۱۰۸۹.الكافىـ به نقل از يونس بن عمّار ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم : همسايه اى دارم از قريش، از خاندان مُحرِز، كه مرا انگشت نماى خلق ساخته است و هرگاه بر او مى گذرم ، مى گويد : اين رافضى ، اموال را به جعفر بن محمّد مى دهد .
فرمود : «در نماز شبت ، او را نفرين كن . هرگاه به سجده رفتى ، در سجده آخر از دو ركعت اوّل ، خداوند عز و جل را حمد و تمجيد كن و بگو : خداوندا! فلانى پسر فلانى ، مرا انگشت نما و شهره مردم ساخته و به خشمم آورده و در معرض خطرات ، قرارم داده است . خداوندا! او را هر چه زودتر به تير [غيب] گرفتار كن تا از من بازَش دارى . خداوندا! اجلش را نزديك كن و نشانى از او به جا نگذار، هر چه زودتر ـ اى پروردگار ـ هم اكنون، هم اكنون» .
به كوفه كه آمديم ، شب بود . از خانواده اش درباره آن مرد پرسيدم. گفتند : بيمار است. هنوز سخنم به آخر نرسيده بود كه صداى شيون از خانه اش شنيدم و گفتند : مُرد .