۱۰۱۱.الكافىـ به نقل از وليد بن صبيح ـ: ميان مكّه و مدينه همراه امام صادق عليه السلام بودم كه نيازمندى آمد . امام عليه السلام فرمود چيزى به او بدهند . بعد ، نيازمند ديگرى آمد . باز امام عليه السلام فرمود چيزى به او بدهند . سپس ديگرى آمد و امام عليه السلام فرمود به او هم بدهند .
چهارمى آمد . امام صادق عليه السلام فرمود : «خدا سيرت كند!» . سپس رو به ما كرد و فرمود : «البتّه چيزى داريم كه به او هم بدهيم ؛ امّا مى ترسم مانند يكى از سه نفرى شويم كه دعايشان مستجاب نمى شود :
يكى ، مردى كه خداوند به او مالى داده و او آنها را نابه جا خرج كند و بعد بگويد : بار خدايا! مرا روزى ده . چنين كسى دعايش مستجاب نمى شود .
دوم ، مردى كه دعا كند خدا او را از دست زنش آسوده گرداند ، در حالى كه خداوند عز و جلطلاقش را در اختيار او نهاده است .
و سوم ، مردى كه همسايه اش را نفرين كند ، در حالى كه خداوند عز و جل او را قادر ساخته است كه خانه اش را بفروشد و از همسايگى او برود».
۱۰۱۲.كتاب من لايحضره الفقيهـ به نقل از وليد بن صبيح ـ: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه نيازمندى ، نزد ايشان آمد و امام عليه السلام چيزى به او داد . سپس نيازمند ديگرى آمد و باز امام عليه السلام چيزى به او داد . آن گاه ديگرى آمد و به او هم عطا كرد .
چهارمى آمد . امام عليه السلام فرمود : «خدايت گشايش دهاد!». سپس فرمود : «انسان اگر ثروتى بالغ بر سى يا چهل هزار درهم داشته باشد و بخواهد آن را تا درهم آخر در راه حقّش بدهد ، مى تواند ؛ امّا در آن صورت ، خودش بى پول مى ماند و از جمله آن سه نفرى خواهد بود كه دعايشان پذيرفته نمى شود».
گفتم : آن سه نفر كيان اند؟
فرمود : «يكى از آنان ، مردى است كه مالى دارد و آن را نابه جا انفاق (خرج) مى كند . سپس مى گويد : خدايا ! روزى ام را برسان . پس پروردگار عز و جل مى فرمايد : مگر روزى ات ندادم؟ .
دوم ، مردى است كه در خانه اش نشسته است و به دنبال روزى نمى رود و مى گويد : خدايا ! روزى ام را برسان . پس پروردگار عز و جلمى فرمايد : مگر راهى را جهت طلب روزى برايت قرار ندادم؟ .
و سوم ، مردى است كه زنش او را آزار و اذيّت مى كند و او مى گويد : خدايا ! مرا از دست اين زن برهان . پس خداوند عز و جلمى فرمايد : مگر اختيار طلاق او را به تو ندادم؟ ».