۱۰۶۴.الكافىـ به نقل از فرزند وليد بن صبيح ، از پدرش ـ: امام صادق عليه السلام فرمود : «دكانت در كجاى مسجد است؟» .
گفتم : كنار درِ مسجد .
فرمود : «هرگاه خواستى به دكانت بروى ، ابتدا به مسجد برو و دو يا چهار ركعت نماز بخوان و بعد از آن بگو :
با توان و نيروى خداوند بيرون آمده ام، نه با توان و نيرويى از جانب خودم؛ بلكه با توان و نيروى تو اى پروردگارم ! بار خدايا! من بنده تو ام كه به دستور تو ، از فضل تو مى جويم . پس ، آن را براى من آسان گردان و در عافيتت آسوده ام بدار» .
۱۰۶۵.الكافىـ به نقل از ابن طيّار ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم : من ثروتى داشتم و همه از دستم رفت و در تنگناى سختى افتاده ام .
فرمود : «دكانى در بازار دارى؟».
گفتم : آرى؛ امّا رهايش كرده ام .
فرمود : «چون به كوفه برگشتى ، دكانت را بگشاى و آب و جارويش كن، و هر زمان خواستى به بازارت بروى ، دو يا چهار ركعت نماز بخوان و در تعقيب نمازت بگو : نه با توش و توان خودم ، بلكه با توش و توان تو [اى خداوند ]مى روم و براى خويش ، هيچ توش و توانى نمى دانم ، مگر به يارى تو، كه تويى نيروى من و از توست توان من . بار خدايا! از فضل گسترده ات مرا روزى اى فراوان و پاك عطا فرما، و من در [سايه] آسايش تو آسوده ام، كه جز تو كسى مالك آسايش نيست ...» .
از آن پس، جوال جوال [از فلان بازرگان ]مى گرفتم و مى فروختم و سودش را بر مى داشتم و سرمايه را به او بر مى گرداندم، چندان كه مَركب ها سوار شدم و غلامانى خريدم و چند خانه ساختم .
۱۰۶۶.الكافىـ به نقل از محمّد بن حسن عطّار ، از مردى از همكيشان ما (شيعه) ـ: امام صادق عليه السلام به من فرمود : «فلانى! صبح ها سر كار نمى روى؟ آيا از مسجد اعظمتان در كوفه نمى گذرى؟».
گفتم : چرا .
فرمود : «پس، در آن ، چهار ركعت نماز بگزار و در نمازت بگو : با حركت و نيروبخشىِ خداوند ، بيرون آمده ام . نه با حركت و نيرويى از خودم ، بلكه با حركت و نيروبخشى تو ـ اى پروردگار ـ بيرون آمده ام . بركت اين روز و بركت اهل آن را از تو درخواست مى كنم. و از تو تقاضا دارم كه از فضل خودت به من روزى اى حلال و پاك عطا فرمايى و با حركت و نيرويت آن را به سوى من سوق دهى، در حالى كه من در عافيت تو آسوده ام» .