4 / 2
ابو موسى اشعرى ۱
۱۳۹۹.الأمالى، طوسىـ به نقل از ابو تحيى ـ: شنيدم كه عمّار بن ياسر، ابو موسى اشعرى را به سبب درنگش در پيوستن به على بن ابى طالب عليه السلام و خوددارى از بيعت با او ، سرزنش مى كند و به او مى گويد : اى ابو موسى! چه چيز باعث شد كه از امير مؤمنان ، كناره بگيرى؟ به خدا سوگند كه اگر در [حقّانيّت] او شك داشته باشى ، قطعا از اسلام خارج شده اى.
ابو موسى به او گفت : نكوهشم مكن و از سرزنش من ، دست بردار، كه من برادر توام .
عمّار به او گفت : من ، برادرِ تو نيستم . شنيدم كه پيامبر خدا ، در شب عَقَبه ، تو را كه با آن مردم هم داستان شده بودى ، لعنت مى كند .
ابو موسى گفت : آيا جز اين است كه براى من ، طلب آمرزش كرد؟
عمّار گفت : من ، لعنت را شنيدم و طلب آمرزش را نشنيدم .
4 / 3
اشعث بن قيس و نسل او ۲
۱۴۰۰.الكافىـ به نقل از سَدير ـ: امام باقر عليه السلام به من فرمود : «اى سَدير! شنيده ام كه زنان كوفه زيبايند و نيكو ، شوهردارى مى كنند. پس، برو و از جايى زنى زيبا برايم بياب».
من گفتم : سراغ دارم، فدايت شوم ! فلانى ، دختر فلان بن محمّد بن اشعث بن قيس .
فرمود : «اى سدير! پيامبر خدا ، عدّه اى را لعنت كرد و اين لعنت ، به بازماندگان آنان نيز تا روز قيامت ، سرايت يافت و من ، خوش ندارم كه بدنم به بدن يكى از دوزخيان بخورَد» .