۸۷۱.المستدركـ به نقل از سهل بن حنيف ، از عثمان بن حنيف ـ: مرد نابينايى نزد پيامبر خدا آمد و از نابينا شدنش به ايشان شِكوه كرد و گفت : اى پيامبر خدا ! من عصاكشى ندارم و به زحمت افتاده ام!
پيامبر خدا فرمود : «به وضوخانه برو و وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان و سپس بگو : بار الها ! از تو درخواست مى كنم و پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله ، پيامبر رحمت را واسطه خود به درگاهت قرار مى دهم . اى محمّد ! من به واسطه تو ، به درگاه پروردگارت روى كرده ام تا كورى چشمم را بزدايد. بار الها! شفاعت او را در حقّ من و شفاعت خودم را درباره ام بپذير».
عثمان مى گويد : به خدا سوگند ، هنوز پراكنده نشده بوديم و مدّت زيادى هم از گفتگويمان نمى گذشت كه آن مرد آمد و انگار كه هرگز كور نبوده است.
۸۷۲.امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله مرا كه دچار چشم درد بودم ، صدا زد و آب دهانش را به چشمم كشيد و بر سرم دستار بست و فرمود : «بار خدايا ! گرما و سرما را از او دور گردان» . زان پس ، هرگز گرما و سرمايى احساس نكردم.