343
ميزان الحكمه ج 10

التّفسير:

اختلفوا في الآية ؛ أوّلاً : في المراد من الكلمة الطيّبة ، فقيل : هي شهادة أن لا إله إلاّ اللّه ، و قيل : الإيمان ، و قيل : القرآن ، و قيل : مطلق التسبيح و التنزيه ، و قيل : الثناء علَى اللّه مطلقا ، و قيل : كلّ كلمة حسنة ، و قيل : جميع الطاعات ، و قيل : المؤمن . و ثانيا: في المراد من الشجرة الطيّبة ، فقيل : النخلة و هو قول الأكثرين ، و قيل : شجرة جَوز الهند ، و قيل : كلُّ شجرةٍ تُثمر ثمرةً طيّبةً كالتِّين و العِنب و الرمّان ، و قيل : شجرةٌ صفتها ما وصفه اللّه و إنْ لم تكن موجودةً بالفعل .
ثمّ اختلفوا في المراد بالحِين ، فقيل : شهران ، و قيل : ستّة أشهُرٍ ، و قيل : سنةٌ كاملةٌ ، و قيل : كلّ غداةٍ و عشيٍّ ، و قيل : جميع الأوقات .
و الاشتغال بأمثال هذه المشاجرات ممّا يصرف الإنسان عمّا يُهمّه من البحث عن معارف كتاب اللّه ، و الحصول على مقاصد الآيات الكريمة و أغراضها .
و الذي يُعطيه التدبّر في الآيات أنّ المراد بالكلمة الطيّبة ـ التي شُبّهت بشجرةٍ طيّبةٍ من صفتها كذا و كذا ـ هو الاعتقاد الحقّ الثابت ؛ فإنّه تعالى يقول بعد ، و هو كالنتيجة المأخوذة من التمثيل : «يُثَبِّتُ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا بالقَوْلِ الثّابِتِ في الحَياةِ الدُّنْيا و في الآخِرَةِ ......... »۱ الآية . و القول هي الكلمة ، و لا كلّ كلمةٍ بما هي لفظٌ ، بل بما هي مُعتمدةٌ على اعتقادٍ و عزمٍ يستقيم عليه الإنسان و لا يَزيغ عنه عملاً.
و قد تعرّض تعالى لِما يَقرب من هذا المعنى في مواضع من كلامه، كقوله : «إنّ الّذينَ قَالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيهِم و لا هُمْ يَحْزَنُونَ»۲ ، و قوله : «إنَّ الّذينَ قَالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنزَّلُ علَيهِمُ المَلائكَةُ أنْ لاَ تَخافُوا و لاَ تَحْزَنُوا»۳ ، و قوله : «إلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ و العَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ» . ۴
و هذا القول و الكلمة الطيّبة هو الذي يُرتِّب تعالى عليه تثبيته في الدُّنيا و الآخرة أهلَه ، وهم الذين آمنوا . ثمّ يقابله بإضلال الظالمين ، و يقابله بوجهٍ آخر بشأن المشركين . و بهذا يظهر أنّ المراد بالممثّل هو كلمة التوحيد و شهادة أن لا إله إلاّ اللّهُ حقّ شهادته .
فالقول بالوحدانيّة و الاستقامة عليه هو حقّ القول الذي له أصلٌ ثابتٌ محفوظٌ عن كلّ تغيّرٍ و زوالٍ و بطلانٍ، و هو اللّه عزّ اسمه أو أرض الحقائق . و له فروعٌ نشأت و نمت من غير عائقٍ يعوقه عن ذلك من عقائد حقّةٍ فرعيّةٍ و أخلاقٍ زاكيةٍ و أعمالٍ صالحةٍ يحيا بها المؤمن حياته الطيّبة و يَعمُر بها العالَم الإنسانيّ حقّ عمارته ، و هي التي تُلائم سير النظام الكونيّ الذي أدّى إلى ظهور الإنسان بوجوده المفطور علَى الاعتقاد الحقّ و العمل الصالح .
و الكُمّل من المؤمنين ـ وهم الذين قالوا : ربّنا اللّه ثمّ استقاموا، فتحقّقوا بهذا القول الثابت و الكلمة الطيّبة ـ مثلهم كمثل قولهم الذي ثبتوا لا يزال النّاس منتفعين بخيرات وجودهم و منعّمين ببركاتهم . و كذلك كلّ كلمةٍ حقّةٍ و كلّ عملٍ صالحٍ مثله هذا المثل ، له أصل ثابت و فروع رشيدة و ثمرات طيّبة مفيدة نافعة .
فالمَثَل المذكور في الآية يجري في الجميع، كما يؤيّده التعبير بكلمةٍ طيّبةٍ بلفظ النكرة . غير أنّ المراد في الآية على ما يعطيه السياق هو أصل التوحيد الذي يتفرّع عليه سائر الاعتقادات الحقّة، و ينمو عليه الأخلاق الزّاكية و تنشأ منه الأعمال الصّالحة.
ثمّ ختم اللّه سبحانه الآية بقوله : «و يَضْرِبُ اللّهُ الأمْثالَ للنّاسِ لَعلَّهُم يَتَذكّرونَ» ليتذكّر به المتذكّر أنْ لا محيص لمُريد السعادة عن التحقّق بكلمة التوحيد و الاستقامة عليها . ۵

تفسير:

علما و مفسّران درباره اين آيه اختلاف نظر دارند و اختلافشان بر سر اين است كه اولاً مرادِ از كلمه طيّبه چيست؟ بعضى گفته اند: مراد شهادت دادن به يگانگى خداست. بعضى گفته اند: مراد ايمان است. بعضى گفته اند: مراد قرآن است. به قولى: مراد مطلق تسبيح و تنزيه [خدا] است. به قولى: مراد مطلق ثناى خداست. به قولى: مراد هر سخن نيكويى است. به قولى: مراد همه طاعات است و به قولى هم مراد از آن، مؤمن است.
اختلاف ديگرشان بر سر اين است كه مراد از شجره طيبه چيست؟ به قول اكثر مفسّران، مراد درخت خرماست. به قولى: درخت نارگيل. به قولى: هر درختى كه ميوه پاك [خوردنى و مغذّى ]بدهد، مانند درخت انجير و انگور و انار. به قولى هم: درختى است كه اوصافش همان است كه خداوند فرموده، هر چند در واقع وجود نداشته باشد.
افزون بر اين دو مورد اختلاف، درباره اين كه مراد از كلمه «هر زمان» چيست، نيز اختلاف كرده اند. بعضى گفته اند: مقصود دو ماه است. بعضى گفته اند: شش ماه. بعضى گفته اند: يك سال تمام. بعضى گفته اند: هر بام و شام و به قولى هم: هميشه و همه وقت.
پرداختن به اين گونه بحث ها و مشاجرات، انسان را از موضوع اصلى و آنچه كه براى او اهميت دارد، يعنى بحث از معارفِ كتاب خدا و دست يافتن به مقاصد و اهداف آيات كريمه، باز مى دارد.
آنچه از تدبّر در آيات برمى آيد، اين است كه مراد از كلمه طيبه ـ كه به درختى پاك با چنين و چنان صفاتى تشبيه شده ـ اعتقادِ حقّ و استوار است؛ زيرا خداوند متعال بعد از اين مَثَل، به عنوان نتيجه برگرفته از تمثيل، مى فرمايد: «خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى گرداند ......... ». «سخن»، همان «كلمه» است اما نه هر كلمه اى از آن جهت كه لفظ است و به زبان آورده مى شود، بلكه كلمه اى كه متّكى بر اعتقاد و عزمى باشد كه انسان بر آن پايدارى كند و در عمل و كردار از آن منحرف نشود.
خداوند متعال در چند جا از كلام خود، سخنانى نزديك به همين معنا فرموده است. مانند آيه «همانا كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس ايستادگى كردند. بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد» و مانند آيه «كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست، سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آيند [و مى گويند:] هان، بيم مداريد و غمين مباشيد» و مانند آيه «سخن پاكيزه به سوى او بالا مى رود و كار شايسته به آن رفعت مى بخشد».
و اين «سخن» و «كلمه طيبه»، همان است كه خداوند متعال نتيجه اش را تثبيت و استوارى اهل آن، يعنى مؤمنان، در دنيا و آخرت قرار داده است. همچنان كه مقابل آن چيزى است كه گمراه ساختن گمراهان و به وجه ديگر، شرك مشركان اثر آن چيز است. بدين سان معلوم مى شود كه مراد از «كلمه طيّبه»، كلمه توحيد و شهادت دادن حقيقى به يگانگى خداست.
بنا بر اين، اعتقاد به وحدانيت و يگانگى خدا و ايستادگى بر آن، عقيده حقّى است كه ريشه اى استوار و مصون از هر گونه تغيير و زوال و بطلانى دارد و آن ريشه، خداوند، عزّ اسمه، يا زمين حقايق است و [آن ريشه ]نيز شاخه هايى دارد كه بدون برخورد با هر گونه مانعى نشو و نما مى يابند و اين شاخه ها، همان عقايد و باورهاى جانبى حقّ و اخلاق و صفات پاك و اعمال شايسته است كه مؤمن با برخوردارى از آنها زندگى پاكى را مى گذراند و به وسيله آنها دنياى انسانى چنان كه بايد و شايد آباد مى شود و با سير و حركت نظام هستى هماهنگ است؛ حركتى كه به پيدايش انسانِ سرشته شده بر اعتقاد حق و كردار شايسته، مى انجامد.
مؤمنان كامل ـ همانان كه گفتند: پروردگار ما خداست، سپس ايستادگى كردند و بدين سان اين سخن استوار و «كلمه طيبه» را تحقق بخشيدند ـ مَثَلشان همانند گفتارشان است كه پايدارى كردند؛ مردم همواره از خيرات و بركات وجودشان بهره مند مى شوند. هر سخن حقّ و هر كردار شايسته اى، نيز همين حكم و مَثَل را دارد؛ ريشه اش استوار و شاخه هايش بلند و بالنده و ميوه هايش پاك و مفيد و سودمند است. پس مَثَلى كه در آيه زده شده، با توجه به نكره آوردن كلمه طيبه، شامل همه اين موارد مى شود. منتها، آن طور كه از سياق آيه برمى آيد، مراد از «كلمه طيبه» در اين آيه، اصل و ريشه توحيد است كه ديگر عقايد و باورهاى حقّ از آن شاخه مى زند و خُلق و خوى هاى پاكيزه از آن رشد مى يابد و كردارهاى شايسته، از آن نشأت مى گيرد. آن گاه خداوند اين آيه را چنين خاتمه داده است: «و خدا مثل ها را براى مردم مى زند، باشد كه پند گيرند»، يعنى پند گيرندگان ، به واسطه اين مثل پند گيرند كه هر كس خواهان سعادت است، چاره اى جز اين ندارد كه به كلمه توحيد تحقق بخشد و بر آن پايدارى و ايستادگى ورزد.

1.إبراهيم : ۲۷ .

2.الأحقاف : ۱۳.

3.فصّلت : ۳۰.

4.فاطر : ۱۰.

5.الميزان في تفسير القرآن : ۱۲/۵۱.


ميزان الحكمه ج 10
342

الحديث :

۱۸۵۶۰.الإمامُ الباقرُ و الإمامُ الصّادقُ عليهما السلامـ في قولِ اللّهِ :«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً»ـ: يَعني: النَّبيَّ صلى الله عليه و آله و الأئمّةَ مِن بَعدِهِ هُمُ الأصلُ الثّابِتُ ، و الفَرعُ الوَلايَةُ لِمَن دَخلَ فيها . ۱

۱۸۵۶۱.الإمامُ الصّادقُ عليه السلامـ في قولهِ تعالى :«كشَجَرَةٍ طَيّبَةٍ»ـ: رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أصلُها ، و أميرُ المؤمنينَ عليه السلام فَرعُها ، و الأئمّةُ مِن ذُرِّيَّتِهِما أغصانُها ، و عِلمُ الأئمّةِ ثَمَرَتُها ، و شِيعَتُهُمُ المؤمنونَ وَرَقُها . ۲

بيان :

قال العلاّمة الطباطبائيّ في الميزان في تفسير القرآن بعد نقل الرواية الاُولى : أقول : و الرواية مبنيّة على كون المراد بالكلمة الطيّبة هو النبيّ صلى الله عليه و آله ، و قد اُطلقت الكلمة في كلامه علَى الإنسان، كقولهِ : «بكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ المَسيحُ عِيسَى ابنُ مَرْيَمَ»۳ ، و مع ذلك فالرواية من باب التطبيق ، و من الدليل عليه اختلاف الروايات في كيفيّة التّطبيق؛ ففي بعضها أنّ الأصل رسول اللّه صلى الله عليه و آله و الفرع عليّ عليه السلام و الأغصان الأئمّة عليهم السلام و الثمرة علمهم و الورق الشيعة، كما في هذه الرواية . و في بعضها أنّ الشجرة رسولُ اللّهِ و فرعها عليّ و الغصن فاطمة و ثمرها أولادها و ورقها شيعتنا، كما فيما رواه الصدوق عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام . و في بعضها أنّ النّبيّ و الأئمّة هم الأصل الثابت ، و الفرع الولاية لمن دخل فيها، كما في «الكافي» بإسناده عن محمّد الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام . ۴

حديث:

۱۸۵۶۰.امام باقر و امام صادق عليهما السلامـ درباره آيه «خداوند مَثَل زده سخن پاكى را» ـفرمودند : يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان پس از او ريشه استوار [اين درخت ]هستند و شاخه [آن]، ولايت است، براى كسانى كه آن را مى پذيرند.

۱۸۵۶۱.امام صادق عليه السلامـ درباره آيه «مانند درختى پاك است» ـفرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله ريشه آن درخت است و امير المؤمنين عليه السلام تنه آن و امامانى كه از نسل آنان هستند، شاخه هايش و دانش امامان، ميوه اش و شيعيان مؤمن آنان، برگ هايش.

توضيح :

مرحوم علامه طباطبايى ـ در الميزان في تفسير القرآن، بعد از نقل روايت نخست ـ مى فرمايد : اين روايت مى گويد كه مراد از كلمه طيّبه، پيامبر صلى الله عليه و آله است. واژه «كلمه» در گفتار خداوند، بر انسان نيز اطلاق شده است؛ مانند آيه «به كلمه اى از جانب خود، كه نامش مسيح، عيسى بن مريم است». با اين حال، اين روايت، از باب تطبيق (تعيين مصداق) است. دليلش هم اين است كه در نحوه تطبيق و نشان دادن مصداق، روايات گوناگون است. مثلاً در بعضى از آنها، مِثل همين روايت، آمده است كه ريشه [آن درخت پاك ]رسول خداست و تنه اش على عليه السلام و شاخه هايش امامان عليه السلام و ميوه اش دانش آنها و برگ هايش شيعيان و در بعضى ديگر، يعنى حديثى كه شيخ صدوق از جابر از امام باقر عليه السلام روايت كرده، آمده است كه درختْ رسول خداست و تنه اش على و شاخه اش فاطمه و ميوه اش فرزندان او و برگ هايش شيعيان ما. در بعضى هم آمده است كه پيامبر و امامان ريشه استوار اين درخت هستند و تنه اش ولايت براى كسى است كه آن را بپذيرد. چنان كه در كافى به سندش از محمّد حلبى از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.

1.تفسير العيّاشيّ : ۲/۲۲۴/۱۰.

2.الكافي : ۱/۴۲۸/۸۰.

3.آل عمران : ۴۵.

4.الميزان في تفسير القرآن : ۱۲/۶۳.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 10
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 283474
صفحه از 572
پرینت  ارسال به