ثمّ إنّا نسمّي نوع التصرّفات في الشيء ـ إذا قُصد به مقصدٌ لا يظهر حاله بالنسبة إليه هل له صلوحه أ و ليس له؟ ـ بالامتحان و الاختبار ؛ فإنّك إذا جهلت حال الشيء أنّه هل يصلح لأمر كذا أو لا يصلح ، أو علمت باطن أمره و لكن أردت أن يظهر منه ذلك، أوردت عليه أشياء ممّا يلائم المقصد المذكور حتّى يظهر حاله بذلك: هل يقبلها لنفسه أو يدفعها عن نفسه ، و تسمّى ذلك امتحانا و اختبارا و استعلاما لحاله أو ما يقاربها من الألفاظ . و هذا المعنى بعينه ينطبق علَى التصرّف الإلهيّ بما يورده من الشرائع و الحوادث الجارية على اُولي الشعور و العقل من الأشياء كالإنسان ؛ فإنّ هذه الاُمور يظهر بها حال الإنسان بالنسبة إلَى المقصد الذي يُدعى إليه الإنسان بالدعوة الدينيّة ؛ فهي امتحاناتٌ إلهيّةٌ .
و إنّما الفرق بين الامتحان الإلهيّ و ما عندنا من الامتحان أنّا لا نخلو غالبا عن الجهل بما في باطن الأشياء فنريد بالامتحان استعلام حالها المجهول لنا ، و اللّه سبحانه يمتنع عليه الجهل و عنده مفاتح الغيب . فالتربية العامّة الإلهيّة للإنسان ـ من جهة دعوته إلى حسن العاقبة و السعادة ـ امتحانٌ ؛ لأنّه يظهر و يتعيّن بها حال الشيء أنّه من أهل أيّ الدارين دار الثواب أو دار العقاب ؟
و لذلك سمَّى اللّه تعالى هذا التصرّف الإلهيّ من نفسه ـ أعني التشريع و توجيه الحوادث ـ بلاءً و ابتلاءً و فتنةً ، فقال بوجهٍ عامّ : «إنّا جَعَلْنا ما علَى الأرضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُم أيُّهُم أحْسَنُ عَمَلاً»۱ و قال : «إنّا خَلَقْنا الإنْسانَ مِن نُطْفَةٍ أمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فجَعَلْناهُ سَميعا بَصيرا»۲ و قال : «وَ نبلُوَكُم بالشَّرِّ و الخَيرِ فِتْنَةً»۳ ، و كأنّه يريد به ما يفصّله قوله : «فأمَّا الإنْسانُ إذا ما ابْتَلاهُ رَبُّهُ فأكْرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَيقُولُ رَبِّي أكْرَمَنِ * و أمّا إذا ما ابْتَلاهُ فَقَدَرَ علَيهِ رِزْقَهُ فيَقولُ رَبّي أهانَنِ»۴ ، و قال : «إنَّما أمْوالُكُم و أوْلادُكُم فِتْنَةٌ»۵ و قال : «و لكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ»۶ ، و قال : «كذلكَ نَبْلُوهُم بِما كانوا يَفْسُقونَ»۷ ، و قال : «وَ لِيُبْلِيَ المُؤمنينَ مِنهُ بَلاءً حَسَنا»۸ ، و قال : «أ حَسِبَ النّاسُ أنْ يُتْرَكُوا أنْ يَقولوا آمَنّا و هُم لا يُفْتَنونَ * و لَقَدْ فَتَنّا الّذينَ مِن قَبْلِهِم فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الّذينَ صَدَقوا و ليَعْلَمَنَّ الكاذِبينَ» . ۹
و قال في مثل إبراهيم : «و إذِ ابْتَلى إبراهيمَ ربُّهُ بكَلِماتٍ»۱۰ ، و قال في قصّة ذبح إسماعيل : «إنّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبينُ»۱۱ ، و قال في موسى: «و فَتَنّاكَ فُتُونا»۱۲ ، إلى غير ذلك من الآيات .
و الآيات كما ترى تعمّم المحنة و البلاء لجميع ما يرتبط به الإنسان من وجوده و أجزاء وجوده كالسمع و البصر و الحياة ، و الخارج من وجوده المرتبط به بنحوٍ كالأولاد و الأزواج و العشيرة و الأصدقاء و المال و الجاه و جميع ما ينتفع به نوع انتفاعٍ ، و كذا مقابلات هذه الاُمور كالموت و سائر المصائب المتوجّهة إليه . و بالجملة : الآيات تعدّ كلّ ما يرتبط به الإنسان من أجزاء العالم و أحوالها فتنةً و بلاءً من اللّه سبحانه بالنسبة إليه .
و فيها تعميمٌ آخر من حيث الأفراد ؛ فالكلّ مُفَتَّنون مُبتَلَون من مؤمن أو كافر ، و صالح أو طالح ، و نبيّ أو من دونه ، فهي سنّة جارية لا يستثنى منها أحد .
فقد بان أنّ سنّة الامتحان سنّة إلهيّة جارية ، و هي سنّة عمليّة متّكئة على سنّة اُخرى تكوينيّة ؛ و هي سنّة الهداية العامّة الإلهيّة من حيث تعلّقها بالمكلَّفين كالإنسان و ما يتقدّمها و ما يتأخّر عنها، أعني القدر و الأجل كما مرّ بيانه .
و من هنا يظهر أنّها غير قابلة للنسخ ؛ فإنّ انتساخها عين فساد التكوين و هو محال . و يشير إلى ذلك ما يدلّ من الآيات على كون الخلقة علَى الحقّ ، و ما يدلّ على كون البعث حقّا ، كقوله تعالى : «ما خَلَقْنا السَّماواتِ و الأرضَ وَ ما بَيْنَهُما إلاّ بالحَقِّ و أجَلٍ مُسَمّىً»۱۳، و قوله تعالى : «أ فَحَسِبْتُمْ أنّما خَلَقْناكُمْ عَبَثا و أنَّكُمْ إلَيْنا لا تُرْجَعونَ»۱۴ ، و قوله تعالى : «و مَا خَلَقْنا السَّماواتِ و الأرضَ و مَا بَيْنَهُما لاعِبِينَ * مَا خَلَقْناهُما إلاّ بالحَقِّ و لكنَّ أكْثَرَهُم لا يَعْلَمونَ»۱۵ ، و قوله تعالى : «مَنْ كانَ يَرْجُو لِقاءَ اللّهِ فإنَّ أجَلَ اللّهِ لاَتٍ»۱۶ إلى غيرها ؛ فإنّ جميعها تدلّ علَى أنّ الخلقة بالحقّ و ليست باطلة مقطوعة عن الغاية . و إذا كانت أمام الأشياء غايات و آجال حقّة و من و رائها مقادير حقّة و معها هداية حقّة فلا مناص عن تصادمها عامّةً ، و ابتلاء أرباب التكليف منها خاصّة باُمورٍ يخرج بالاتّصال بها ما في قوّتها من الكمال و النقص و السعادة و الشقاء إلَى الفعل ، و هذا المعنى في الإنسان المكلّف بتكليف الدِّين امتحان و ابتلاء ، فافهم ذلك .
و يظهر ممّا ذكرناه معنَى المَحق و التمحيص أيضا ؛ فإنّ الامتحان إذا و رد علَى المؤمن فأوجب امتياز فضائله الكامنة من الرذائل ، أو و رد علَى الجماعة فاقتضَى امتياز المؤمنين من المنافقين و الذين في قلوبهم مرضٌ ، صدق عليه اسم التمحيص و هو التمييز .
و كذا إذا توالت الامتحانات الإلهيّة علَى الكافر و المنافق و في ظاهرهما صفات و أحوال حسنة مغبوطة فأوجبت تدريجا ظهور ما في باطنهما من الخبائث ، و كلّما ظهرت خبيثةٌ أزالت فضيلةً ظاهريّة كان ذلك محقا له أي إنفادا تدريجيّا لمحاسنها ، قال تعالى : «و تِلْكَ الأيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الّذينَ آمَنوا و يَتَّخِذَ مِنْكُم شُهَدآءَ و اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ * و لِيُمَحِّصَ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا و يَمْحَقَ الكافِرينَ» . ۱۷
و للكافرين محقٌ آخرٌ من جهة ما يخبره تعالى أنّ الكون ينساق إلى صلاح البشر و خلوص الدِّين للّه ، قال تعالى : «و العاقِبَةُ للتَّقْوى»۱۸ ، و قال: «أنَّ الأرضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحونَ»۱۹ . ۲۰
ما اگر از يك موجود انتظارى داشته باشيم و بخواهيم آن را در مقصدى به كار بريم، نخست يك سلسله اعمالى روى آن انجام مى دهيم تا صلاحيت يا عدم صلاحيت آن را براى آن مقصود دريابيم؛ نام اين اعمال را امتحان و آزمايش مى گذاريم. توضيح اين كه هرگاه ندانيم چيزى براى فلان چيز شايستگى و كارآيى دارد يا نه، يا اين كه از وضعيت باطنى آن آگاه باشيم اما بخواهيم آن وضع به منصه ظهور برسد، اعمال و كارهايى متناسب با مقصد روى آن انجام مى دهيم تا بدين ترتيب معلوم شود كه آيا آن كارها را به خود مى پذيرد يا آنها را از خود دفع مى كند. اين اقدام ، به نام امتحان و آزمايش و آگاه شدن از وضعيت آن شيئ و الفاظ و تعبيراتى نزديك به اين ها خوانده مى شود. اين معنا عينا بر رفتار الهى كه شرايع و قوانين و حوادثى را كه براى موجودات ذى شعور و خردمند مانند انسان مى آورد، انطباق مى يابد؛ زيرا حال و وضعيت انسان نسبت به مقصدى كه با دعوت دينى به سوى آن فراخوانده مى شود، با اين امور آشكار مى شود. پس، اين كارها و امور امتحاناتى الهى هستند.
در حقيقت، تفاوت ميان امتحان الهى و امتحانى كه ما انسان ها مى كنيم اين است كه ما غالبا از باطن و درون اشياء بى خبريم و لذا آن را امتحان مى كنيم تا بدين وسيله وضعيت ناشناخته آن بر ما معلوم شود، در حالى كه جهل و نادانى نسبت به خداوند سبحان معنا ندارد و كليدهاى غيب در اختيار اوست. بنا بر اين، تربيت و هدايت عامه الهى نسبت به انسان كه به منظور فراخواندن او به نيك فرجامى و سعادت صورت مى گيرد، امتحان است؛ زيرا با اين كار وضعيت موجود كه آيا اهل سراى ثواب است يا سراى عقاب و كيفر به منصه ظهور و تعيّن مى رسد.
به همين دليل است كه خداوند متعال اين عملكرد خود ـ يعنى تشريع و جهت بخشيدن به حوادث ـ را به نام «بلا» و «ابتلاء» و «فتنه» ناميده است و به طور كلى و عام مى فرمايد: «ما آنچه را بر روى زمين است، زيور آن قرار داديم تا مردم را بيازماييم كه كدام يك بهتر عمل مى كنند». نيز مى فرمايد: «ما انسان را از نطفه اى مختلط آفريديم و او را مى آزماييم، [بدين جهت] او را شنوا و بينا قرار داديم». همچنين مى فرمايد: «و شما را از راه آزمايش به نيك و بد خواهيم آزمود». گويا مراد از اين آزمايش به خوب و بد، همان باشد كه در اين آيه تفصيل مى دهد: «اما انسان، هنگامى كه پروردگارش وى را مى آزمايد و عزيز مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد، مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است. و اما چون وى را مى آزمايد و روزيش را بر او تنگ مى گرداند، مى گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است». همچنين مى فرمايد: «در حقيقت اموال و فرزندان شما، وسيله آزمايشند». نيز مى فرمايد: «تا برخى از شما را به وسيله برخى ديگر بيازمايد». نيز مى فرمايد: «اين چنين ما آنها را به سبب آن كه نافرمانى مى كردند، مى آزموديم». نيز مى فرمايد: «و بدين وسيله مؤمنان را با آزمايشى نيكو، بيازمايد». همچنين مى فرمايد: «آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟ و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد».
و درباره كسى چون ابراهيم مى گويد: «و آن گاه كه خداوند ابراهيم را با كلماتى آزمود». در داستان ذبح اسماعيل نيز مى فرمايد: «محقّقا اين همان امتحان آشكار است» و درباره موسى نيز مى فرمايد: «و تو را بارها آزموديم». و آيات ديگرى از اين قبيل.
چنان كه ملاحظه مى شود، اين آيات امتحان و بلا را به كليه امورِ مربوطِ به انسان تعميم مى دهد، چه آنهايى كه به وجود او و اعضاى وجود او مربوط مى شود؛ مانند گوش و چشم و زندگى و چه آنهايى كه از حيطه وجود او خارج است اما به نحوى با او ارتباط دارد؛ مانند فرزند و همسر و ايل و تبار و دوست و مال و مقام و هر آنچه به نوعى از آن بهره مند مى شود. نيز نقطه هاى مقابل اين امور؛ مانند مرگ و ديگر مصيبت هايى كه به انسان مى رسد. خلاصه آن كه، اين آيات هر جزئى از اجزاى عالم و هر حالتى از حالات آن را كه با انسان ارتباط پيدا مى كند، وسيله امتحان و آزمايش خداوند از انسان برمى شمارد.
به علاوه، تعميم ديگرى نيز در اين آيات وجود دارد و آن اين است كه تمام افراد بشر، از مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار، پيامبر و غير پيامبر در معرض امتحان و آزمايشند و اين يك قانون كلى است و اَحَدى از آن مستثنا نمى باشد.
پس، روشن شد كه قانون امتحان يك قانون فراگير الهى است و يك قانون عملى است كه بر يك سنّت و قانون تكوينى متّكى مى باشد و آن، سنّتِ هدايتِ عامّه الهى است كه كليه افراد مكلّفِ انسانى و تقدير و اجل آنان را در برمى گيرد.
از اين جا روشن مى شود كه اين سنّتِ امتحان الهى قابل نسخ نيست؛ زيرا نسخ آن مساوى با تباه شدن هستى است و فساد در تكوين محال است. به همين معنا اشاره دارد آياتى كه بر حق بودن آفرينش و حق بودن رستاخيز دلالت دارند؛ مانند آيه «ما آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست جز بر اساس حق و براى زمانى معين خلق نكرديم» و مانند آيه «آيا مى پنداريد كه شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد؟» و مانند آيه «آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، به بازى نيافريده ايم. ما اين دو را جز به حق، خلق نكرده ايم. اما بيشتر آنان نمى دانند» و نيز مانند آيه «كسى كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه ]اجل [او از سوى ]خدا آمدنى است» و امثال اين آيات. همه اين آيات دلالت بر اين دارند كه آفرينش، حق است و باطل و بى هدف نمى باشد. پس، وقتى موجودات ، غايات و سررسيدهاى حقى در پيش رو دارند و پشت سرشان نيز مقدرات حقّى هست و هدايت حقّى نيز همراهشان مى باشد، ناچار تمامى موجودات عموما و ارباب تكليف خصوصا با امورى برخورد مى كنند كه به واسطه آنها كمال و نقص و سعادت و شقاوت كه در وجودشان بالقوه موجود است، به مرحله فعليت مى رسد و اين معنا در مورد انسان مكلّف به تكليف امتحان و ابتلا است. دقت شود.
از آنچه گفتيم، معناى «مَحق» و «تمحيص» نيز روشن مى شود؛ زيرا وقتى مؤمن مورد امتحان قرار گيرد و به سبب آن فضايل نهفته او از رذايلش متمايز گردد يا وقتى جامعه مورد آزمايش قرار گيرد و در نتيجه، مؤمنان از منافقان و كسانى كه بيمار دلند بازشناخته و تفكيك شوند، نام «تمحيص» نيز كه به معناى تميز دادن و جدا شدن است بر اين عمل صدق مى كند.
همچنين هرگاه كافر و منافق كه به ظاهر صفات و حالات پسنديده و خوشايندى دارند، مورد امتحانات پياپى خداوند قرار گيرند و در نتيجه، خبث و پليدى باطنى آنها اندك اندك ظهور كند و با آشكار شدن هر صفت رذيله اى، فضيلت ظاهرى آنها از بين برود، اين همان «محق» يعنى از بين بردن تدريجى حُسن هاى آنها، مى باشد. خداوند متعال مى فرمايد: «و ما اين روزها[ى شكست و پيروزى] را ميان مردم به نوبت مى گردانيم [تا آنان پند گيرند] و خداوند كسانى را كه [واقعا ]ايمان آورده اند معلوم بدارد و از ميان شما گواهانى بگيرد و خدا ستمگران را دوست نمى دارد. و تا خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، خالص گرداند و كافران را [به تدريج] نابود سازد».
كافران از جهت ديگرى نيز نابود مى شوند و آن اين كه خداوند متعال مى فرمايد كه هستى در سمت صلاحِ بشر و خالص و يك دست شدنِ دين براى خدا پيش مى رود. خداوند مى فرمايد: «و فرجام [نيك ]از آنِ پرهيزگارى است» و مى فرمايد: «همانا زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد».