24 ـ سوادة بن قيس ۱
۱۲۳۲.الأمالى ، صدوقـ به نقل از ابن عبّاس ، در حديثى طولانى در ياد كرد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سخنانى كه ايشان در بستر بيمارى اش به اصحاب خود فرمود ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پروردگارم عز و جلحكم كرده و سوگند ياد نموده است كه از ستمِ ستمكارى نمى گذرد، پس، شما را به خدا سوگند مى دهم هر يك از شما كه از جانب محمّد بر او ستمى رفته است . برخيزد و وى را قصاص كند؛ چرا كه قصاص شدن در دار دنيا را دوست تر مى دارم تا قصاص شدن در دار آخرت و در برابر فرشتگان و پيامبران» .
مردى به نام سوادة بن قيس از انتهاى جمعيّت برخاست و گفت : پدر و مادرم فدايت باد ، اى پيامبر خدا! زمانى كه از طائف آمدى ، من به استقبالتان آمدم و شما بر ناقه عضباى ۲ خود سوار بودى و چوب دست ممشوق ۳ در دستت بود . چوب دست را بالا بردى كه به شتر بزنى كه به شكم من خورد. نمى دانم عمدى بود يا به خطا.
[پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «پناه به خدا كه عمدى زده باشم!». سپس فرمود : «اى بلال!» به منزل فاطمه برو و چوب دست ممشوق را برايم بياور».
بلال ، بيرون رفت و در كوچه هاى مدينه بانگ مى زد: اى مردم! كيست كه بخواهد پيش از روز قيامت ، قصاص شود؟ اينك ، محمّد مى خواهد پيش از روز قيامت ، قصاص شود ... .
پيامبر خدا فرمود : «آن پيرمرد كجاست؟».
پيرمرد گفت : من اين جا هستم ، اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت!
فرمود : «بيا و مرا قصاص كن تا راضى شوى» .
پيرمرد گفت : شكمت را برهنه گردان ، اى پيامبر خدا!
پيامبر صلى الله عليه و آله جامه اش را كنار زد. پيرمرد گفت : پدر و مادرم فدايت ، اى پيامبر خدا! آيا اجازه مى دهى دهانم را بر شكم شما بگذارم؟
پيامبر صلى الله عليه و آله به او اجازه داد. [پيرمرد] گفت : از آتشِ روز آتش ، به محلّ قصاص در شكم پيامبر خدا ، پناه مى برم .
پيامبر خدا فرمود : «اى سوادة بن قيس! مى بخشى يا قصاص مى كنى؟».
گفت : مى بخشم ، اى پيامبر خدا !
[پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «بار خدايا! از سوادة بن قيس درگذر ، چنان كه او از پيامبرت محمّد در گذشت» .
1.بر شرح احوال او ، بيش از آنچه در متن آمده است ، دست نيافتيم .
2.غَضبا ، به معناى گوش بريده ، گوش كوتاه ، كوته دست ، و نام يكى از دو اُشتر پيامبر صلى الله عليه و آله است .
3.ممشوق ، به معناى باريك، و نام چوب دست پيامبر صلى الله عليه و آله است.