۱۵۰۵۰.كنز العمّال عن جابر :دَخَلنا مَع رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مكَّةَ و فِي البيتِ و حَولَ البيتِ ثلاثُ مِئةٍ و سِتُّونَ صَنَما تُعبَدُ مِن دونِ اللّهِ ، فَأمَرَ بها رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فكُبَّت كُلُّها لِوُجوهِها ، ثُمّ قالَ : «جاءَ الحقُّ و زَهَقَ الباطِلُ إنّ الباطِلَ كانَ زَهوقا» ، ثمّ دَخَلَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله البيتَ فَصَلّى فيهِ رَكعتَينِ ، فَرَأى فيهِ تِمثالَ إبراهيمَ و إسماعيلَ و إسحاقَ قد جَعَلُوا في يَدِ إبراهيمَ الأزلامَ ۱ يَستَقسِمُ بها ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قاتَلَهُمُ اللّهُ ! ما كانَ إبراهيمُ يَستَقسِمُ بِالأزلامِ . ۲
۱۵۰۵۱.كنز العمّال عن سُهَيلِ۳بنِ عَمرٍو :كنز العمّال عن سُهَيلِ ۴ بنِ عَمرٍو : لَمّا دَخَلَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مكَّةَ و ظَهَرَ اقتَحَمتُ بَيتِي و أغلَقتُ عَلَيَّ بابِي، و أرسَلتُ إلَى ابنِي عبدِ اللّهِ بنِ سُهَيلٍ أنِ اُطلُبْ لي جِوارا مِن محمّدٍ صلى الله عليه و آله ؛ فإنّي لا آمَنُ أن اُقتَلَ! فَذَهَبَ عبدُ اللّهِ بنُ سُهَيلٍ فقالَ : يا رسولَ اللّهِ ، أبِي تُؤْمِنُهُ ؟ قالَ : نَعَم هو آمِنٌ بأمانِ اللّهِ فَلْيَظهَرْ . ثمّ قالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لمَن حولَهُ: مَن لَقِيَ مِنكم سُهَيلاً فلا يَشُدَّ إلَيهِ النَّظَرَ فَلْيَخرُجْ ، فَلَعَمرِي إنَّ سُهَيلاً لَهُ عَقلٌ و شَرَفٌ و ما مِثلُ سُهَيلٍ جَهِلَ الإسلامَ ، و لقد رَأى ما كانَ يُوضَعُ فيهِ أنّهُ لَم يكُنْ لَهُ بنافِعٍ ، فَخَرَجَ عبدُ اللّهِ إلى أبيهِ فَأخبَرَهُ بمَقالَةِ رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فقالَ سُهَيلٌ : كانَ و اللّهِ بَرّا صَغيرا و كبيرا ، فكانَ سُهَيلٌ يُقبِلُ و يُدبِرُ ، و خَرَجَ إلى حُنَينٍ مَع رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و هُو على شِركِهِ حَتّى أسلَمَ بالجِعرانَةِ ، فَأعطاهُ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَئذٍ مِن غَنائمِ حُنَينٍ مِئةً مِن الإبِلِ . ۵
۱۵۰۵۰.كنز العمّالـ به نقل از جابر ـ: هنگامى كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد مكه شديم،در خانه كعبه و پيرامون آن سيصد و شصت بت نصب شده بود كه به جاى خدا عبادت مى شدند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد همه آنها را سرنگون كردند. سپس فرمود : حق آمد و باطل نابود شد و براستى كه باطل نابود شدنى است. آنگاه داخل كعبه رفت و دو ركعت نماز خواند. در آن جا پيكره ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مشاهده كرد و ديد در دست ابراهيم چوبه هاى تيرهاى قمار، قرار دارد و در حال قرعه زدن است. پيامبر خدا فرمود: خدا اينان (مشركان) را بكشد، ابراهيم كسى نبود كه با تيرهاى قمار قرعه بزند.
۱۵۰۵۱.كنز العمّالـ به نقل از سهيل بن عمرو ـ: زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد مكه شد و پيروز گرديد، من به خانه ام رفتم و در را به روى خودم بستم و به فرزندم عبد اللّه بن سهيل پيغام فرستادم كه از محمّد برايم امان بگيرد؛ زيرا از كشته شدن ايمن نيستم. عبد اللّه بن سهيل نزد پيامبر رفت و عرض كرد : اى پيامبر خدا! آيا پدرم را امان مى دهيد؟ حضرت فرمود : آرى، او در امان خداست؛ بنا بر اين، از خانه بيرون بيايد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن گاه به كسانى كه پيرامونش بودند، فرمود : هر يك از شما سُهيل را ديد به او نگاه تند نكند. او بايد از خانه بيرون بيايد. به جان خودم قسم كه سهيل آدم خردمند و بزرگوارى است و كسى چون او چنان نيست كه اسلام را نشناسد و بخوبى مى داند كه آيينى كه بر آن بوده است برايش سودى ندارد. پس، عبد اللّه نزد پدر خود رفت و فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به اطلاع او رسانيد. سُهيل گفت : به خدا قسم كه او در خُردى و بزرگى نيكوكار بوده و هست. سهيل در اسلام آوردن همچنان سرگردان و مردد بود و در جنگ حنين با آن كه هنوز مشرك بود، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را همراهى كرد و در جِعرانه اسلام آورد. و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن روز از غنايم حنين يكصد شتر به او داد.