۸۸۳.المناقب ، ابن شهر آشوبـ به نقل از اسحاق و اسماعيل و يونس ، پسران عمّار ـ: صورت يونس را لك سفيدى فراگرفت . امام صادق عليه السلام به پيشانى او نگاه كرد و دو ركعت نماز خواند و سپس حمد و ثناى خداوند را به جاى آورد و بر پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان او صلوات فرستاد . آن گاه گفت : «اى خدا ، اى خدا ، اى خدا ! اى مهرگستر ، اى مهرگستر ، اى مهرگستر ! اى مهربان ، اى مهربان ، اى مهربان ! اى مهربان ترينِ مهربانان ! اى شنونده دعاها ! اى دهنده خوبى ها ! بر محمّد و بر خانواده پاك و نيك او درود فرست و بدى دنيا و بدى آخرت را از من بگردان و اين حال كه دارم ، از من بِبَر ؛ چرا كه اين صحنه مرا ناراحت و اندوهگين ساخت».
به خدا سوگند ، هنوز از مدينه خارج نشده بوديم كه آن سفيدى از صورت او مثل نخاله فرو ريخت و از بين رفت.
حَكَم بن مسكين گفت : من خودم لك سفيد را در صورتش ديدم ؛ امّا وقتى برگشت ، اثرى از آن در صورتش نبود.