به ديگر سخن ، حديث اول و دوم و چهارم اين باب و حديث مورد بحث ، همه در واقع ، يك مطلب را مى گويند و آن ، اين است كه پس از اداى مقدار لازم از نماز و قرائت قرآن و پس از برقرارى نوعى تعادل در اهتمام به هر يك از اين سه ، دعا بر قرائت قرآن و نماز مستحبّى تقدم دارد . همچنين مقصود از حديث سوم ، برترى دعا بر كثرت نمازهاى مستحبى است . گفتنى است كه هيچ يك اين روايات ، بجز حديث 55 ، از نظر سند ، صحيح نيستند .
برخى نيز ـ در جمع ميان روايات ياد شده ، در عين تأكيد بر نسبى بودن برترى هر يك از دعا يا نماز و قرآن ـ اين احتمال را مطرح مى سازند كه چه بسا مخاطبان اين سه دسته احاديث ، متفاوت بوده اند و پيشوايان ما ، متناسب با اين كه كسى دعا يا نماز يا قرآن را در جايگاه شايسته اش مورد عنايت و اهتمام قرار نمى داد ، با توصيه و تأكيدى فزون تر و به اصطلاح ، به روش « چكش تعادل» ، وى را مخاطب مى ساختند . از جمله قراين اين سخن ، آن است كه دعا ـ كه مستلزم فروتنى انسان در برابر حق و دورى از استكبار است ـ عملى است دشوارتر و نيازمند به حالى سخت تر از حال قرائت و نماز . از اين رو ، دعا ، جز در نزد خواصّ مؤمنان ، كمتر مورد توجّه و اهتمام بوده است ، به خلاف قرآن و نماز كه پيوسته مورد توجّه توده مسلمانان بوده اند ؛ زيرا توصيه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلام از يك سو و تأكيدات برخى حكّام و خلفا براى جا انداختن شعار «حَسبُنا كتابُ اللّه » ۱ و كوشش هايى از اين قبيل از سوى ديگر ، موجب شده اند كه در ميان امّت اسلام ، اهتمام به قرآن و نماز ، بيش از دعا باشد .