۱۴۰۵.تاريخ المدينةـ به نقل از عِكرِمه ـ: عامر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از او ، جانشينىِ بعد از او ، يكْ چهارمِ غنايم و چيزهاى ديگرى را خواست. مردى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفت : از اين جا برو ، تا نيزه ها تو را به زور نرانده اند . به خدا سوگند ، اگر تكّه كرباسى از كرباس هاى مدينه هم از پيامبر خدا بخواهى ، به تو نمى دهد .
عامر ، خشمگين بازگشت و گفت : اين جا را از سواره و پياده بر ضدّ تو مى آكَنَم .
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «بار خدايا! اگر عامر را هدايت نمى كنى، مرا از شرّ او كفايت كن».
پس طاعونى چون طاعون اُشتران جوان ، او را گرفت، به طورى كه فرياد مى زد: اى آل عامر! طاعونى چون طاعون اشتران جوان! تا اين كه [آن طاعون ،] اين دشمن خدا را از پاى درآورد .