كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها فرمود: «چرا چنين كرديد؟ راه بيفتيد».
آنها با پيامبر صلى الله عليه و آله به راه افتادند تا به گور او رسيدند و چنان كه براى نماز ميّت مى ايستند، پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله به صف ايستادند و پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن زن نماز گزارد.
۲۱۲.حلية الأولياءـ به نقل از اَ نَس ـ: پيامبر خدا مهربان ترين فرد با مردم بود. به خدا سوگند، اِبايى نداشت كه در بامدادى سرد، براى برده اى يا كنيزى يا كودكى، آب بياورد تا آن شخص دست و رويش را بشويد. هيچ طالبى، از او چيزى طلب نكرد، مگر اين كه به سخنان او گوش مى داد و از نزد وى نمى رفت، تا آن كه او پيامبر را ترك كند. هيچ كس دست به طرف پيامبر صلى الله عليه و آله دراز نمى كرد، مگر آن كه آن را مى گرفت و دستش را از دست او نمى كشيد تا وقتى كه وى دستش را [عقب ]بكشد.