409
ميزان الحكمه ج 08

۱۵۰۳۹.كنز العمّال عن حُسَيل بن خارِجَةَ الأشجَعيّ :قَدِمتُ المَدينةَ في جَلَبٍ أبِيعُهُ ، فَاُتِيَ بي إلى رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فقالَ : يا حسيلُ ، هَل لك أن اُعطِيَكَ عِشرينَ صاعَ تَمرٍ على أن تَدُلَّ أصحابِي هؤلاءِ على طريقِ خَيبَرَ ؟ فَفَعَلتُ ، فلمّا قَدِمَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَيبَرَ أتَيتُهُ فَأعطانِي العِشرينَ صاعَ تَمرٍ ، ثُمّ اُتِيَ بي إلَيهِ ، فقالَ لي : يا حُسيلُ ، إنّي لم اُوتَ بِامرِئٍ ثلاثا فلم يُسلِمْ ، فَخَرَجَ الحَبلُ مِن عُنُقِهِ الأصفَرَ ، قالَ : فَأسلَمتُ . ۱

۱۵۰۴۰.كنز العمّال عن أبي طَلحَةَ :كنتُ رَديفَ النبيِّ صلى الله عليه و آله فلو قلتُ : إنَّ رُكبَتِي تَمَسُّ رُكبَتَهُ ، فَسَكَتَ عنهُم حتّى إذا كانَ عِندَ السَّحَرِ أغارَ علَيهِم ، و قالَ : إنّا إذا نَزَلنا بساحَةِ قَومٍ فَساءَ صَباحُ المُنذَرِينَ . ۲

۱۵۰۴۱.كنز العمّال عن أبي طلحة :لَمّا أصبَحَ النبيُّ صلى الله عليه و آله خَيبَرَ و قد أخَذُوا مَساحِيَهُم ۳ و مَكاتِلَهُم و غَدَوا على حُرُوثِهم ، فلمّا رَأوُا النبيَّ صلى الله عليه و آله مَعهُ الخميسُ نَكَصُوا مُدبِرِينَ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبرُ خَرِبَت خَيبَرُ ، إنّا إذا نَزَلنا بساحَةِ قَومٍ فَساءَ صَباحُ المُنذَرِينَ . ۴

۱۵۰۳۹.كنز العمّالـ به نقل از حسيل بن خارجه اشجعى ـ: من براى فروش كالا وارد مدينه شدم . مرا نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بردند. حضرت فرمود : اى حسيل!حاضرى بيست پيمانه خرما به تو بدهم و تو در مقابل آن راه خيبر را به اين ياران من نشان دهى؟ من اين كار را كردم. و چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خيبر رسيد، نزد آن حضرت رفتم و او بيست پيمانه خرما به من داد. بعد از آن مرا [به اسيرى] نزد پيامبر خدا بردند؛ آن حضرت به من فرمود : اى حسيل! هيچ كس نزد من [به اسيرى ]آورده نشد كه سه روز باشد و مسلمان نشود و ريسمان زرد [اسارت] از گردنش بيرون آيد. حسيل گفت : من هم مسلمان شدم.

۱۵۰۴۰.كنز العمّالـ به نقل از ابو طلحه ـ: من پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله سوار بودم، به طورى كه زانويم با زانوى آن حضرت تماس داشت. پيامبر شب به خيبر حمله نكرد و چون سحرگاه شد، بر آنان يورش آورد. و فرمود : ما هرگاه در ميدان قومى فرود آييم، بيم داده شدگان صبح بدى خواهند داشت. ۵

۱۵۰۴۱.كنز العمّالـ به نقل از ابو طلحه ـ: وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خيبر رسيد اهالى خيبر با بيل و زنبيلهاى خود براى رفتن به مزارعشان بيرون آمدند و چون پيامبر و سپاه اسلام را ديدند، برگشتند و فرار كردند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : اللّه اكبر، اللّه اكبر. خيبر ويران شد (سقوط كرد) : ما هر گاه در ميدان قومى فرود آييم، بيم داده شدگان صبح بدى خواهند داشت.

1.كنز العمّال : ۳۰۱۲۳.

2.كنز العمّال : ۳۰۱۲۴.

3.المساحي : جمع مسحاة ، و هي المجرفة من الحديد ، و الميم زائدة ، لأنّه من السحو : الكشف و الإزالة . (النهاية : ۴/۳۲۸).

4.كنز العمّال : ۳۰۱۲۵.

5.برگرفته از صافّات: ۱۷۷ .


ميزان الحكمه ج 08
408

۱۵۰۳۸.كنز العمّال عن بريدة :لَمّا نَزَلَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِحَضرَةِ خَيبَرَ فَزِعَ أهلُ خَيبرَ فقالوا : جاءَ محمّدٌ في أهلِ يَثربَ ! فَبَعَثَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عُمرَ بنَ الخَطّابِ بالناسِ ، فَلَقِيَ أهلَ خَيبَرَ فَرَدُّوهُ و كَشَفُوهُ هو و أصحابَهُ ، فَرَجَعُوا إلى رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُجَبِّنُ أصحابَهُ و يُجَبِّنُهُ أصحابُهُ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لاَُعطِيَنَّ اللِّواءَ غَدا رَجُلاً يُحِبُّ اللّهَ و رسولَهُ و يُحِبُّهُ اللّهُ و رسولُهُ ، فلَمّا كانَ الغدُ تَطاوَلَ لها أبو بكرٍ و عُمرُ فَدَعا عليّا و هو يَومَئذٍ أرمَدُ ، فَتَفَلَ في عَينِهِ و أعطاهُ اللِّواءَ ، فانطَلَقَ بالناسِ فَلَقِيَ أهلَ خَيبَرَ و لَقِيَ مَرحبا الخَيبَريَّ فإذا هو يَرتَجِزُ و يقولُ :

قَدْ عَلِمَتْ خَيبَرُ أنّي مَرحَبُ
شاكِي السِّلاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبُ

إذا اللُّيُوثُ أقْبَلَتْ تَلَهَّبُ
أطعَنُ أحيانا و حِينا أضرِبُ

فَالتَقَى هو و عليٌّ ، فَضَرَبَهُ عَلِيٌّ ضَربَةً على هامَتِهِ بالسيفِ عَضَّ السيفُ مِنها بالأضراسِ و سَمِعَ صَوتَ ضَربَتِهِ أهلُ العَسكَرِ ، فما تَتامَّ آخِرُ الناسِ حتى فُتِحَ لِأوَّلِهِم . ۱

۱۵۰۳۸.كنز العمّالـ به نقل از بريده ـ: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در نزديك خيبر فرود آمد، اهل خيبر دچار ترس و هراس شدند و گفتند : محمّد با يثربيان آمد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عمر بن خطّاب را با مسلمانان فرستاد و او با اهل خيبر به نبرد پرداخت،اما آنان او و نيروهايش را عقب زدند. عمر در حالى كه يارانش را متهم به بزدلى مى كرد و آنان او را بُزدل مى شمردند، نزد پيامبر خدا برگشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود :فردا پرچم را به مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. روز بعد، ابو بكر و عمر گردن مى كشيدند كه پرچم به يكى از آنها داده شود، اما پيامبر صلى الله عليه و آله على را صدا زد. در آن روز على مبتلا به چشم درد بود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در چشم او اندكى آب دهان انداخت و پرچم را به وى سپرد. على با نيروهاى مسلمان حركت كرد و به مقابله با اهل خيبر شتافت و با مرحب خيبرى رو به رو شد كه اين رجز را مى خواند :

خيبر مى داند كه من مرحب هستم.
غرق سلاح و پهلوانى كار آزموده ام.

آن گاه كه شيران ژيان رو آورند
گاه نيزه مى زنم و گاه شمشير

او و على رو يا روى هم قرار گرفتند و على با شمشير چنان ضربتى بر فرق او زد كه تا به دندانهايش رسيد و صداى ضربتش را همه اردوگاه شنيدند و هنوز آخرين افراد لشكر نيامده بودند كه خيبر به دست اوّليها فتح شد.

1.كنز العمّال : ۳۰۱۲۱.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 08
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 559460
صفحه از 632
پرینت  ارسال به