۱۴۳۱.مسند ابن حنبلـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ: من نديدم كه پيامبر خدا ، قريش را نفرين كند ، بجز يك روز و آن ، وقتى بود كه ايشان نماز مى خوانْد و گروهى از قريش ، نشسته بودند و كيسه بچّه دان حيوان ذبح شده اى نزديك آنها بود . گفتند : چه كسى حاضر است اين بچّه دان را بردارد و بر پشت او بيندازد؟
عقبة بن ابى معيط گفت : من. و بچّه دان را برداشت و بر پشت پيامبر صلى الله عليه و آله انداخت. ايشان ، همچنان در سجده ماند تا آن كه فاطمه ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ آمد و آن را از پشت او برداشت .
پيامبر خدا گفت : «بار خدايا! اشرافِ قريش را فرو گير . بار خدايا! عتبة بن ربيعه را مجازات كن. بار خدايا! شيبة بن ربيعه را مجازات كن. بار خدايا! ابوجهل بن هشام را مجازات كن. بار خدايا! عقبة بن ابى معيط را مجازات كن. بار خدايا! اُبىّ بن خَلَف ( / اُميّة بن خَلَف) را مجازات كن» .
من خود ديدم كه همه اين افراد در روز بدر به هلاكت رسيدند و سپس ، جسدهايشان در چاه افكنده شد، بجز اُبىّ يا اميّه كه چون مرد تنومندى بود [و در چاه ، جاى نمى گرفت] ، قطعه قطعه اش كردند .
۱۴۳۲.صحيح البخارىـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله روبه كعبه كرد و چند تن از قريش را نفرين نمود : شيبة بن ربيعه و عتبة بن ربيعه و وليدبن عتبه و ابو جهل بن هشام را . خدا را گواه مى گيرم كه لاشه همه اينها را ديدم كه بر زمين افتاده و آفتاب ، دگرگونشان ساخته است، و آن روز ، يك روزِ داغ بود .