10 ـ اُمّ مَعبد ۱
۱۲۱۶.الثقات ، ابن حبّانـ در يادكرد از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: سپس به سوى خيمه هاى اُمّ مَعبدِ ۲ خُزاعى رفتند . اُمّ معبد ، بانويى ميان سال ۳ بود كه رو نمى گرفت و چابك بود . لباسش را روى پاهايش مى انداخت و جلوى خيمه مى نشست و آب و غذا مى داد . به او خرما مى دادند و چيزى مى خريدند ؛ ۴ ولى [اين بار ]چيزى از اينها را نزد او نيافتند ؛ چرا كه مردم آذوقه شان تمام شده بود و قحطى زده بودند.
چشم پيامبر خدا به ميشى افتاد كه در گوشه خيمه بود . فرمود : «اين ميش چيست ، اى اُمّ معبد؟» .
اُمّ معبد گفت : از شدّت لاغرى با گوسفندان نرفته است .
فرمود : «شيرى هم دارد؟» .
گفت : لاغرتر از آن است كه چيزى داشته باشد.
فرمود : «اجازه مى دهى آن را بدوشم؟» .
اُمّ معبد گفت : آرى ، پدر و مادرم فدايت ! اگر شيرى در آن ديدى ، بدوشش.
پيامبر خدا فرمود كه آن را بياورند و دستى به پستانش كشيد و نام خدا را بر آن برد و فرمود : «بار خدايا! به ميش اُمّ معبد بركت عطا فرما» . به ناگاه ، ميان دو پاى گوسفند از هم گشاد و پستان هايش پرشير شد و شروع به نشخوار كردن نمود .
پيامبر صلى الله عليه و آله از اُمّ معبد ، ظرفى كه همگى را كاملاً سير كند ، طلبيد و در آن ، چندان شير دوشيد كه كف هاى آن [در ظرف بالا آمد و] درخشيدن گرفت . پس ، به اُمّ معبد نوشانيد و او چندان شير نوشيد كه سير شد . همچنين به يارانش داد و آنها نيز سير نوشيدند ، و آخر از همه خودش نوشيد و فرمود : «ساقى گروه ، فرجامين نوشنده است» . يك نوبت ديگر نيز همگى سير نوشيدند و پيامبر صلى الله عليه و آله براى بار دوم ، گوسفند را دوشيد .
1.براى شناخت وى ، ر . ك : ص ۵۲۸ .
2.خيمه هاى اُمّ معبد ، در جايى ميان مكّه و مدينه در راه هجرت در طرف شمالى وادى قديد ، جاى داشتند.
3.برزه در متن عربى حديث ، به زن ميان سالى گفته مى شود كه همانند زن جوان ، از ديگران رو نمى گيرد و در عين حال ، پاك دامن و خردمند است . زنى كه مجلسش گرم است و قصّه گو نيز هست.
4.در المستدرك على الصحيحين و برخى منابع ديگر آمده است : «[پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش] از او مقدارى گوشت و خرما خواستند كه از وى بخرند».