17
ميزان الحكمه ج 09

أي ما يجرُّ إليكم الشرَّ هو معكم لا معنا ، و قال : «قالوا اطَّيَّرنا بكَ و بمَنْ مَعكَ قالَ طائرُكُم عِندَ اللّهِ» النمل : 47.
أي الذي يأتيكم به الخير أو الشرُّ عند اللّه ، فهو الذي يقدِّر فيكم ما يقدِّر لا أنا و من معي ؛ فليس لنا من الأمر شيء .
و قد وردت أخبار كثيرة في النهي عن الطِّيرة و في دفع شؤمها بعدم الاعتناء أو بالتوكُّل و الدعاء ، و هي تؤيِّد ما قدَّمناه من أنَّ تأثيرها من التأثيرات النفسانيّة ، ففي الكافي بإسناده عن عمرو بن حُرَيث قال : قال أبو عبد اللّه عليه السلام : «الطِّيَرَةُ على ما تَجعَلُها إن هَوَّنتَها تَهَوَّنَت ، و إن شَدَّدتَها تَشَدَّدَت ، و إن لم تَجعَلْها شَيئا لم تَكُن شيئا» . و دلالة الحديث على كون تأثيرها من التأثيرات النفسانيّة ظاهرة ، و مثله الحديث المَرويُّ من طرق أهل السُّنَّة : «ثلاثٌ لا يَسلَمُ مِنها أحَدٌ : الطِّيرَةُ و الحَسَدُ و الظَّنُّ . قيل : فما نَصنَعُ ؟ قالَ : إذا تَطَيَّرتَ فَامضِ ، و إذا حَسَدتَ فلا تَبغِ ، و إذا ظَنَنتَ فلا تُحَقِّقْ» .
و في معناه ما في الكافي عن القمّيِّ عن أبيه عن النوفليِّ عن السَّكونيِّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال : «قالَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : كَفّارَةُ الطِّيرَةِ التَّوكُّلُ ......... » الخبر . و ذلك أنّ في التوكُّل إرجاع أمر التأثير إلَى اللّه تعالى ، فلا يبقى للشيء أثر حتّى يتضرَّر به .
و في معناه ما ورد من طرق أهل السُّنَّة على ما في نهاية ابن الأثير : «الطِّيرَةُ شِركٌ و ما مِنّا إلاّ ، و لكنّ اللّهَ يُذهِبُهُ بِالتوكُّلِ» .
و في المعنَى السابق ما روي عن موسَى بن جعفر عليه السلام أنّه قال : «الشُّؤمُ للمُسافِرِ في طريقِهِ سَبعَةُ أشياءَ : الغُرابُ الناعِقُ عن يَمينِهِ ، و الكلبُ الناشِرُ لذنبِهِ ، و الذئبُ العاوِي الذي يَعوِي في وَجهِ الرَّجلِ و هُو مُقْعٍ على ذَنَبِهِ ثُمّ يَرتَفِعُ ثُمّ يَنخَفِضُ ثلاثا ، و الظَّبيُ السانِحُ عن يمينٍ إلى شمالٍ ، و البُومَةُ الصارِخَةُ ، و المرأةُ الشَّمطاءُ تَلقى فَرجَها ، و الأتانُ العَضبانُ ـ يَعني الجَدعاءَ ـ فمَن أوجَسَ في نفسِهِ مِنهُنَّ شيئا فليَقُلْ : اعتَصَمتُ بكَ يا ربِّ مِن شَرِّ ما أجِدُ في نفسِي ، فَيُعصَمُ مِن ذلكَ» .

يعنى آن چيزى كه شرّ و بدى را به سوى شما مى كشاند با شماست، نه با ما. نيز مى فرمايد : «گفتند : ما به تو و به آن كه با توست فال بد زده ايم، او گفت : فال شما نزد خداست». يعنى آنچه خير و شرّ شما به وسيله آن به شما مى رسد، نزد خداست؛ زيرا اوست كه سرنوشت شما را مقدّر مى كند و رقم مى زند، نه من و كسى كه همراه من است. بنا بر اين، ما كاره اى نيستيم.
اخبار فراوانى نيز در نهى از فال بد زدن و دفع شومى آن به وسيله بى اعتنايى يا توكّل و دعا ، رسيده است و اين گفته سابق ما را كه گفتيم: تأثير اين چيزها يك تأثير روانى است، تأييد مى كند. مثلاً كافى به سند خود از عمرو بن حُرَيث آورده است كه گفت : امام صادق عليه السلام فرمود : فال بد زدن، بستگى به خود تو دارد. اگر آن را آسان گيرى آسان مى شود و اگر سخت گيرى سخت مى شود و اگر آن را به هيچ بگيرى هيچ و بى اثر مى شود. دلالت اين حديث بر جنبه روانى داشتن تأثير فال بد آشكار و واضح است. نظير اين روايت ، حديثى است كه از طرق اهل سنّت روايت شده است : سه چيز است كه هيچ كس از تأثير آنها بركنار نمى ماند : فال بد زدن، حسادت و گمان. عرض شد : پس، چه كنيم؟ فرمود : هرگاه فال بد زدى، كارَت را بكن [و به فال اعتنا مكن ]و هرگاه گرفتار حسادت شدى، آن را دنبال نكن و هرگاه گمان بردى، در پى تحقيق بر نيا.
در همين معناست روايتى كه در كافى از قمى از پدرش از نوفلى از سكونى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : كفّاره فال بد زدن توكّل است ......... تا آخر حديث. علتش هم اين است كه در توكّل، كار تأثير به خداوند متعال ارجاع داده مى شود و لذا اثرى براى فال بد باقى نمى ماند تا از آن ضررى متوجّه آدمى شود.
نيز در همين معناست روايتى كه از طرق اهل سنّت وارد شده و در نهايه ابن اثير آمده است : فال بد زدن، شرك است و هيچ يك از ما خالى از طيره نيستيم. اما خداوند به وسيله توكّل، تأثير آن را از بين مى برد.
باز در معناى حديث سابق روايتى است كه از موسى بن جعفر عليه السلام نقل شده كه فرمود : هفت چيز براى مسافر در راهش شوم است : كلاغ از طرف راستش قار قار كند، سگى [سر راهش پيدا شود و] دمش را بالا نگه دارد، گرگى به صورت او زوزه كشد در حالى كه روى دم خود نشسته باشد و سپس سه مرتبه دم خود را بالا و پايين برد، آهويى از طرف راست او به طرف چپ او بگريزد، جغدى بانگ زند، زنى با موهاى جو گندمى كه از جلو سرش نمايان باشد [از جلويت بيرون آيد ]و ماده الاغ گوش بريده. هر كس از ديدن يكى از اينها در خود احساس ترس و دلواپسى كرد بگويد : بار خدايا! از شرّ آنچه در دل خود احساس مى كنم، به تو پناه مى برم. پس از شرّ آن مصون مى ماند.


ميزان الحكمه ج 09
16

و هذه الروايات تؤيِّد ما قدَّمناه من أنَّ بين الأوضاع و الأحكام ارتباطا ما في الجملة .
نعم ورد في بعض هذه الروايات أنّ اللّه أنزل المُشتري علَى الأرض في صورة رجل ، فلقي رجلا من العجم فعلَّمه النجوم حتّى ظنَّ أنّه بلغ ، ثمّ قال له : انظر أين المشتري ؟ فقال : ما أراه في الفلك و ما أدري أين هو ؟ فنحّاه و أخذ بيد رجل من الهند فعلَّمه حتّى ظنَّ أنّه قد بلغ ، و قال : انظر إلَى المشتري أين هو ؟ فقال : إنّ حسابي ليدلُّ على أنّك أنت المشتري ، قال : فشهق شهقة فمات ، و ورث علمه أهله فالعلم هناك ......... الخبر . و هو أشبه بالموضوع .
3 ـ في التفاؤل و التَّطيُّر و هما الاستدلال بحادث من الحوادث علَى الخير و ترقُّبه و هو التفاؤل ، أو علَى الشَّرِّ و هو التطيُّر ، و كثيرا ما يؤثِّران و يقع ما يترقَّب منهما من خير أو شرٍّ و خاصَّة في الشرِّ ، و ذلك تأثير نفسانيٌّ .
و قد فرَّق الإسلام بين التفاؤل و التطيُّر ، فأمر بالتفاؤل و نهى عن التطيُّر ، و في ذلك تصديق لكون ما فيهما من التأثير تأثيرا نفسانيّا .
أمّا التفاؤل ففيما روي عن النبيِّ صلى الله عليه و آله : «تَفاءَلُوا بالخَيرِ تَجِدُوهُ» ، و كان صلى الله عليه و آله كثير التفاؤل ؛ نقل عنه ذلك في كثير من مواقفه .
كما ورد في قصّة الحديبية : جاء سهيل بن عمرو فقال صلى الله عليه و آله : قد سهّل عليكم أمركم . و كما في قصّة كتابه الى خسرو برويز يدعوه إلى الإسلام، فمزّق كتابه و أرسل إليه قبضة من تراب، فتفاءل صلى الله عليه و آله منه أنّ المؤمنين سيملكون أرضهم . (كما في هامش المصدر) .
و أما التطيُّر فقد ورد في مواضع من الكتاب نقله عن اُمم الأنبياء في دعواتهم لهم ؛ حيث كانوا يظهرون لأنبيائهم أنّهم اطَّيَّروا بهم فلا يؤمنون ، و أجاب عن ذلك أنبياؤهم بما حاصله : أنَّ التطيُّر لا يقلِب الحقَّ باطلاً و لا الباطل حقّا ، و أنّ الأمر إلَى اللّه سبحانه لا إلَى الطائر الذي لا يملك لنفسه شيئا ، فضلاً عن أن يملك لغيره الخير و الشرَّ و السعادة و الشقاء ، قال تعالى: «قالوا إنَّا تَطَيَّرْنا بكُم لَئنْ لَم تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُم و لَيَمَسَّنَّكُم مِنّا عَذابٌ أليمٌ*قالوا طائرُكم مَعَكُم» يس: 18، 19.

اين روايات، مطلب سابق را تأييد مى كند كه گفتيم: ميان اوضاع كواكب و رخدادهاى زمينى نوعى ارتباط وجود دارد.
در بعضى روايات آمده است كه خداوند ، سياره مشترى را به صورت مردى به زمين فرستاد و او به مردى غير عرب برخورد و علم نجوم را به او آموخت، تا جايى كه گمان كرد به عمق آن دست يافته است. سپس به او گفت : حالا ببين سياره مشترى كجاست؟ مرد گفت : من او را در فلك نمى بينم و نمى دانم كجاست. مشترى او را از خود دور كرد و دست مردى هندى را گرفت و نجوم را به او آموخت، تا جايى كه فكر كرد بخوبى فرا گرفته است، به او گفت : حالا ببين سياره مشترى كجاست؟ آن مرد گفت :محاسبات من نشان مى دهد كه خود تو سياره مشترى هستى. همين كه اين را گفت، آهى بلند كشيد و جان داد. و علم او به خانواده اش به ارث رسيد. بنا بر اين، علم نجوم در آن جاست ......... اين روايت شباهت بيشترى به روايات جعلى دارد.
3 ـ درباره تفأّل و تطيّر. تفأّل و تطيّر عبارت است از حادثه اى را دليل بر وجود رخدادى گرفتن كه اگر آن رخداد خوب باشد آن را تفأّل (فال نيك زدن) مى گويند و اگر بد باشد تطيّر (فال بد زدن). در بسيارى موارد اين دو مؤثر واقع مى شوند و آن حادثه خوب يا بد بويژه حادثه بد كه انتظارش مى رود، تحقق مى يابد و اين البته يك تأثير روانى است.
اسلام ميان فال خوب و فال بد زدن فرق گذاشته و به فال نيك زدن دستور داده و از فال بد زدن نهى كرده است و اين نشان مى دهد كه تأثير اين دو امر، يك تأثير روانى است.
درباره فال نيك زدن، اين جمله از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود : فال نيك بزنيد تا آن را بيابيد. خود حضرت نيز فال خوب زياد مى زد و در بسيارى جاها اين كار از حضرت نقل شده است.
مثلاً در داستان حديبيه آمده است كه وقتى سهيل بن عمرو از جانب مشركان مكّه براى گفتگو با مسلمانان و عقد قرارداد صلح آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : كارتان سهل و آسان شد. همچنين در داستان نامه پيامبر به خسرو پرويز و دعوت او به اسلام آمده است كه وى نام آن حضرت را پاره كرد و در جواب نامه مشتى خاك براى پيامبر فرستاد. حضرت اين امر را به فال نيك گرفت و فرمود : بزودى مؤمنان خاك آنها را تصرّف خواهند كرد.
و اما فال بد زدن، در جاهايى از قرآن كريم، از امتهاى گذشته نقل شده كه آنان به پيامبرانشان مى گفتند : ما به شما فال بد زده ايم و لذا ايمان نمى آوريم. پيامبرانشان در پاسخ آنها مطالبى گفته اند كه خلاصه اش اين است : تطيّر (فال زدن از روى حركت پرندگان) حق را باطل و باطل را حق نمى كند و كار در دست خداوند سبحان است، نه در دست پرنده اى كه هيچ اختيارى از خودش ندارد، چه رسد به اين كه خير و شرّ و سعادت و شقاوت ديگران در دست او باشد. مثلاً خداوند مى فرمايد : «گفتند : ما شما را به فال بد گرفته ايم. اگر دست از دعوت خود بر نداريد سنگسارتان مى كنيم و به طور قطع از ما به شما عذاب و شكنجه اى دردناك خواهد رسيد. [پيامبران ]گفتند : شومى شما با خود شماست».

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 09
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 529396
صفحه از 612
پرینت  ارسال به