687
نهج الدّعا (ع-ف) ج1

باب دوازدهم : داستان هايى درباره اجابت دعا

12 / 1

مستجاب شدن دعاى جوان فلج

۱۰۷۸.مهج الدعواتـ به نقل از امام حسين عليه السلام ـ: در يك شب تاريك كم نور كه طواف ، خلوت بود و زائران ، خفته بودند و چشم ها آرام گرفته بود، با على بن ابى طالب عليه السلام در طواف بودم كه شنيد كسى با آوازى سوزناك و غمناك و برخاسته از دلى دردمند ، استغاثه مى كند و به خدا پناه مى جويد و از او رحم مى طلبد و مى گويد :
اى آن كه دعاى درمانده را در تاريكى ها جواب مى دهى!
اى زداينده رنج و بلا و بيمارى!
زائران تو ، پيرامون خانه مى خوابند و بيدار مى شوند
و دعا مى كنند ، در حالى كه چشمان تو ـ اى پاينده ـ هرگز نمى خوابد
به جود و بخشندگى ات از گناه من در گذر
اى آن كه جمله خلائق در حرم ، او را نشان مى دهند
اگر عفو تو شامل حال گنهكار نشود
پس چه كسى گنهكاران را مورد لطف قرار دهد؟
[پدرم] به من فرمود : «اى ابا عبد اللّه ! آيا شنيدى اين صدايى را كه از گناهانش مى گويد و از پروردگارش كمك مى جويد؟».
گفتم : آرى، شنيدم .
فرمود : «جستجويش كن ، شايد او را بيابى» .
من كورمال كورمال در تاريكى پيش رفتم و از لابه لاى خفتگان گذشتم و چون به ميان ركن و مقام رسيدم، شبحى راست به نظرم رسيد. دقّت كردم ، ديدم كسى ايستاده است . گفتم : سلام بر تو ، اى بنده اى كه به گناه ، اقرار مى كنى و پوزش مى خواهى و آمرزش مى طلبى و پناه مى جويى . پسر عموى پيامبر خدا تو را مى خواهد . به حقّ خدا اجابتش كن .
او سريع سجود و قعودش را به هم آورد و نمازش را سلام داد و بى آن كه سخنى بگويد ، با دستش اشاره كرد كه پيشاپيش او حركت كنم . من به راه افتادم و او را نزد امير مؤمنان عليه السلام آوردم و گفتم : بفرماييد، آوردَمَش .
امير مؤمنان نگاهش كرد و جوانى خوب رو و آراسته ديد . فرمود : «از كدام طايفه اى؟».
جوان گفت : از يكى از طوايف عرب .
فرمود : «چگونه است حال تو، و گريه و استغاثه ات براى چيست؟».
گفت: حالم، حال كسى است كه به كيفر عاقّ والدين گرفتار آمده و در تنگى است و بدبختى ، اسيرش ساخته و اندوه ، او را در ميان گرفته و مردّد است و دعايش مستجاب نمى شود .
على عليه السلام به او فرمود : «چرا چنين است؟».
گفت : من در ميان عرب ، روزگار به بازى و طرب مى گذرانيدم و در رجب و شعبان ، پيوسته سرگرم معصيت بودم و خداى مهربان را در نظر نمى داشتم . پدرى دلسوز داشتم كه مرا از مجازات هاى روزگار بر حذر مى داشت و از عذاب دوزخ بيم مى داد و مى گفت : از دست تو ، چه ناله ها و شِكوه ها كه نكردند اين روشنايى و تاريكى، و روزان و شبان و ماه ها و سال ها، و فرشتگان بزرگوار الهى . و هرگاه زياد پند و اندرزم مى داد ، بر او بانگ مى زدم و تندى مى كردم و مى پريدم و او را مى زدم .
روزى ، قصد سكّه هايى را كردم كه در خيمه بود و رفتم تا آنها را بردارم و خرج بُلهوسى هاى خود كنم ، كه پدرم مانعم شد . من او را به باد كتك گرفتم و دستش را پيچاندم و سكّه ها را برداشتم و رفتم . پدرم دستش را به طرف زانوانش برد تا از جايش برخيزد ؛ امّا از شدّت درد و ناراحتى نتوانست دستانش را حركت دهد. پس شروع به خواندن اين ابيات كرد :
ميان من و مُنازل ، خويشاوندى بود
درست آن سان كه باران خواه ، طلب باران مى كند
و او را پروراندم تا كه نيرو گرفت و قامت افراشت
آن سان كه چون بايستد ، گردنش با گردن گاو نر برابرى كند
آن گاه كه كودك بود ، به او از خوراك مى خوراندم
ـ هرگاه گرسنه مى شد ـ بهترين و لذيذترينش را
امّا همين كه به عنفوان جوانى اش رسيد
و زبانش چونان نيزه رُدَينى ۱ تيز گشت
مالم را به ستم گرفت و دستم را همى پيچاند
خدا كه بالا دست اوست ، دستش را بيچاند!
سپس به خدا سوگند خورد كه به بيت اللّه الحرام برود و از خدا دادخواهى كند . هفته ها روزه گرفت و نماز خواند و دعا كرد و سپس بر اشتر تيزرو خود نشست و به سرعت ، پهنه بيابان را پيمود و درّه ها را در نورديد و كوه ها و تپّه ها را پشت سر نهاد تا اين كه در روز حجّ اكبر به مكّه رسيد . از اشترش پياده شد و به سوى خانه خدا رفت و سعى و طواف كرد و به پرده هاى كعبه چنگ در زد و زارى كنان اين ابيات را خواند :
اى خدايى كه حاجيان به سويش با تحمّل رنج مى آيند
و [نيز با] پيمودن فراز و نشيب ها، از دورترين سرزمين ها
من نزد تو آمده ام، اى كسى كه نوميد نمى سازد
آن را كه به زارى، به يكتايى و بى نيازى بخواندش!
اين ، مُنازل است كه از عاق شدن من مى هراسد
پس، حقّ مرا ـ اى خداوند جبّار ـ از فرزندم بستان
چنين كه به يارى خود، نيمه بدنش را فلج گردانى
اى خداوند پاكى كه نه زاده كسى هستى و نه فرزندى دارى!
جوان گفت : سوگند به آن خدايى كه آسمان را افراشت و آب از دل خاك بر جوشاند، هنوز دعايش به پايان نرسيده بود كه اين بلايى كه مى بينى ، به سرم آمد . سپس دست راستش را برهنه ساخت. ديديم نيمه راست بدنش فلج است .
[جوان ادامه داد :] من سه سال از او خواهش نمودم تا در همان جايى كه نفرينم كرده است ، براى شفايم دعا كند ؛ امّا نمى پذيرفت ، تا اين كه امسال پذيرفت و من او را بر اشترى كه ده ماهه باردار بود ، نشاندم و به اميد بهبود، شتابان به راه افتاديم و چون به اراك ۲ و كناره وادى سياك ۳ رسيديم، پرنده اى در تاريكى شب پريد و شترى كه پدرم سوارش بود ، رم كرد و او را به تَه وادى انداخت و ميان دو سنگ ، خُرد شد و من او را همان جا به خاك سپردم . بدتر از اين بلايى كه به سرم آمده ، آن است كه به «گرفتار نفرين پدر» معروف شده ام .
امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «فريادرسى [خداوند] ، تو را در رسيده است . آيا دعايى را به تو نياموزم كه پيامبر خدا آن را به من آموخت و نام اكبر و اعظم و عزيز و اكرمِ خداوند در آن است و هر كس با آن خدا را بخواند ، اجابتش مى كند و به هر كس با آن از او درخواست كند ، عطا مى فرمايد و به واسطه آن ، اندوه را مى گسارد و رنج را مى زدايد و غم را مى برد و بيمار را شفا مى بخشد و پريشانى را به سامان مى آورد و نيازمند را بى نياز مى گرداند و قرض را ادا مى كند وچشم زخم را دفع مى كند وگناهان را مى آمرزد وعيب ها را مى پوشاند و هر ترسانى را از گزند هر شيطان پليد و ستمكارِ حق ستيز در امان مى دارد؟ اگر آن كه فرمان بردار خداست ، با اين دعا كوهى را نفرين كند ، آن كوه از جاى مى جنبد، يا اگر بر مرده اى بخواند ، خداوند او را دوباره زنده مى كند و اگر بر آب بخواندش ، بر آن راه مى رود، به شرط آن كه دچار غرور نگردد .
پس، اى مرد! از خدا بترس ـ كه دل من بر تو به رحم آمده است ـ و نيّتْ با خدا راست دار كه اين دعا را براى معصيت او نخوانى و نيز آن را جز به كسى كه در دينت بدو اعتماد دارى ، نياموزى! كه اگر نيّتْ خالص گردانى ، خداوند ، دعايت را مستجاب مى گرداند و پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله را در خوابت مى بينى كه تو را به بهشت و اجابت دعا نويد مى دهد» .
شادمانى من از فايده اين دعا ، بيشتر از شادمانى آن مرد از بهبودش و رفع بلايش بود؛ زيرا من اين دعا را از امير مؤمنان نشنيده بودم و تا پيش از آن هنگام ، چنين دعايى را نمى شناختم .
امير مؤمنان، سپس فرمود : «دوات و كاغذى برايم بياور و آنچه را به تو املا مى كنم ، بنويس» و من دستور او را اجرا كردم . آن دعا اين است :
«به نام خداوند مهرگستر مهربان . بار خدايا! از تو درخواست مى كنم به حقّ نامَت، اى صاحب شكوه و ارج! اى زنده، اى پاينده! اى زنده اى كه معبودى جز تو نيست! اى آن كه هيچ كس جز خودِ او نمى داند كه او چيست و كجاست و چگونه است! اى صاحب مُلك و ملكوت! اى صاحب عزّت و جبروت! اى پادشاه، اى پاك! اى سلام، اى مؤمن [به حقيقت حقّ خود] ، اى نگهبان! اى عزّتمند، اى جبّار، اى متكبّر ! اى آفريننده، اى پديدآورنده، اى صورتگر! اى سودرسان، اى دوستدار! اى ستودنى، اى پرستيدنى! اى دور، اى نزديك، اى پاسخ دهنده! اى ناظر، اى حسابگر! اى نو آفرين، اى با رفعت، اى بلند آستان! اى شنوا، اى دانا! اى با حكمت، اى بزرگوار، اى ديرين !
اى والا، اى بزرگ! اى مهروَرز، اى بنده نواز! اى جزا دهنده، اى آن كه از او يارى مى خواهند! اى بِشكوه، اى زيبا! اى سرپرست، اى ضامن! اى دستگير، اى عطابخش! اى شريف، اى راهنما! اى هدايتگر، اى آغازگر! اى آغاز، اى پايان! اى پيدا، اى پنهان! اى حاكم، اى داور! اى دادگر، اى فزون! اى واصل، اى پاك، اى پاك كننده! اى توانا، اى بااقتدار! اى بزرگ، اى بزرگ منش !
اى يكتا، اى بى نياز! اى كسى كه نزاده و زاده نشده است و هيچ كس همتاى او نيست، و نه همسرى دارد و نه دستيارى ، و نه مشاورى براى خود برگزيده، و نه نياز به پشتيبانى دارد، و هيچ خدايى با او نبوده است و نيست! معبودى جز تو نيست و بسى برتر از آنى كه منكران ( / ستمكاران) مى گويند .
اى دانا، اى بلندمرتبه، اى عالى مقام! اى گشاينده، اى گره گشا! اى ياور، اى ظفرمند! اى نابودكننده ( / دريابنده)، اى انتقام گيرنده! اى برانگيزنده، اى ارث برنده! اى آغاز، اى جوينده، اى چيره! اى كسى كه هيچ گريزنده اى از چنگ او نمى تواند گريخت! اى توبه پذير، اى بازگشت كننده [به سوى بنده گنهكار]، اى بخشنده! اى سبب ساز! اى گشاينده درها! اى كسى كه هر جا خوانده شود ، پاسخ مى دهد! اى پاك ، اى قدردان! اى عفو كننده، اى آمرزگار! اى نور انوار! اى تدبيركننده امور! اى لطيف، اى باخبر! اى متجبِّر (بركنار از آنچه شايسته او نيست)، اى روشنايى بخش! اى بينا، اى پشتيبان! اى بزرگ، اى تك! اى فرد، اى بى نياز! اى تكيه گاه، اى بسنده! اى احسان كننده، اى نيكوكار! اى شفابخش، اى وفادار ( / كامل كننده)، اى عافيت بخش ! اى نعمت دهنده، اى فزونى بخش! اى سخاوتمند، اى منحصر به فرد !
اى فرادست چيره! اى پادشاه توانا! اى نهانِ آگاه از نهان ها! اى كسى كه چون عبادتش كنند ، قدردانى مى كند! اى كسى كه چون معصيتش كنند ، مى آمرزد و پرده پوشى مى كند! اى كسى كه در انديشه نمى گنجد، و هيچ ديده اى او را در نمى يابد، و هيچ رد و نشانى بر او پوشيده نيست! اى روزى دهنده بشر! و اى تقدير كننده همه مقدّرات !
اى بلندجايگاه! اى استوار اركان! اى تغييردهنده زمان! اى پذيرنده قربانى! اى بنده نواز و با احسان! اى صاحب عزّت و سلطنت! اى مهربان، اى مهرگستر! اى عظيم الشأن! اى آن كه هر دمى در كارى است! اى آن كه هيچ كارى او را از كارى ديگر باز نمى دارد !
اى شنونده آواها! اى اجابت كننده دعاها! اى برآورنده تقاضاها! اى برطرف كننده نيازها! اى فرو فرستنده بركت ها! اى رحم كننده بر اشك ها! اى درگذرنده از لغزش ها! اى زداينده اندوه ها! اى صاحب خوبى ها! اى بالا برنده درجات! اى عطاكننده خواسته ها! اى زنده كننده مرده ها! اى آگاه از نيّت ها، اى بازگرداننده آنچه از دست رفته! اى آن كه آواها بر او در هم نمى شوند! اى آن كه درخواست ها[ ى بى شمار بندگان] او را به ستوه نمى آورند، و تاريكى ها او را فرو نمى گيرند! اى روشنايى زمين و آسمان ها !
اى نعمت هايت سرشار! اى دفع كننده خشم ها (انتقام ها)! اى پديدآورنده جان ها! اى گردآورنده امّت ها! اى شفادهنده بيمارى ها! اى آفريننده روشنى و تاريكى ها! اى با جود و كَرَم! اى آن كه هيچ كس بر عرش او گام نمى نهد !
اى سخاوتمندتر از هر سخاوتمندى! اى كريم تر از هر كريمى! اى شنواترينِ شنوايان! اى بيناترينِ بينايان! اى پناه پناهجويان! اى آرام بيمناكان! اى پشت پناهندگان! اى حامى اهل ايمان! اى فريادرس فريادخواهان! اى هدف نهايى جويندگان !
اى يار هر غريب! اى همدم هر تنها! اى پناه هر گريخته! اى سرپناه هر آواره! اى نگهبان هر گم گشته! اى رحم كننده بر پير سال خورده! اى روزى دهنده كودك خردسال! اى ترميم كننده استخوان شكسته! اى آزادكننده هر دربند! اى بى نيازكننده بينواى درويش! اى حامى ترسانِ پناهخواه! اى آن كه تدبير و تقدير به دست اوست! اى آن كه دشوار برايش سهل و آسان است! اى كسى كه نياز به تفسير ندارد! اى آن كه بر هر چيزى تواناست! اى آن كه از هر چيزى آگاه است! اى آن كه به هر چيزى بيناست !
اى فرستنده بادها! اى شكافنده صبح! اى برانگيزاننده جان ها! اى صاحب جود و سخا! اى آن كه هر كليدى در دست اوست! اى شنونده هر آوا! اى آن كه هيچ چيز از او فوت نمى شود! اى زنده كننده هر موجودى پس از مرگ !
اى ساز و برگ من در روزگار سختى! اى نگهبان من در غربت! اى همدم تنهايى ام! اى ولىّ نعمتم! اى پناه من ، آن گاه كه همه راه ها به رويم بسته شود و نزديكان ، مرا فرو گذارند و ياران ، دَست از يارى ام بدارند !
اى پشت و پناهِ آن كه پشت و پناهى ندارد! اى تكيه گاه آن كه تكيه گاهى ندارد! اى اندوخته آن كه اندوخته اى ندارد! اى پناهگاه آن كه پناهگاهى ندارد! اى پايه براى آن كه پايه اى ندارد! اى فريادرس آن كه فريادرسى ندارد! اى پناه دهنده آن كه پناه دهى ندارد !
اى همسايه ديوار به ديوار من! اى پايه استوار من! اى معبود راستين من! اى خداوند خانه باستانى! اى مهربان، اى همراه! اين حلقه تنگ را از من بگشاى، و هر غم و اندوه و گرفتارى اى را از من دور گردان، و شرّ آنچه را طاقت ندارم ، از من بگردان، و در آنچه طاقت دارم ، كمكم فرما .
اى برگرداننده يوسف به آغوش يعقوب! اى برطرف كننده رنج ايّوب! اى آمرزنده گناه داوود! ۴ اى رهاننده عيسى بن مريم از چنگ يهود! اى اجابت كننده نداى يونس در تاريكى ها! اى برگزيننده موسى با كلمات! اى آن كه خطاى آدم را بخشود، و ادريس را با لطف خود، بالا برد ! اى آن كه نوح را از غرق شدن ، نجات داد! اى آن كه عاديان نخستين و ثمود را نابود كرد و [حتّى يك نفر را هم ]بر جاى ننهاد، و [نيز] پيش از آن ، قوم نوح را ـ كه ستمكارتر و طغيانگرتر بودند ـ و شهرها[ ى سدوم و عاموره] را فرو افكند ! اى آن كه خانه هاى قوم لوط را بر سرشان آوار ساخت و قوم شعيب را از ميان برداشت !
اى آن كه ابراهيم را به دوستى برگزيد! اى آن كه موسى را همسخن خويش گرفت و محمّد را ـ كه درود خداوند بر همه ايشان باد ـ حبيب خود گردانيد ! اى دهنده حكمت به لقمان و بخشنده چنان پادشاهى اى به سليمان كه پس از او هيچ كس را نسزد! اى آن كه ذو القرنين را بر شاهان زورمند نصرت داد! اى آن كه به خضر، [آبِ] زندگى داد و خورشيد را كه غروب كرده بود ، براى يوشع بن نون برگرداند! اى آن كه مادر موسى را قوّت قلب داد و مريم ، دخت عمران را پاك دامن داشت! اى آن كه يحيى بن زكريّا را از گناه نگه داشت و خشم را در موسى فرو نشانيد! اى آن كه مژده يحيى را به زكريّا داد! اى آن كه اسماعيل را از ذبح شدن رهانيد! اى آن كه قربانى هابيل را پذيرفت و قابيل را ملعون قرار داد! اى در هم شكننده گروه هاى متّحدشده [در جنگ احزاب]! بر محمّد و خاندان محمّد و بر همه پيامبران مُرسَل و فرشتگان مقرّبت، و بر اهل طاعتت درود فرست .
و از تو به هر درخواستى كه فردِ مورد رضايت تو با آن از تو درخواست كرد و اجابت او را حتمى نمودى، درخواست مى كنم اى خدا ، اى خدا ، اى خدا! اى مهربان ، اى مهرگستر! اى مهربان ، اى مهرگستر! اى مهربان! اى مهرگستر! اى صاحب شُكوه و ارج، اى صاحب شُكوه و ارج، اى صاحب شُكوه و ارج! به آن ، به آن ، به آن ، به آن ، به آن ، به آن ، به آن ، از تو درخواست مى كنم به هر نامى كه با آن خويشتن را ناميدى، يا در كتابى از كتاب هايت نازل كردى، يا در علم غيب به انحصار خودت درآوردى، و به گرهگاه هاى عزّت عرشت، و پايانه هاى رحمت در كتابت، و به آنچه [از كلمات خداوند] كه اگر همه درخت هاى زمين مداد شوند و اين دريا و هفت درياى ديگر ، مركّب شوند ، باز كلمات خدا تمام نمى شوند ـ كه خدا عزّتمند و با حكمت است ـ و از تو درخواست مى كنم به نام هاى نيكويت كه در كتاب خود آنها را بيان كرده اى و فرموده اى : «و نام هاى نيكو ، همه متعلّق به خدايند. پس ، او را به اين نام ها بخوانيد» ، و فرموده اى : «مرا بخوانيد تا پاسختان دهم» ، و فرموده اى : «و هر گاه بندگانم از تو درباره من پرسيدند، [بگو : ]من نزديكم و دعاى دعاكننده را، هرگاه بخوانَدم، پاسخ مى دهم» ، و فرموده اى : «اى بندگان من كه بر خويشتن ستم كرده ايد! از رحمت خدا نوميد نشويد» .
و من از تو درخواست مى كنم ـ اى معبود من ـ و اميدوارم همان گونه كه وعده ام داده اى ـ اى مولاى من ـ ، درخواستم را بپذيرى ، و همچنان كه فرمانم داده اى ، تو را خواندم. پس با من ، چنين و چنان كن» و آنچه دوست داشتى ، از خداوند متعال مى خواهى و حاجتت را نام مى برى. اين دعا را جز در حال پاكى و طهارت نخوان .
سپس به جوان فرمود : «شب كه شد ، اين دعا را ده مرتبه بخوان و فردا خبرش را برايم بياور» .
آن جوان ، نوشته را گرفت و رفت . فرداى آن روز، لختى از صبح گذشته، آن جوان ، سالم و تن درست، در حالى كه آن نوشته را در دست داشت، نزد ما آمد و مى گفت : به خدا سوگند ، اين اسم اعظم است . به خداوند كعبه سوگند كه دعايم مستجاب شد .
على عليه السلام به او فرمود : «برايم تعريف كن!».
جوان گفت : [چون] ديدگان غنودند و شب ، پرده هاى تارش را فرو افكند، اين نوشته را با دستم بالا بردم و خدا را بارها به حقّ آن خواندم و بار دوم پاسخ شنيدم كه : بس است؛ تو خدا را به اسم اعظمش خواندى .
سپس خفتم و در خواب ، پيامبر خدا را ديدم و ايشان با دست مباركش بر بدن من كشيد و مى فرمود : اسم اعظم بزرگ خدا را پاس بدار، كه تو بر خيرى . پس، بيدار شدم ، و چنان كه مى بينى، سالم هستم . خداوند ، تو را پاداش نيك دهاد !

1.منسوب به رُدَينه است و او زنى بود كه به ساختن نيزه شهرت داشت .

2.اراك ، سرزمينى در نزديكى مكّه است .

3.محلّى در سرزمين اراك .

4.گويا گناه داوود ـ كه در اين دعا به آن اشاره شده ـ به ماجرايى مربوط است كه در آن ، دو برادر متخاصم، بر سر گوسفندى نزاع كردند و از داوود خواستار قضاوت درباره آن شدند. وى بى تأمّل ، به نفع يكى حكم كرد . مضمون آيات ۲۱ ـ ۲۵ از سوره ص ـ كه در آنها به صراحت از استغفار داوود از داورى خود و بخشوده شدنش از سوى خدا سخن گفته شده است ـ به همين ماجرا اشاره دارد . گفتنى است كه به اعتقاد ما ، پيامبران ، معصوم اند و مقصود از اين گناه، تركِ اولى يا گناه نِسبى است و با عصمت ايشان منافاتى ندارد .


نهج الدّعا (ع-ف) ج1
686

البابُ الثاني عَشَرَ : قصص في إجابة الدّعوات

12 / 1

اِستِجابَةُ دُعاءِ الشّابِّ المَشلولِ

۱۰۷۸.مُهَج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام :كُنتُ مَعَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فِي الطَّوافِ في لَيلَةٍ دَيجوجِيَّةٍ ۱ قَليلَةِ النّور ، وقَد خَلا الطَّوافُ ، ونامَ الزُّوّارُ ، وهَدَأَتِ العُيونُ ، إذ سَمِعَ مُستَغيثا مُستَجيرا مُتَرَحِّما ۲ ، بِصَوتٍ حَزينٍ مَحزونٍ مِن قَلبٍ موجَعٍ ، وهُوَ يَقولُ :

يا مَن يُجيبُ دُعَا المُضَطَرِّ فِي الظُّلَمِيا كاشِفَ الضُّرِّ وَالبَلوى مَعَ السَّقَمِ
قَد نامَ وَفدُكَ حَولَ البَيتِ وَانتَبَهوايَدعو وعَينُكَ يا قَيّومُ لَم تَنَمِ
هَب لي بِجودِكَ فَضلَ العَفوِ عَن جُرُمييا مَن أشارَ إلَيهِ الخَلقُ فِي الحَرَمِ
إن كانَ عَفوُكَ لا يَلقاهُ ذو سَرَفٍفَمَن يَجودُ عَلَى العاصينَ بِالنِّعَمِ
قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : فَقالَ لي : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أسَمِعتَ المُنادِيَ ذَنبَهُ ، المُستَغيثَ رَبَّهُ ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، قَد سَمِعتُهُ .
فَقالَ : اِعتَبِرهُ عَسى [أن] ۳ تَراهُ .
فَما زِلتُ أخبِطُ في طَخياءِ الظَّلامِ ، وأتَخَلَّلُ بَينَ النِّيامِ . فَلَمّا صِرتُ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، بَدا لي شَخصٌ مُنتَصِبٌ ، فَتَأَمَّلتُهُ فَإِذا هُوَ قائِمٌ ، فَقُلتُ :
السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا العَبدُ المُقِرُّ المُستَقيلُ المُستَغفِرُ المُستَجيرُ ، أجِب بِاللّهِ ابنَ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .
فَأَسرَعَ في سُجودِهِ وقُعودِهِ وسَلَّمَ ، فَلَم يَتَكَلَّم حَتّى أشارَ بِيَدِهِ بِأَن تَقَدَّمني ، فَتَقَدَّمتُهُ فَأَتَيتُ بِهِ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقُلتُ : دونَكَ ها هُوَ !
فَنَظَرَ إلَيهِ ، فَإِذا هُوَ شابٌّ حَسَنُ الوَجهِ ، نَقِيُّ الثِّيابِ ، فَقالَ لَهُ : مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟ فَقالَ لَهُ : مِن بَعضِ العَرَبِ .
فَقالَ لَهُ : ما حالُكَ ؟ ومِمَّ بُكاؤُكَ وَاستِغاثَتُكَ ؟
فَقالَ : حالُ مَن اُوخِذَ بِالعُقوقِ فَهُوَ في ضيقٍ ارتَهَنَهُ المُصابُ ، وغَمَرَهُ الاِكتِيابُ ، فَارتابَ ۴ ، فَدُعاؤُهُ لا يُستَجابُ .
فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : ولِمَ ذلِكَ ؟
فَقالَ : لِأَنّي كُنتُ مُلتَهِيا فِي العَرَبِ بِاللَّعبِ وَالطَّرَبِ ، اُديمُ العِصيانَ في رَجَبٍ وشَعبانَ ، وما اُراقِبُ الرَّحمنَ ، وكانَ لي والِدٌ شَفيقٌ ، يُحَذِّرُني مَصارِعَ الحَدَثانِ ۵ ، ويُخَوِّفُنِي العِقابَ بِالنّيرانِ ، ويَقولُ : كَم ضَجَّ مِنكَ النَّهارُ وَالظَّلامُ ، وَاللَّيالي وَالأَيّامُ ، وَالشُّهورُ وَالأَعوامُ ، وَالمَلائِكَةُ الكِرامُ ، وكانَ إذا ألَحَّ عَلَيَّ بِالوَعظِ زَجَرتُهُ وَانتَهَرتُهُ ، ووَثَبتُ عَلَيهِ وضَرَبتُهُ .
فَعَمَدتُ يَوما إلى شَيءٍ مِنَ الوَرِقِ ۶ فَكانَت فِي الخِباءِ ، فَذَهَبتُ لاِخُذَها وأصرِفَها فيما كُنتُ عَلَيهِ ، فَمانَعَني عَن أخذِها ، فَأَوجَعتُهُ ضَربا ولَوَيتُ يَدَهُ ، وأخَذتُها ومَضَيتُ .
فَأَومَأَ بِيَدِهِ إلى رُكبَتَيهِ يَرومُ النُّهوضَ مِن مَكانِهِ ذلِكَ، فَلَم يُطِق يُحَرِّكُها مِن شِدَّةِ الوَجَعِ وَالأَ لَمِ فَأَنشَأَ يَقولُ :

جَرَت رَحِمٌ بَيني وبَينَ مُنازِلٍسَواءً كَما يَستَنزِلُ القَطرَ طالِبُه
ورَبَّيتُ حَتّى صارَ جَلدا شَمَردَلاً۷إذا قامَ ساوى غارِبَ۸الفَحلِ غارِبُه
وقَد كُنتُ اُوتيهِ مِنَ الزّادِ فِي الصِّباإذا جاعَ مِنهُ صَفوُهُ وأطايِبُه
فَلَمَّا استَوى في عُنفُوانِ شَبابِهِوأصبَحَ كَالرُّمحِ الرُّدَينِيِّ خاطِبُه
تَهَضَّمَني مالي كَذا ولَوى يَديلَوى يَدَهُ اللّهُ الَّذي هُوَ غالِبُه
ثُمَّ حَلَفَ بِاللّهِ لَيَقدَمَنَّ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، فَيَستَعدِي اللّهَ عَلَيَّ .
قالَ : فَصامَ أسابيعَ ، وصَلّى رَكَعاتٍ ، ودَعا ، وخَرَجَ مُتَوَجِّها عَلى عَيرانَةٍ ۹ ، يَقطَعُ بِالسَّيرِ عَرضَ الفَلاةِ ، ويَطوِي الأَودِيَةَ ويَعلُو الجِبالَ ، حَتّى قَدِمَ مَكَّةَ يَومَ الحَجِّ الأَكبَرِ ، فَنَزَلَ عَن راحِلَتِهِ ، وأقبَلَ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، فَسَعى وطافَ بِهِ ، وتَعَلَّقَ بِأَستارِهِ وَابتَهَلَ ، وأنشَأَ يَقولُ :

يا مَن إلَيهِ أتَى الحُجّاجُ بِالجَهدِفَوقَ المَهاوي۱۰مِنَ اقصى غايَةِ البُعدِ
إنّي أتَيتُكَ يا مَن لا يُخَيِّبُ مَنيَدعوهُ مُبتَهِلاً بِالواحِدِ الصَّمَدِ
هذا مُنازِلُ يَرتاعُ مِن عَقَقيفَخُذ بِحَقّي يا جَبّارُ مِن وَلَدي
حَتّى تُشِلَّ بِعَونٍ مِنكَ جانِبَهُيا مَن تَقَدَّسَ لَم يولَد ولَم يَلِدِ
قالَ : فَوَ الَّذي سَمَكَ السَّماءَ ، وأنبَعَ الماءَ ، مَا استَتَمَّ دُعاءَهُ حَتّى نَزَلَ بي ما تَرى ـ ثُمَّ كَشَفَ عَن يَمينِهِ ، فَإِذا بِجانِبِهِ قَد شَلَّ ـ فَأَنَا مُنذُ ثَلاثِ سِنينَ أطلُبُ إلَيهِ أن يَدعُوَ لي ۱۱ فِي المَوضِعِ الَّذي دَعا بِهِ عَلَيَّ ، فَلَم يُجِبني ، حَتّى إذا كانَ العامُ ، أنعَمَ عَلَيَّ فَخَرَجتُ بِهِ عَلى ناقَةٍ عُشَراءَ ۱۲ اُجِدُّ السَّيرَ حَثيثا رَجاءَ العافِيَةِ ، حَتّى إذا كُنّا عَلَى الأَراكِ ۱۳ وحَطمَةِ وادِي السِّياكِ ۱۴ نَفَرَ طائِرٌ فِي اللَّيلِ ، فَنَفَرَت مِنهُ النّاقَةُ الَّتي كانَ عَلَيها ، فَأَلقَتهُ إلى قَرارِ الوادي ، وَارفَضَّ بَينَ الحَجَرَينِ ، فَقَبَرتُهُ هُناكَ ، وأعظَمُ مِن ذلِكَ أنّي لا اُعرَفُ إلاَّ «المَأخوذَ بِدَعوَةِ أبيهِ» .
فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أتاكَ الغَوثُ ، ألا اُعَلِّمُكَ دُعاءً عَلَّمَنيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وفيهِ اسمُ اللّهِ الأَكبَرُ الأَعظَمُ العَزيزُ الأَكرَمُ ، الَّذي يُجيبُ بِهِ مَن دَعاهُ ، ويُعطي بِهِ مَن سَأَلَهُ ، ويُفَرِّجُ بِهِ الهَمَّ ، ويَكشِفُ بِهِ الكَربَ ، ويُذهِبُ بِهِ الغَمَّ ، ويُبرِئُ بِهِ السُّقمَ ، ويَجبُرُ بِهِ الكَسيرَ ، ويُغني بِهِ الفَقيرَ ، ويَقضي بِهِ الدَّينَ ، ويَرُدُّ بِهِ العَينَ ، ويَغفِرُ بِهِ الذُّنوبَ ، ويَستُرُ بِهِ العُيوبَ ، ويُؤمِنُ بِهِ كُلَّ خائِفٍ مِن شَيطانٍ مَريدٍ ، وجَبّارٍ عَنيدٍ . ولَو دَعا بِهِ طائِعٌ للّهِِ عَلى جَبَلٍ لَزالَ مِن مَكانِهِ ، أو عَلى مَيِّتٍ لَأَحياهُ اللّهُ بَعدَ مَوتِهِ ، ولَو دَعا بِهِ عَلَى الماءِ لَمَشى عَلَيهِ بَعدَ أن لا يَدخُلَهُ العُجبُ .
فَاتَّقِ اللّهَ أيُّهَا الرَّجُلُ ، فَقَد أدرَكَتنِي الرَّحمَةُ لَكَ ، وَليَعلَمِ اللّهُ مِنكَ صِدقَ النِّيَّةِ أنَّكَ لا تَدعو بِهِ في مَعصِيَتِهِ ولا تُفيدُهُ إلاَّ الثِّقَةَ في دينِكَ ! فَإِن أخلَصتَ النِّيَّةَ استَجابَ اللّهُ لَكَ ، ورَأَيتَ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله في مَنامِكَ ، يُبَشِّرُكَ بِالجَنَّةِ وَالإِجابَةِ .
قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام : فَكانَ سُروري بِفائِدَةِ الدُّعاءِ أشَدَّ مِن سُرورِ الرَّجُلِ بِعافِيَتِهِ وما نَزَلَ بِهِ ؛ لِأَنَّني لَم أكُن سَمِعتُهُ مِنهُ ، ولا عَرَفتُ هذَا الدُّعاءَ قَبلَ ذلِكَ .
ثُمَّ قالَ : اِيتِني بِدَواةٍ وبَياضٍ ، وَاكتُب ما اُمليهِ عَلَيكَ . فَفَعَلتُ وهُوَ :
«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِاسمِكَ يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ ، يا حَيُّ يا قَيّومُ ، يا حَيُّ لا إلهَ إلاّ أنتَ ، يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ ولا أينَ هُوَ ولا حَيثُ هُوَ ولا كَيفَ هُوَ إلاّ هُوَ ، يا ذَا المُلكِ وَالمَلَكوتِ ، يا ذَا العِزَّةِ وَالجَبَروتِ ، يا مَلِكُ يا قُدّوسُ ، يا سَلامُ يا مُؤمِنُ يا مُهَيمِنُ ، يا عَزيزُ يا جَبّارُ يا مُتَكَبِّرُ ، يا خالِقُ يا بارِئُ يا مُصَوِّرُ ، يا مُفيدُ يا وَدودُ ، يا مَحمودُ يا مَعبودُ ، يا بَعيدُ يا قَريبُ يا مُجيبُ ، يا رَقيبُ يا حَسيبُ ، يا بَديعُ يا رَفيعُ يا مَنيعُ ، يا سَميعُ يا عَليمُ ، يا حَكيمُ يا كَريمُ يا قَديمُ .
يا عَلِيُّ يا عَظيمُ ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ ، يا دَيّانُ يا مُستَعانُ ، يا جَليلُ يا جَميلُ ، يا وَكيلُ يا كَفيلُ ، يا مُقيلُ يا مُنيلُ ، يا نَبيلُ يا دَليلُ ، يا هادي يا بادي ، يا أوَّلُ يا آخِرُ ، يا ظاهِرُ يا باطِنُ ، يا حاكِمُ يا قاضي ، يا عادِلُ يا فاضِلُ ، يا واصِلُ يا طاهِرُ يا مُطَهِّرُ ، يا قادِرُ يا مُقتَدِرُ ، يا كَبيرُ يا مُتَكَبِّرُ .
يا أحَدُ يا صَمَدُ ، يا مَن لَم يَلِد ولَم يولَد ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أحَدٌ ، ولَم يَكُن لَهُ صاحِبَةٌ ولا كانَ مَعَهُ وَزيرٌ ، ولاَ اتَّخَذَ مَعَهُ مُشيرا ، ولاَ احتاجَ إلى ظَهيرٍ ، ولا كانَ مَعَهُ إلهٌ ، لا إلهَ إلاّ أنتَ فَتَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الجاحِدونَ (الظّالِمونَ) عُلُوّا كَبيرا .
يا عالِمُ يا شامِخُ يا باذِخُ ، يا فَتّاحُ يا مُفَرِّجُ ، يا ناصِرُ يا مُنتَصِرُ يا مُهلِكُ (مُدرِكُ) يا مُنتَقِمُ ، يا باعِثُ يا وارِثُ ، يا أوَّلُ يا طالِبُ يا غالِبُ ، يا مَن لا يَفوتُهُ هارِبٌ ، يا تَوّابُ يا أوّابُ يا وَهّابُ ، يا مُسَبِّبَ الأَسبابِ ، يا مُفَتِّحَ الأَبوابِ ، يا مَن حَيثُ ما دُعِيَ أجابَ ، يا طَهورُ يا شَكورُ ، يا عَفُوُّ يا غَفورُ ، يا نورَ النّورِ ، يا مُدَبِّرَ الاُمورِ ، يا لَطيفُ يا خَبيرُ ، يا مُتَجَبِّرُ يا مُنيرُ ، يا بَصيرُ يا ظَهيرُ ، يا كَبيرُ يا وَترُ ، يا فَردُ يا صَمَدُ ، يا سَنَدُ يا كافي ، يا مُحسِنُ يا مُجمِلُ ، يا شافي يا وافي يا مُعافي ، يا مُنعِمُ يا مُتَفَضِّلُ ، يا مُتَكَرِّمُ يا مُتَفَرِّدُ .
يا مَن عَلا فَقَهَرَ ، يا مَن مَلَكَ فَقَدَرَ ، يا مَن بَطَنَ فَخَبَرَ ، يا مَن عُبِدَ فَشَكَرَ ، يا مَن عُصِيَ فَغَفَرَ وسَتَرَ ، يا مَن لا تَحويهِ الفِكَرُ ، ولا يُدرِكُهُ بَصَرٌ ، ولا يَخفى عَلَيهِ أثَرٌ ، يا رازِقَ البَشَرِ ، ويا مُقَدِّرَ كُلِّ قَدَرٍ .
يا عالِيَ المَكانِ ، يا شَديدَ الأَركانِ ، يا مُبَدِّلَ الزَّمانِ ، يا قابِلَ القُربانِ ، يا ذَا المَنِّ وَالإِحسانِ ، يا ذَا العِزِّ وَالسُّلطانِ ، يا رَحيمُ يا رَحمنُ ، يا عَظيمَ الشَّأنِ ، يا مَن هُوَ كُلَّ يَومٍ في شَأنٍ ، يا مَن لا يَشغَلُهُ شَأنٌ عَن شَأنٍ .
يا سامِعَ الأَصواتِ ، يا مُجيبَ الدَّعَواتِ ، يا مُنجِحَ الطَّلِباتِ ، يا قاضِيَ الحاجاتِ ، يا مُنزِلَ البَرَكاتِ ، يا راحِمَ العَبَراتِ ، يا مُقيلَ العَثَراتِ ، يا كاشِفَ الكُرُباتِ ، يا وَلِيَّ الحَسَناتِ ، يا رَفيعَ الدَّرَجاتِ ، يا مُعطِيَ المَسأَلاتِ ، يا مُحيِيَ الأَمواتِ ، يا مُطَّلِعُ عَلَى النِّيّاتِ ، يا رادَّ ما قَد فاتَ ، يا مَن لا تَشتَبِهُ عَلَيهِ الأَصواتُ ، يا مَن لا تُضجِرُهُ المَسأَلاتُ ، ولا تَغشاهُ الظُّلُماتُ ، يا نورَ الأَرضِ وَالسَّماواتِ .
يا سابِغَ النِّعَمِ ، يا دافِعَ النِّقَمِ ، يا بارِئَ النَّسَمِ ، يا جامِعَ الاُمَمِ ، يا شافِيَ السَّقَمِ ، يا خالِقَ النّورِ وَالظُّلَمِ ، يا ذَا الجودِ وَالكَرَمِ ، يا مَن لا يَطَأُ عَرشَهُ قَدَمٌ .
يا أجوَدَ الأَجوَدينَ ، يا أكرَمَ الأَكرَمينَ ، يا أسمَعَ السّامِعينَ ، يا أبصَرَ النّاظِرينَ ، يا جارَ المُستَجيرينَ ، يا أمانَ الخائِفينَ ، يا ظَهرَ اللاّجينَ ، يا وَلِيَّ المُؤمِنينَ ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ ، يا غايَةَ الطّالِبينَ .
يا صاحِبَ كُلِّ غَريبٍ ، يا مونِسَ كُلِّ وَحيدٍ ، يا مَلجَأَ كُلِّ طَريدٍ ، يا مَأوى كُلِّ شَريدٍ ، يا حافِظَ كُلِّ ضالَّةٍ ، يا راحِمَ الشَّيخِ الكَبيرِ ، يا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغيرِ ، يا جابِرَ العَظمِ الكَسيرِ ، يا فَكّاكَ كُلِّ أسيرٍ ، يا مُغنِيَ البائِسِ الفَقيرِ ، يا عِصمَةَ الخائِفِ المُستَجيرِ ، يا مَن لَهُ التَّدبيرُ وَالتَّقديرُ ، يا مَنِ العَسيرُ عَلَيهِ سَهلٌ يَسيرٌ ، يا مَن لا يَحتاجُ إلى تَفسيرٍ ، يا مَن هُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ، يا مَن هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ خَبيرٌ ، يا مَن هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ بَصيرٌ .
يا مُرسِلَ الرِّياحِ ، يا فالِقَ الإِصباحِ ، يا باعِثَ الأَرواحِ ، يا ذَا الجودِ وَالسَّماحِ ، يا مَن بِيَدِهِ كُلُّ مِفتاحٍ ، يا سامِعَ كُلِّ صَوتٍ ، يا سابِقَ كُلِّ فَوتٍ ، يا مُحيِيَ كُلِّ نَفسٍ بَعدَ المَوتِ .
يا عُدَّتي في شِدَّتي ، يا حافِظي في غُربَتي ، يا مونِسي في وَحدَتي ، يا وَلِيّي في نِعمَتي ، يا كَنَفي حينَ تُعيينِي المَذاهِبُ ، وتُسلِمُنِي الأَقارِبُ ، ويَخذُلُني كُلُّ صاحِبٍ .
يا عِمادَ مَن لا عِمادَ لَهُ ، يا سَنَدَ مَن لا سَنَدَ لَهُ ، يا ذُخرَ مَن لا ذُخرَ لَهُ ، يا كَهفَ مَن لا كَهفَ لَهُ ، يا رُكنَ مَن لا رُكنَ لَهُ ، يا غِياثَ مَن لا غِياثَ لَهُ ، يا جارَ مَن لا جارَ لَهُ .
يا جارِيَ اللَّصيقَ ، يا رُكنِيَ الوَثيقَ ، يا إلهي بِالتَّحقيقِ ، يا رَبَّ البَيتِ العَتيقِ ، يا شَفيقُ يا رَفيقُ ، فُكَّني مِن حَلَقِ المَضيقِ ، وَاصرِف عَنّي كُلَّ هَمٍّ وغَمٍّ وضيقٍ ، وَاكفِني شَرَّ ما لا اُطيقُ ، وأعِنّي عَلى ما اُطيقُ .
يا رادَّ يوسُفَ عَلى يَعقوبَ ، يا كاشِفَ ضُرِّ أيّوبَ ، يا غافِرَ ذَنبِ داوُدَ ، يا رافِعَ عيسَى بنِ مَريَمَ مِن أيدِي اليَهودِ ، يا مُجيبَ نِداءِ يونُسَ فِي الظُّلُماتِ ، يا مُصطَفِيَ موسى بِالكَلِماتِ ، يا مَن غَفَرَ لاِدَمَ خَطيئَتَهُ ، ورَفَعَ إدريسَ بِرَحمَتِهِ ، يا مَن نَجّى نوحا مِنَ الغَرَقِ ، يا مَن أهلَكَ عادا الاُولى وثَمودَ فَما أبقى ، وقَومَ نوحٍ مِن قَبلُ ، إنَّهُم كانوا هُم أظلَمَ وأطغى ، وَالمُؤتَفِكَةَ أهوى ، يا مَن دَمَّرَ عَلى قَومِ لوطٍ ، ودَمدَمَ عَلى قَومِ شُعَيبٍ .
يا مَنِ اتَّخَذَ إبراهيمَ خَليلاً ، يا مَنِ اتَّخَذَ موسى كَليما ، وَاتَّخَذَ مُحَمَّدا صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم أجمَعينَ حَبيبا ، يا مُؤتِيَ لُقمانَ الحِكمَةَ ، وَالواهِبَ لِسُلَيمانَ مُلكا لا يَنبَغي لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ ، يا مَن نَصَرَ ذَا القَرنَينِ عَلَى المُلوكِ الجَبابِرَةِ ، يا مَن أعطَى الخِضرَ الحَياةَ ، ورَدَّ لِيوشَعَ بنِ نونٍ الشَّمسَ بَعدَ غُروبِها ، يا مَن رَبَطَ عَلى قَلبِ اُمِّ موسى ، وأحصَنَ فَرجَ مَريَمَ بِنتِ عِمرانَ ، يا مَن حَصَّنَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّاءَ مِنَ الذَّنبِ ، وسَكَّنَ عَن موسَى الغَضَبَ ، يا مَن بَشَّرَ زَكَرِيّاءَ بِيَحيى ، يا مَن فَدى إسماعيلَ مِنَ الذَّبحِ ، يا مَن قَبِلَ قُربانَ هابيلَ وجَعَلَ اللَّعنَةَ عَلى قابيلَ ، يا هازِمَ الأَحزابِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَلى جَميعِ المُرسَلينَ ومَلائِكَتِكَ المُقَرَّبينَ ، وأهلِ طاعَتِكَ .
وأسأَ لُكَ بِكُلِّ مَسأَلَةٍ سَأَلَكَ بِها أحَدٌ مِمَّن رَضيتَ عَنهُ فَحَتَمتَ لَهُ عَلَى الإِجابَةِ ، يا اَللّهُ يا اَللّهُ يا اَللّهُ ، يا رَحمنُ يا رَحيمُ ، يا رَحمنُ يا رَحيمُ ، يا رَحمنُ يا رَحيمُ ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ ، بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِه بِهِ أسأَ لُكَ بِكُلِّ اسمٍ سَمَّيتَ بِهِ نَفسَكَ ، أو أنزَلتَهُ فِي شَيءٍ مِن كُتُبِكَ ، أوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ ، وبِمَعاقِدِ العِزِّ مِن عَرشِكَ ، ومُنتَهَى الرَّحمَةِ مِن كِتابِكَ ، وبِما لَو أنَّ ما فِي الأَرضِ مِن شَجَرَةٍ أقلامٌ وَالبَحرُ يَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَةُ أبحُرٍ ما نَفِدَت كَلِماتُ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ . وأسأَ لُكَ بِأَسمائِكَ الحُسنَى الَّتي بَيَّنتَها في كِتابِكَ فَقُلتَ : «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا »۱۵ ، وقُلتَ : «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ »۱۶ ، وقُلتَ : «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ »۱۷ ، وقُلتَ : «يَـعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ » . ۱۸
و أنَا أسأَ لُكَ يا إلهي وأطمَعُ في إجابَتي يا مَولايَ كَما وَعَدتَني ، وقَد دَعَوتُكَ كَما أمَرتَني ، فَافعَل بي كَذا وكَذا» .
وتَسأَلُ اللّهَ تَعالى ما أحبَبتَ ، وتُسَمّي حاجَتَكَ ، ولا تَدعُ بِهِ إلاّ وأنتَ طاهِرٌ .
ثُمَّ قالَ لِلفَتى : إذا كانَتِ اللَّيلَةُ فَادعُ بِهِ عَشرَ مَرّاتٍ ، وَائتِني مِن غَدٍ بِالخَبَرِ . ۱۹
قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : وأخَذَ الفَتَى الكِتابَ ومَضى ، فَلَمّا كانَ مِن غَدٍ ما أصبَحنا حينا حَتّى أتَى الفَتى إلَينا سَليما مُعافىً ، وَالكِتابُ بِيَدِهِ ، وهُوَ يَقولُ : هذا وَاللّهِ الاِسمُ الأَعظَمُ ، استُجيبَ لي ورَبِّ الكَعبَةِ .
قالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : حَدِّثني . قالَ : [لَمّا] ۲۰ هَدَأَتِ العُيونُ بِالرُّقادِ ، وَاستَحلَكَ جِلبابُ اللَّيلِ ، رَفَعتُ يَدي بِالكِتابِ ، ودَعَوتُ اللّهَ بِحَقِّهِ مِرارا ، فَاُجِبتُ فِي الثّانِيَةِ : حَسبُكَ ، فَقَد دَعَوتَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ .
ثُمَّ اضطَجَعتُ ، فَرَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي ، وقَد مَسَحَ يَدَهُ الشَّريفَةَ عَلَيَّ وهُوَ يَقولُ : اِحتَفِظ بِاسمِ اللّهِ الأَعظَمِ العَظيمِ ، فَإِنَّكَ عَلى خَيرٍ . فَانتَبَهتُ مُعافىً كَما تَرى ، فَجَزاكَ اللّهُ خَيرا . ۲۱

1.ليلٌ دَجيّ : أي مظلم (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۵۷۸) .

2.في بحار الأنوار : «مُستَرحِما» بدل «مترحّما» وهو الأصحّ .

3.الزيادة من بحار الأنوار .

4.في بحار الأنوار : ج ۱ ص ۲۲۵ : «فإن تابَ» بدل «فارتاب» .

5.حَدَثانُ الدهر وحوادثه : نُوَبُهُ ، وما يحدث منه (لسان العرب : ج ۲ ص ۱۳۲ «حدث») .

6.الورق : الدّراهم المضروبة ، وفي الورق ثلاث لغات : وَرِق ، ووِرْق ، ووَرَق (الصحاح : ج ۴ ص ۱۵۶۴ «ورق») .

7.الشَّمَردَلُ : السريع من الإبل وغيره (الصحاح : ج ۵ ص ۱۷۴۱ «شمردل») .

8.الغارِب : ما بين العُنُق والسَّنام ، وهو الذي يُلقى عليه خِطام البعير إذا اُرسِل (المصباح المنير : ص ۴۴۴ «غرب») .

9.العَيرانة : ناقة تشبّه بالعَيْر [أي الحمار الوحشي] في سرعتها ونشاطها (الصحاح : ج ۲ ص ۷۶۴ «عير») .

10.المَهواة : موضع في الهواء مشرف ما دونه من جبل وغيره (لسان العرب : ج ۱۵ ص ۳۷۰ «هوا») . وفي بحار الأنوار : «المهاد» .

11.في المصدر : «يدعونى» ، والتصويب من بحار الأنوار .

12.العُشَراءُ من النوق : التي مضى لحملها عشرة أشهر بعد طروق الفعل (تاج العروس : ج ۷ ص ۲۲۵ «عشر») .

13.هو وادي الأراك قرب مكّة (معجم البلدان : ج ۱ ص ۱۳۵) .

14.في المصدر : «وحطته وادي السجال» ، والتصويب من بحار الأنوار .

15.الأعراف : ۱۸۰ .

16.غافر : ۶۰ .

17.البقرة : ۱۸۶ .

18.الزمر : ۵۳ .

19.في المصدر : «بالخير» ، والتصويب من بحار الأنوار .

20.مُهَج الدعوات : ص ۱۹۱ ، بحار الأنوار : ج ۹۵ ص ۳۹۴ ح ۳۳ .

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (ع-ف) ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    افقی، رسول؛ سرخه ای، احسان؛ شیخی، حمیدرضا
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 117825
صفحه از 737
پرینت  ارسال به