۸۵۵.مسند ابن حنبلـ به نقل از انس ـ: با پيامبر خدا در مجلسى نشسته بودم و مردى ايستاده بود و نماز مى خواند . پس از آن كه ركوع و سجود كرد و تشهّدش را خواند ، در دعايش گفت : بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم ، به حقّ اين [معنا ]كه ستايش ، ويژه توست [و] معبودى جز توى نعمت بخش نيست . اى پديدآورنده آسمان ها و زمين ! اى باشُكوه و ارج ! اى زنده ، اى پاينده ! از تو درخواست مى كنم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا مى دانيد او خدا را به چه خواند؟».
گفتند : خدا و پيامبر او بهتر مى دانند .
فرمود : «سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، او خدا را به بزرگ ترين نامش خواند ؛ همان كه هر گاه با آن خوانده شود ، پاسخ مى دهد و هر گاه با آن از او درخواست شود ، عطا مى كند».
۸۵۶.الأدب المفردـ به نقل از انس ـ: من همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه مردى دعا كرد و گفت : اى پديدآورنده آسمان ها ، اى زنده ، اى پاينده ! من از تو درخواست مى كنم .
[پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «مى دانيد او با چه چيز دعا كرد؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، اين مرد خدا را با آن نامش خواند كه هر گاه بدان خوانده شود ، پاسخ مى دهد» .
۸۵۷.امام حسين عليه السلام :[پدرم] على عليه السلام فرمود : «يك شب قبل از [جنگ] بدر ، خضر عليه السلام را خواب ديدم و به او گفتم : چيزى به من بياموز كه با آن بر دشمنان ، نصرت داده شوم .
گفت : بگو : يا هُوَ يا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ ، اى او! اى آن كه اويى جز او نيست! .
چون صبح شد ، آن را براى پيامبر خدا باز گفتم . فرمود : اى على! اسم اعظم به تو آموخته شده است . در روز بدر ، پيوسته اين جمله بر زبانم بود».
نيز امير مؤمنان ، «قل هو اللّه أحد» را خواند و چون آن را تمام كرد ، فرمود : «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» ، اى او ! اى آن كه اويى جز او نيست ! مرا بيامرز و بر گروه كافران ، پيروزم گردان».
در روز صفّين نيز ، در حالى كه حمله مى كرد ، اين دعا را مى خواند . عمّار بن ياسر به ايشان گفت : اى امير مؤمنان ! اين اشارات چيست؟
فرمود : «اسم اعظم خدا و ستون توحيد است . خدا ، كه معبودى جز او نيست» . سپس آيه : «شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو ؛ خدا ، خود ، گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست» و آخر حشر را قرائت كرد . آن گاه پياده شد و چهار ركعت پيش از زوال خواند.