343
ميراث محدث اُرموي

[ جلالت حسن بن حمزه علوى نزد ابن شهر آشوب]

از عبارت ابن شهر آشوب در ص 211 بر مى آيد كه حسن بن حمزه علوى در نهايت جلالت و اعتنا در پيش او بوده است ؛ چه در آن جا گفته :
و روى المفيد محمّد بن النعمان و أبو جعفر الكليني و الحسن بن حمزة العلويّ عن الباقر [ عليه السلام ]عن جابر أنّه قال : دخلت على فاطمة ... و ذكر حديث اللّوح ۱ .
چه بعد از احراز اين كه در اين «باب فيما روته الخاصة» بحث مى كند و در مقام اثبات اعتبار روايت ، اسم اين سه نفر را مى برد و او را در عداد مفيد و كلينى معرفى مى كند .

[ سند روايت كنوز النجاح ]

ظنّ متآخم به علم به هم مى رسد از اين كه سند روايت كنوز النجاح اين طور باشد : « أحمد بن الدربي ، عن خزامة، عن أبي عبد اللّه الحسين، عن محمد البزوفري » به اين طور كه مراد از أبي عبد اللّه الحسين ابن غضائرى باشد كه به طور كثرت از او يعنى محمد بزوفرى نقل مى كند و گمان نمى كنم كه هيچ كس از بزرگان ، مانند او در كثرت از او روايت نكرده اند ؛ زيرا او در هر صورت و در هر دوره داخل جماعت شيخ كه در صدر روايات هستند بوده است ، به خلاف ديگران ؛ چنان كه موارد تتبع نشان مى دهد و همچنين رواياتى كه بخصوص در سند آنها وارد است زياد است ؛ كما يشهد به موارد روايات الغيبة و آخر التهذيب و الاستبصار .

[ محمد بن على نوفلى ]

در باب محمد در جلد سوم مامقانى گفته ص 160 : محمد بن علي بن محمد بن حاتم النوفلي المعروف بالكرماني المكنى بأبي بكر يروي عنه الصدوق مترضيا و مترحما ، و أقل ما يفيده ذلك أعلى درجات الحسن .

1.بنگريد به : مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ، ج ۱ ، ص ۲۵۶ .


ميراث محدث اُرموي
342

كرامت چهارم

نيز محدّث نورى قدس سره در كتاب دار السلام ۱ گفته :
خبر داد مرا برادر تقىّ وفىّ و عالم نقىّ ، مصباح السالكين آغا على رضاى اصفهانى ، از عالم جليل مذكور يعنى مولا زين العابدين سلماسى قدس سره كه گفته : وقتى كه من از زيارت مولاى خود علىّ بن موسى الرضا عليه السلام برگشتم ، به عزم اين كه به وطن خود مشهدِ پدر آن حضرت كه حضرت كاظم عليه السلام باشد بروم ، پس در موقع مراجعت گذر من به طهران افتاد و چند روز در آن شهر مانديم و دوستانى كه در طهران داشتم همه به ديد من آمدند ، از جمله آنها سيّد بزرگوار سيّد حسن طهرانى بود كه پس از ديدار من درخواست نمود كه به خانه او بروم و مدّت اقامت خودم را در شهر طهران با سكونت در منزل او به سر برم . من خواهش او را نپذيرفتم و در بعضى از روزها كه در كشمكش اين مطلب بوديم ناگاه عالم مؤيّد نبيل ربّانى حاجِّ معظّم ميرزا خليل طبيب طهرانى ـ طيّب اللّه رمسه ـ بر ما داخل شد و نگاه سختى بر من كرد و در سيماى من تفرّس مرضى نمود و گفت : دستت را دراز كن تا ببينم چه مرض دارى ؟ دستم را دراز كردم و نبضم را ملاحظه كرد ، آن گاه گفت : در وجود تو استعداد قريبى نسبت به مرضى سخت مى بينم و به سيد مذكور گفت : از اين خواهش دست بردار و او را به حال خود بگذار تا وقتى كه بهبودى يابد ؛ زيرا كه امروز يا فردا مريض خواهد شد . مولاى مذكور گويد : همين روز پس از ظهر حال من دگرگون شد و بيمارى سختى به من روى آورد . پس جناب ميرزاى مذكور شبانه روز با ملازمت و معالجت من بساخت و به كارهاى ديگر نپرداخت ، حتّى اين كه روزى در اين اثنا سلطان عصر خود فتحعلى شاه او را احضار نمود ، او سر باز پيچيد و نرفت. مأمورپادشاه دوباره آمده و او را احضاركرد. در جواب گفت: بروبه شاه بگو كه من به معالجه نفس زكيّه قدسيّه محترمه اى مشغولم و سوگند خورده ام كه از او مفارقت نكنم تا وقتى كه اراده خدا در حقّ او به مقام فعليّت آيد . مولاى مذكور گويد : مرض من سخت گرديد و نزديك به يك ماه اين حال طول يافت .

1.دار السلام ، ج ۲ ، ص ۲۲۵.

  • نام منبع :
    ميراث محدث اُرموي
    سایر پدیدآورندگان :
    اشکوری، احمد؛ صادق، جعفر
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 32714
صفحه از 384
پرینت  ارسال به