الحديث :
۱۴۵۶۱.الإمامُ عليٌّ عليه السلامـ مِن وَصاياهُ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: وَ اعلَم أنَّ مالِكَ المَوتِ هُوَ مالِكُ الحَياةِ ، و أنَّ الخالِقَ هُوَ المُميتُ ، و أنَّ المُفنِيَ هُوَ المُعيدُ . ۱
۱۴۵۶۲.الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام :العَجَبُ كُلُّ العَجَبِ لِمَن أنكَرَ النَّشأةَ الاُخرى و هُوَ يَرَى الاُولى . ۲
التّفسير:
قال العلاّمة الطباطبائيّ في الميزان في تفسير القرآن ـ في تفسير قوله تعالى: «و هُوَ أهْوَنُ عَلَيهِ» ـ : و الذي ينبغي أن يقال : إنّ الجملة أعني قوله : «وَ هُوَ أهْوَنُ عَلَيهِ» معلّل بقوله بعدَه : «و لَهُ الْمَثَلُ الأعْلى في السَّماواتِ وَ الأرضِ وَ هُوَ العَزيزُ الحَكيمُ» فهو الحجّة المثبتة لقوله: «وَ هُوَ أهْوَنُ عَلَيهِ» .
و المستفاد من قوله : «وَ لَهُ المَثَلُ الأعْلى ......... » إلخ أنّ كلّ وصف كماليّ يمثّل به شيء فِي السماوات و الأرض كالحياة و القدرة و العلم و الملك و الجود و الكرم و العظمة و الكبرياء و غيرها فللّه سبحانه أعلى ذلك الوصف و أرفعها من مرتبة تلك الموجودات المحدودة ، كما قال : «وَ للّهِِ الأسماءُ الحُسنى» . ۳
و ذلك أنّ كلّ وصف من أوصاف الكمال اتّصف به شيء ممّا فِي السماوات و الأرض فله في حدّ نفسه ما يقابله ؛ فإنّه ممّا أفاضه اللّه عليه و هو في نفسه خالٍ عنه ، فالحيّ منها ميّت في ذاته ، و القادر منها عاجز في ذاته ؛ و لذلك كان الوصف فيها محدودا مقيّدا بشيء دون شيء و حال دون حال ......... و هكذا ، فالعلم فيها مثلاً ليس مطلقا غير محدود بل محدود مخلوط بالجهل بما وراءه ، و كذلك الحياة و القدرة و الملك و العظمة و غيرها .
و اللّه سبحانه هو المفيضُ لهذه الصفات من فضله ، و الذي له من معنى هذه الصفات مطلق غير محدود و صرف غير مخلوط ، فلا جهل في مقابل علمه ، و لا ممات يقابل حياته ......... و هكذا ، فله
سبحانه من كلّ صفة يتّصف به الموجودات السماويّة و الأرضيّة ـ و هي صفات غير ممحّضة و لا مطلقة ـ ما هو أعلاها ؛ أي مطلقها و محضها . فكلّ صفة توجد فيه تعالى و في غيره من المخلوقات فالذي فيه أعلاها و أفضلها ، و الذي في غيره مفضول بالنسبة إلى ما عنده .
و لمّا كانت الإعادة متّصفة بالهون إذا قيس إلى الإنشاء فيما عند الخلق فهو عنده تعالى أهون ؛ أي هون محض غير مخلوط بصعوبة و مشقّة، بخلاف ما عندنا معاشر الخلق ، و لا يلزم منه أن يكون في الإنشاء صعوبة و مشقّة عليه تعالى ؛ لأنّ المشقّة و الصعوبة فِي الفعل تتبع قدرة الفاعل بالتعاكس ، فكلّما قلّت القدرة كثرت المشقّة ، و كلّما كثرت قلّت ؛ حتّى إذا كانت القدرة غير متناهية انعدمت المشقّة من رأس ، و قدرته تعالى غير متناهية فلا يشقّ عليه فعل أصلاً ، و هو المستفاد من قوله : «إنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» فإنّ القدرة إذا جاز تعلّقها بكلّ شيء لم تكن إلاّ غير متناهية ، فافهم ذلك. ۴
حديث :
۱۴۵۶۱.امام على عليه السلامـ در سفارش به فرزند بزرگوارش حسن عليه السلام ـفرمود: بدان كه خداوندِ مرگ، همان خداوند زندگى است و آن كه مى آفريند همو مى ميراند و آن كه نابود مى كند همو باز مى گرداند.
۱۴۵۶۲.امام زين العابدين عليه السلام :شگفتا! شگفتا، از كسى كه آفرينش نخست را مى بيند و آفرينش ديگر را منكر است.
تفسير :
علاّمه طباطبائى در الميزان فى تفسير القرآن، در تفسير آيه «و اين كار بر او آسانتر است» مى نويسد : آنچه بايد گفته شود اين است كه : جمله «و اين كار بر او آسانتر است» با آيه بعد تعليل شده است كه مى فرمايد : «و از آنِ اوست صفت برترى در آسمانها و زمين و او مقتدر و حكيم است». اين جمله دليلى است بر اثبات «و اين كار براى او آسانتر است».
آنچه از جمله «و از آنِ اوست صفت برترى ......... » استفاده مى شود، اين است كه هر يك از صفات كمالى كه در موجوداتِ محدودِ آسمانها و زمين متبلور مى باشد؛ مانند زندگى و قدرت و علم و ملك و جُود و كَرَم و عظمت و كبريا و جز اينها، در خداوند برتر و بالاترش وجود دارد. چنان كه فرموده است : «و از آن خداست نامهاى نيكو».
زيرا موجودات آسمانها و زمين، به هر وصفى از اوصاف كمال كه متّصف باشند، در ذات خود، از صفتى مخالفِ آن برخوردارند؛ چون موجودات از اين صفات ذاتا بى بهره بوده اند و خداوند اين صفات را به آنها افاضه فرموده است. مثلاً موجودات زنده در ذات خود بى جانند، موجودات برخوردار از قدرت، در ذات خود ناتوانند و فاقد قدرت. از اين رو، اين صفات در آنها محدود و مقيدند ......... براى مثال، علم در آنها مطلق و نامحدود نيست، بلكه محدود و آميخته به جهل و نادانى از دور و بر خود مى باشد. همين طور است حيات و قدرت و مالك بودن و عظمت و ديگر صفات.
و خداوند سبحان از فضل خود اين صفات را بر مخلوقات افاضه مى كند و اين صفات در خود او مطلق و نامحدود و خالص و بدور از آميختگى با ضدّ آنها مى باشد. نه با علمش جهلى است و نه با حياتش مرگى ......... بنا بر اين هر صفتى كه در موجودات آسمانى و زمينى باشد ـ كه البته اين صفات در آنها مطلق و محض نيست ـ در خداوند بالاترش، يعنى به صورت مطلق و محض،وجود دارد. تكرار مى كنيم : هر صفتى كه در خدا و مخلوقات باشد، آنچه در اوست حدّ اعلى و برترش مى باشد و آنچه در غير اوست، حدّ پايين تر و غير خالصش مى باشد.
در نظر مخلوق، ايجاد دوباره، در قياس با ايجادِ نخست و ابتدايى آسان است، ولى در نزد خدا آسانتر [چون هر صفتى كه در مخلوق باشد در خالق برتر و اكملش وجود دارد ]به عبارت ديگر: آسانىِ محض و خالص است و با دشوارى و سختى آميخته نمى باشد، برخلاف آسانى نزد خلق، كه در عين آسانى، خالى از دشوارى نيست . از اين مطلب لازم نمى آيد كه انشاء و ايجاد براى خدا سخت و دشوار باشد؛ زيرا سختى و دشوارىِ در كار، با قدرت و توانايىِ فاعل نسبت معكوس دارد. هر چه قدرت كمتر باشد، سختى و مشقّت در انجام كار بيشتر است و هر چه بيشتر باشد، سختى و مشقّت كمتر است. تا جايى كه اگر قدرت نا متناهى باشد سختى و مشقّت در انجام كار بكلى از بين مى رود و قدرت خداوند متعال هم نامتناهى است. بنا بر اين هيچ كارى براى او اصلاً سخت و دشوار نيست. و اين از آيه «همانا خداوند بر هر چيزى تواناست» استفاده مى شود؛ زيرا وقتى قدرت به هر چيزى تعلّق بگيرد، آن قدرت، چيزى جز قدرت نامتناهى نخواهد بود. دقت شود.