۸۷۳.دلائل النبوّة ، ابو نعيمـ به نقل از عبدالرحمان بن ابى ليلى ـ: گروهى از اهل مسجد ، نزد من آمدند و گفتند : ما از امير مؤمنان چيزى باور نكردنى مشاهده مى كنيم .
گفتم : چه چيزى؟
گفتند : در زمستان ، تنها با يك ازار و ردا بيرون مى آيد و در تابستان با قبايى لايى دار!
من به خانه رفتم و اين را براى پدرم گفتم . چون نزد على عليه السلام رفت ، گفت : مردم از شما چيزى ديده اند كه برايشان پذيرفتنى نيست .
فرمود : «چه چيزى؟».
گفتم : لباستان .
فرمود : «مگر تو خود ، با ما نبودى ، آن گاه كه پيامبر خدا مرا صدا زد و من دچار چشم درد بودم و ايشان در كف دستانش آب دهان انداخت و به چشمان من كشيد و گفت : بار خدايا! گرما و سرما را از او دور گردان ؟ سوگند به آن خدايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت ، تاكنون از هيچ يك از اين دو ، اذيّت نشده ام».
۸۷۴.الخرائج و الجرائحـ به نقل از جابر ـچون پيامبر خدا از خيبر به سوى مدينه باز گشت ، به وادى بزرگى رسيديم كه پر از آب بود . با نيزه اى عمق آن را اندازه گرفتند . نيزه به ته وادى نرسيد . پيامبر خدا پياده شد و فرمود : «بار خدايا ! امروز ، نشانى از نشانه هاى پيامبران و فرستادگانت را به ما عطا فرما» . سپس با چوب دستى اش به آب زد و بر شتر خويش نشست و فرمود : «به نام خدا ، پشت سر من حركت كنيد» .
شتر پيامبر صلى الله عليه و آله روى آب به راه افتاد و مردم سوار بر شتران و ستورانشان در پى ايشان حركت كردند ، بدون آن كه [حتى] كفِ پا و سُم آنها تر شود .
۸۷۵.الخرائج و الجرائح :در روز احزاب ، توشه (آذوقه) ياران پيامبر صلى الله عليه و آله تمام شد و در معرض نابودى قرار گرفتند . مردى به اندازه خوراك يك يا دو نفر ـ و نه بيشتر ـ تهيّه كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله را دعوت كرد ؛ امّا مسلمانان نيز كه هزاران نفر بودند ، نيز با ايشان آمدند .
پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و فرمود : «ظرف هايتان را بپوشانيد» . ظرف ها را پوشاندند و پيامبر صلى الله عليه و آله دعا كرد و بركت طلبيد . آن گاه همگى خوردند و سير شدند و غذا همچنان باقى بود.