417
ميزان الحكمه ج 08

۱۵۰۵۰.كنز العمّال عن جابر :دَخَلنا مَع رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مكَّةَ و فِي البيتِ و حَولَ البيتِ ثلاثُ مِئةٍ و سِتُّونَ صَنَما تُعبَدُ مِن دونِ اللّهِ ، فَأمَرَ بها رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فكُبَّت كُلُّها لِوُجوهِها ، ثُمّ قالَ : «جاءَ الحقُّ و زَهَقَ الباطِلُ إنّ الباطِلَ كانَ زَهوقا» ، ثمّ دَخَلَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله البيتَ فَصَلّى فيهِ رَكعتَينِ ، فَرَأى فيهِ تِمثالَ إبراهيمَ و إسماعيلَ و إسحاقَ قد جَعَلُوا في يَدِ إبراهيمَ الأزلامَ ۱ يَستَقسِمُ بها ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قاتَلَهُمُ اللّهُ ! ما كانَ إبراهيمُ يَستَقسِمُ بِالأزلامِ . ۲

۱۵۰۵۱.كنز العمّال عن سُهَيلِ۳بنِ عَمرٍو :كنز العمّال عن سُهَيلِ ۴ بنِ عَمرٍو : لَمّا دَخَلَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مكَّةَ و ظَهَرَ اقتَحَمتُ بَيتِي و أغلَقتُ عَلَيَّ بابِي، و أرسَلتُ إلَى ابنِي عبدِ اللّهِ بنِ سُهَيلٍ أنِ اُطلُبْ لي جِوارا مِن محمّدٍ صلى الله عليه و آله ؛ فإنّي لا آمَنُ أن اُقتَلَ! فَذَهَبَ عبدُ اللّهِ بنُ سُهَيلٍ فقالَ : يا رسولَ اللّهِ ، أبِي تُؤْمِنُهُ ؟ قالَ : نَعَم هو آمِنٌ بأمانِ اللّهِ فَلْيَظهَرْ . ثمّ قالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لمَن حولَهُ: مَن لَقِيَ مِنكم سُهَيلاً فلا يَشُدَّ إلَيهِ النَّظَرَ فَلْيَخرُجْ ، فَلَعَمرِي إنَّ سُهَيلاً لَهُ عَقلٌ و شَرَفٌ و ما مِثلُ سُهَيلٍ جَهِلَ الإسلامَ ، و لقد رَأى ما كانَ يُوضَعُ فيهِ أنّهُ لَم يكُنْ لَهُ بنافِعٍ ، فَخَرَجَ عبدُ اللّهِ إلى أبيهِ فَأخبَرَهُ بمَقالَةِ رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فقالَ سُهَيلٌ : كانَ و اللّهِ بَرّا صَغيرا و كبيرا ، فكانَ سُهَيلٌ يُقبِلُ و يُدبِرُ ، و خَرَجَ إلى حُنَينٍ مَع رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و هُو على شِركِهِ حَتّى أسلَمَ بالجِعرانَةِ ، فَأعطاهُ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَئذٍ مِن غَنائمِ حُنَينٍ مِئةً مِن الإبِلِ . ۵

۱۵۰۵۰.كنز العمّالـ به نقل از جابر ـ: هنگامى كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد مكه شديم،در خانه كعبه و پيرامون آن سيصد و شصت بت نصب شده بود كه به جاى خدا عبادت مى شدند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد همه آنها را سرنگون كردند. سپس فرمود : حق آمد و باطل نابود شد و براستى كه باطل نابود شدنى است. آنگاه داخل كعبه رفت و دو ركعت نماز خواند. در آن جا پيكره ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مشاهده كرد و ديد در دست ابراهيم چوبه هاى تيرهاى قمار، قرار دارد و در حال قرعه زدن است. پيامبر خدا فرمود: خدا اينان (مشركان) را بكشد، ابراهيم كسى نبود كه با تيرهاى قمار قرعه بزند.

۱۵۰۵۱.كنز العمّالـ به نقل از سهيل بن عمرو ـ: زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد مكه شد و پيروز گرديد، من به خانه ام رفتم و در را به روى خودم بستم و به فرزندم عبد اللّه بن سهيل پيغام فرستادم كه از محمّد برايم امان بگيرد؛ زيرا از كشته شدن ايمن نيستم. عبد اللّه بن سهيل نزد پيامبر رفت و عرض كرد : اى پيامبر خدا! آيا پدرم را امان مى دهيد؟ حضرت فرمود : آرى، او در امان خداست؛ بنا بر اين، از خانه بيرون بيايد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن گاه به كسانى كه پيرامونش بودند، فرمود : هر يك از شما سُهيل را ديد به او نگاه تند نكند. او بايد از خانه بيرون بيايد. به جان خودم قسم كه سهيل آدم خردمند و بزرگوارى است و كسى چون او چنان نيست كه اسلام را نشناسد و بخوبى مى داند كه آيينى كه بر آن بوده است برايش سودى ندارد. پس، عبد اللّه نزد پدر خود رفت و فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به اطلاع او رسانيد. سُهيل گفت : به خدا قسم كه او در خُردى و بزرگى نيكوكار بوده و هست. سهيل در اسلام آوردن همچنان سرگردان و مردد بود و در جنگ حنين با آن كه هنوز مشرك بود، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را همراهى كرد و در جِعرانه اسلام آورد. و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن روز از غنايم حنين يكصد شتر به او داد.

1.الأزلام : هي القِداح التي كانت في الجاهليّة عليها مكتوب الأمرُ و النهي: افعل و لا تفعل ، كان الرجل منهم يضعها في وعاء له فإذا أراد سفرا أو زواجا أو أمرا مهمّا أدخل يده فأخرج زَلَما ، فإن خرج الأمر مضى لشأنه ، و إن خرج النهي كفّ عنه و لم يفعله. (النهاية ۲/۳۱۱).

2.كنز العمّال : ۳۰۱۶۱.

3.في المصدر «سهل» و هو تصحيفٌ ظاهر .

4.كنز العمّال : ۳۰۱۶۸.


ميزان الحكمه ج 08
416

۱۵۰۴۸.كنز العمّال عن عبد الرَّحمنِ بنُ صَفوانَ :لَبِستُ ثِيابِي يومَ فَتحِ مَكَّةَ ، ثُمّ انطَلَقتُ فَوافَقتُ النبيَّ صلى الله عليه و آله حينَ خَرَجَ مِن البيتِ ، فَسَألتُ عُمرَ : أيَّ شَيءٍ صَنَعَ النبيُّ صلى الله عليه و آله حينَ دَخَلَ البيتَ ؟ فقالَ : صَلَّى رَكعتَينِ . ۱

۱۵۰۴۹.كنز العمّال عن عُثمانَ بنِ عفّانَ أنّهُ أتَى النبيَّ صلى الله عليه و آله يومَ فَتحِ مَكَّةَ [ و قَد ] أخَذَ بيدِ ابنِ أبي سَرحٍ و قالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :مَن وَجَدَ ابنَ أبي سرحٍ فَلْيَضرِبْ عُنُقَهُ و إن وَجَدَهُ مُتَعَلِّقا بأستارِ الكَعبَةِ ، فقالَ : يا رسولَ اللّهِ ، فَيَسَعُ ابنَ أبي سَرحٍ ما وَسِعَ الناسَ ! و مَدَّ إلَيهِ يَدَهُ فَصَرَفَ عُنقَهُ و وَجهَهُ ، ثُمّ مَدَّ إلَيهِ يَدَهُ فَصَرَفَ عَنهُ يَدَهُ ، ثمّ مَدَّ إلَيهِ يَدَهُ أيضا فَبايَعَهُ و آمَنَهُ ، فلَمّا انطَلَقَ قالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أ ما رَأيتُموني فيما صَنَعتُ ؟ قالوا : أ فلا أومَأتَ إلَينا يا رسولَ اللّهِ؟! قالَ رسولُ اللّهِ : ليسَ في الإسلامِ إيماءٌ و لا فَتكٌ ، إنّ الإيمانَ قَيدُ الفَتكِ و النبيُّ لا يُومِئُ ؛ يَعنِي بالفَتكِ الخِيانَةَ . ۲

۱۵۰۴۸.كنز العمّالـ به نقل از عبد الرحمن بن صفوان ـ: روز فتح مكه لباسم را پوشيدم و از خانه بيرون آمدم و در راه با پيامبر خدا كه از كعبه بيرون آمده بود،برخوردم. از عمر پرسيدم : پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى داخل كعبه شد چه كرد؟ عمر گفت : دو ركعت نماز خواند.

۱۵۰۴۹.كنز العمّال :از عثمان بن عفّان نقل شده است كه وى در روز فتح مكه، دست ابن ابى سرح را گرفت و او را [براى گرفتن امان ]نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد ـ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قبلاً دستور داده بود كه هر كس ابن ابى سرح را ديد او را بكشد، گر چه خود را به پرده هاى كعبه آويخته باشد ـ و عرض كرد : اى پيامبر خدا! ابن ابى سرح را هم مانند بقيه مردم ببخش. ابن ابى سرح دستش را به سوى پيامبر دراز كرد، اما پيامبر سرش را از او برگرداند. بار ديگر دستش را دراز كرد، پيامبر خدا دستش را از او كنار كشيد. براى بار سوم دست خود را به سوى آن حضرت كشيد و اين بار پيامبر با او بيعت كرد و امانش داد. وقتى او رفت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : مگر نديديد با او چه كردم؟ عرض كردند : اى پيامبر خدا! چرا به ما اشاره نفرموديد [كه او را بكشيم]؟ پيامبر خدا فرمود : در اسلام اشاره كردن و بى خبر كشتن (ترور) وجود ندارد. ايمان، بى خبر كشتن را ممنوع كرده و پيامبران به غافلگير كردن و خيانت اشاره نمى كنند.

1.كنز العمّال : ۳۰۱۵۹.

2.كنز العمّال : ۳۰۱۶۰.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 08
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 592751
صفحه از 632
پرینت  ارسال به