573
نهج الدّعا (ع-ف) ج2

نداشت ؛ امّا حسادت او نسبت به ابو القاسم حسين بن روح ، باعث شد كه ترك مذهب كند و به مذاهب مرتد درآيد و فرقه اى پديد آورد [با اعتقادات باطل] ، از جمله اين كه خداوند ، در هر انسانى به اندازه خودش حلول مى كند .
گفته هاى ناپذيرفته اى از او سر زد و باعث شد كه شيعه از وى ، اعلام برائت كنند و توقيعات فراوانى از امام زمان عليه السلام ، به دست ابوالقاسم بن روح ، وكيل ايشان ، درباره او صادر شد . در سال 322 ق ، سلطان [عبّاسى ]او را دستگير كرد و كشت و در بغداد به دار آويخت .

ر . ك : رجال النجاشى : ص 387 ش 1029 ، خلاصة الأقوال : ص 399.

روايت شده است كه ابو جعفر بن ابى العزافر ، در نزد بنى بسطام ، وجهه اى داشت ؛ چرا كه شيخ ابوالقاسم ، او را در نزد مردم ، منزلت و اعتبارى داده بود . از اين رو ، وقتى مرتد شد ، به نقل از شيخ ابوالقاسم ، هر دروغ و كفرى را براى بنى بسطام مى گفت و بنى بسطام ، از او قبول مى كردند تا آن كه خبر به ابوالقاسم رسيد و سخنان او را انكار كرد و بنى بسطام را از شنيدن سخنان او نهى كرد و فرمود كه او را لعنت كنند و از وى ، بيزارى بجويند ؛ امّا بنى بسطام ، به نهى ابوالقاسم گوش نكردند و همچنان ، به شَلمَغانى وفادار ماندند؛ چرا كه به آنها مى گفت : من ، افشاى سرّ كردم ، در حالى كه او از من قول گرفته بود تا راز پوشى كنم . از اين رو ، مرا كه از خاصّان او بودم ، به دور شدن مجازات كرد ؛ زيرا مسئله ، مسئله بزرگى است و آن را جز فرشته مقرّب يا پيامبر مُرسل يا مؤمن راستين ، كسى بر نمى تابد . بدين ترتيب ، عظمت و بزرگى قضيه را در دلِ آنان ، تقويت مى كرد .
شيخ ابوالقاسم به بنى بسطام نوشت كه او و كسانى را كه از سخنان او پيروى كنند و همچنان به او وفادار مانند ، لعنت كنند و از ايشان اعلامِ برائت نمايند . چون اين نامه به بنى بسطام رسيد ، موضوع را به شَلمَغانى گفتند . شَلمَغانى ، سخت رنجيد . سپس گفت : اين سخن ، باطنى عظيم دارد و آن ، اين است كه لعنت ، به معناى دور كردن است .
پس اين كه شيخ ابوالقاسم گفته است : خدا او را لعنت كند ؛ يعنى خدا او را از عذاب و آتش ، دور كند . حالا منزلت خود را شناختم . لذا گونه هاى خويش را به خاك ماليد


نهج الدّعا (ع-ف) ج2
572

سراقة بن مالك

درباره او جز آنچه در متن كتاب آمده ، چيز ديگرى گفته نشده است.

سَرىّ

ظاهرا اين نام ، بين چند نفر مشترك است. در قاموس الرجال آمده است: اين نام يا بر سَرىّ بن حيّان اَزْدى اطلاق مى شود، يا بر سرىّ بن عبد اللّه هَمْدانى و اين هر دو ، در رجال الطوسى ، در شمارِ ياران امام صادق عليه السلام نام برده شده اند .

ر . ك : قاموس الرجال : ج 5 ص 10 ش 3123.

در مستدرك علم الرجال آمده است: سرىّ ، مشترك است ميان سرىّ بن اسماعيل همدانى كوفى كذّاب و سرىّ بن عاصم هَمْدانى كذّاب ، كه در كتب رجال اهل سنّت از هر دو نام برده شده است ، از جمله در الضعفاء الصغير بخارى . .

ر . ك : مستدركات علم الرجال : ج 4 ص 18 ش 6078.

شايد، درستش دومى باشد.

آنها گروهى هستند كه گفته اند: سرّى ، پيامبر بود و جعفر [صادق عليه السلام ] او را فرستاد و گفت : او نيرومند و امين است و [همانند ]موسى عليه السلام نيرومند و امين است و همان روح [موسى عليه السلام ]در اوست. و جعفر ، همان اسلام است و اسلام ، سلام است و سلام ، خداوند عز و جل است و ما فرزندان اسلام هستيم ... . اين فرقه به پيامبرى سرىّ و رسالت او دعوت كردند و براى امام صادق عليه السلام نماز خواندند و روزه گرفتند و حج گزاردند و براى او لبّيك گفتند و گفتند: لبّيك يا جعفر ، لبّيك! اين فرقه از فرقه هاى غالى اند كه دَم از تشيّع مى زدند و در بسيارى از ادّعاهايشان با بزيعه مشترك اند .

ر . ك : فرق الشيعة ، نوبختى : ص 43 ، اختيار معرفة الرجال : ص 304 ـ 305 ش 547 و 549.

شَلمَغانى

ابو جعفر محمّد بن على شَلمَغانى، به ابن ابى العزافر ، معروف بود . فرقه عزافره يا شَلمَغانيه ، منسوب به اين شخص است . او در ابتدا از بزرگان شيعه بود و انحرافى

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (ع-ف) ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    افقی، رسول؛ سرخه ای، احسان؛ شیخی، حمیدرضا
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 69599
صفحه از 680
پرینت  ارسال به