۱۸۷۳۱.الترغيب و الترهيب :جاءتِ امرأةٌ إلى رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فقالت : يا رسولَ اللّهِ، ذَهَبَ الرِّجالُ بحَديثِكَ ، فاجعَلْ لَنا مِن نَفسِكَ يَوما نَأتِكَ فيهِ تُعَلِّمُنا مِمّا عَلّمَكَ اللّهُ . قالَ : اجتَمِعْنَ يَومَ كذا و كذا في مَوضعِ كذا و كذا ، فاجتَمَعنَ ، فأتاهُنَّ النّبيُّ صلى الله عليه و آله فَعلّمَهُنَّ مِمّا عَلّمَهُ اللّهُ . ۱
بيان :
قال العلاّمة الطباطبائيّ في «الميزان في تفسير القرآن» في تبيين حديث أسماء بنت يزيد : يظهر من التأمّل فيه و في نظائره ـ الحاكية عن دخول النساء على النبيّ صلى الله عليه و آله ، و تكليمهنّ إيّاه فيما يرجع إلى شرائع الدِّين ، و مختلف ما قرّره الإسلام في حقّهنّ ـ أنّهنّ علَى احتجابهنّ و اختصاصهنّ بالاُمور المنزليّة من شؤون الحياة غالبا لم يكنّ ممنوعاتٍ من المراودة إلى وليّ الأمر ، و السعي في حلّ ما ربّما كان يشكل عليهنّ . و هذه حرّيّة الاعتقاد التي باحَثْنا فيها في ضمن الكلام في المرابطة الإسلاميّة في آخر سورة آل عمران .
و يستفاد منه و من نظائره أيضا:
أوّلاً : أنّ الطريقة المَرْضيّة في حياة المرأة في الإسلام أن تشتغل بتدبير اُمور المنزل الداخليّة و تربية الأولاد . و هذه و إن كانت سُنّة مسنونة غير مفروضة لكنّ الترغيب و التحريض النَّدبيّ ـ و الظرف ظرف الدِّين ، و الجوّ جوّ التقوى ـ و ابتغاء مرضاة اللّه ، و إيثار مثوبة الآخرة على عَرَض الدُّنيا ، و التربية علَى الأخلاق الصالحة للنساء كالعفّة و الحياء و محبّة الأولاد ، و التعلّق بالحياة المنزليّة ، كانت تَحفظ هذه السنّة .
و كان الاشتغال بهذه الشؤون و الاعتكاف على إحياء العواطف الطاهرة المُودَعة في وجودهنّ يشغلهنّ عن الورود في مجامع الرجال، و اختلاطهنّ بهم في حدود ما أباح اللّه لهنّ . و يشهد بذلك بقاء هذه السنّة بين المسلمين على ساقها قرونا كثيرةً بعد ذلك حتّى نفذ فيهنّ الاسترسال الغربيّ المسمّى بحرّيّة النساء في المجتمع ، فجرّتْ إليهنّ و إليهم هلاك الأخلاق و فساد الحياة و هم لا يشعرون ، و سوف يعلمون ، و لو أنّ أهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتح اللّه عليهم بركاتٍ من السماء ، و أكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم و لكنْ كذّبوا فاُخِذوا .
و ثانيا : أنّ من السنّة المفروضة في الإسلام منع النّساء من القيام بأمر الجهاد كالقضاء و الوِلاية .
و ثالثا : أنّ الإسلام لم يهمل أمر هذه الحرمانات كحرمان المرأة من فضيلة الجهاد في سبيل اللّه ، دون أن تداركها و جبر كسرها بما يعادلها عنده بمزايا و فضائل فيها مفاخر حقيقيّة ، كما أنّه جعل حسن التبعّل مثلاً جهادا للمرأة . و هذه الصنائع و المكارم أوشك أن لا يكون لها عِندنا ـ و ظرفنا هذا الظرف الحيويّ الفاسد ـ قدرٌ ، لكنّ الظرف الإسلاميّ الذي يقوّم الاُمور بقيمها الحقيقيّة، و يتنافس فيه في الفضائل الإنسانيّة المَرْضيّة عند اللّه سبحانه ـ و هو يقدّرها حقّ قدرها ـ يقدّر لسلوك كلّ إنسان مسلكه الذي ندب إليه ، و للزومه الطريق الذي خطّ له من القيمة ما يتعادل فيه أنواع الخدمات الإنسانيّة و تتوازن أعمالها ، فلا فضل في الإسلام للشهادة في معركة القتال و السماحة بدماء المهج ـ على ما فيه من الفضل ـ على لزوم المرأة و ظيفتها في الزوجيّة . و كذا لا فخار لوالٍ يدير رحَى المجتمع الحيويّ ، و لا لقاضٍ يتّكي على مسند القضاء ، و هما منصبان ليس للمتقلّد بهما في الدُّنيا ـ لو عمل فيما عمل بالحقّ و جرى فيما جرى على الحقِّ ـ إلاّ تحمّل أثقال الوِلاية و القضاء ، و التعرّض لمهالك و مخاطر تهدّدهما حينا بعد حينٍ في حقوق من لا حامي له إلاّ ربّ العالمين ـ و إنّ ربّك لَبالمرصاد ـ فأيّ فخر لهؤلاء على من منعه الدِّين الورود موردهما ، و خطّ له خطّا و أشار إليه بلزومه و سلوكه ؟ !
فهذه المفاخر إنّما يحييها و يقيم صُلبها ـ بإيثار النّاس لها ـ نوع المجتمع الذي يربّي أجزاءه على ما يندب إليه من غير تناقض . و اختلاف الشؤون الاجتماعيّة و الأعمال الإنسانيّة بحسب اختلاف المجتمعات في أجوائها ممّا لا يسع أحدا إنكاره .
هو ذا الجنديّ الذي يلقي بنفسه في أخطر المهالك ، و هو الموت في منفجر القنابل المبيدة ابتغاء ما يراه كرامةً و مزيدا ، و هو زعمه أن سيُذكر اسمه في فهرس من فدى بنفسه وطنَه ، و يفتخر بذلك على كلّ ذي فخر في عين ما يعتقد بأنّ الموت فوت و بطلان ، و ليس إلاّ بُغية و هميّة و كرامة خرافيّة . و كذلك ما تؤثره هذه الكواكب الظاهرة في سماء السينماءات و يعظّم قدرهنّ بذلك النّاس تعظيما لا يكاد يناله رؤساء الحكومات السامية . و قد كان ما يعتورنه من الشغل و ما يعطين من أنفسهنّ للملأ دهرا طويلاً في المجتمعات الإنسانيّة أعظم ما يسقط به قدر النساء ، و أشنع ما يعيّرن به ، فليس ذلك كلّه إلاّ أنّ الظرف من ظروف الحياة يعيّن ما يعيّنه على أن يقع من سواد النّاس موقع القبول و يعظّم الحقير و يهوّن الخطير ، فليس من المستبعد أن يعظّم الإسلام اُمورا نستحقرها و نحن في هذه الظروف المضطربة ، أو يحقّر اُمورا نستعظمها و نتنافس فيها ، فلم يكن الظرف في صدر الإسلام إلاّ ظرف التّقوى و إيثار الآخرة علَى الاُولى . ۲
۱۸۷۳۱.الترغيب و الترهيب :زنى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! مردها از سخنان شما استفاده مى كنند. روزى هم براى ما تعيين فرما تا به محضرتان بياييم و از آنچه خداوند به شما مى آموزد به ما نيز بياموزى. پيامبر فرمود: فلان و بهمان روز در فلان و بهمان جا گرد آييد. در روز موعود زنان جمع شدند و پيامبر صلى الله عليه و آله به جمع آنان رفت و تعاليم خدا را به آنان آموزش داد.
توضيح :
مرحوم علامه طباطبايى در الميزان في تفسير القرآن، در توضيح حديث اسماء دختر يزيد، مى نويسد: از دقت و تأمّل در اين حديث و امثال آن، كه بيانگرِ آمدنِ زنان به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و گفتگو با ايشان درباره احكام دين و مسائل اسلامى مربوط به ايشان مى باشند، معلوم مى شود كه زنان در عين پرده نشينى و پرداختن به كارهاى خانه، هرگز از رفت و آمد نزد ولىّ امرِ خود و سعى در حلّ مشكلاتى كه گاه برايشان پيش مى آمد، ممنوع نبوده اند و اين همان آزادى عقيده اى است كه در ضمن سخن از روابط اسلامى، در آخر سوره آل عمران، از آن بحث كرده ايم.
از اين حديث و امثال آن چند نكته ديگر نيز استفاده مى شود:
اوّل اين كه روش پسنديده در زندگى زن از نظر اسلام، اين است كه به اداره امور داخلى خانه و تربيت فرزند بپردازد. اين روش گر چه يك سنّت پسنديده است اما واجب نيست. بلكه ترغيب و تشويق استحبابى ـ با توجه به اين كه محيطْ محيطِ دينى است و فضا فضاى تقوا ـ و كسب خشنودى خدا و ترجيح دادن ثوابِ آخرت بر متاع دنيا و پرورش خلق و خوى هاى شايسته در زنان؛ مانند عفت و حيا و محبّت به فرزندان و دلبستگى به زندگى خانوادگى، اين سنّت و روش را محفوظ مى داشت. پرداختن زنان به اين امور و اهتمامِ تمام به زنده كردن عواطفِ پاك نهفته در وجود آنان، زنان را از وارد شدن به مجامع مردان و تماس با آنان در حدّ و حدودى كه خداوند برايشان مجاز دانسته است، باز مى داشت. گواه بر اين مطلب آن است كه اين روش قرن هاى متمادى در ميان مسلمانان باقى بود، تا آن كه ولنگارى غربى موسوم به آزادى اجتماعى زنان، به ميان زنان مسلمانان راه يافت و تباهى اخلاق و فساد زندگى را به ميان زنان و مردان مسلمان كشاند، بى آن كه خودشان متوجّه شوند و البته به زودى متوجّه خواهند شد. اگر مردم ايمان و تقوا داشتند، بي گمان خداوند درهاى بركات آسمان را به رويشان مى گشود و نعمت ها از آسمان و زمين به سراغشان مى آمد اما تكذيب كردند و در نتيجه، گرفتار شدند.
نكته دوم اين كه يكى از سنّت هاى واجب در اسلام، ممنوعيت شركت در جهاد براى زنان است، همان گونه كه قضاوت و حكومت نيز برايشان ممنوع مى باشد.
نكته سوم اين كه اسلام اين محروميت ها را، مثل محروميت زن از فضيلت جهاد در راه خدا، بدون عوض و جبران به مِثْل نگذاشته، بلكه اين كمبودها را با مزايا و فضايلى حقيقتا افتخار آميز كه از نظر اسلام، با آن فضايلِ مخصوصِ مردان برابرى مى كند، جبران كرده است. مثلاً خوب شوهردارى كردن را جهاد زن قرار داده است. اين كارها و خصال پسنديده گر چه ممكن است از نظر ما ـ كه در محيط زندگى فاسدى به سر مى بريم ـ قدر و قيمتى نداشته باشد، اما محيط اسلامى كه كارها را با ارزش واقعى آنها مى سنجد و مردم در آن محيط در راه كسب فضايل و ارزش هاى انسانى مورد پسند خداوند متعال با يكديگر به رقابت بر مى خيزند و براى اين فضايل و ارزش ها بهاى واقعى آنها را قائل است، براى رفتار هر انسانى كه اسلام او را به در پيش گرفتنِ آن فرا خوانده و براى التزام او به راهى كه برايش ترسيم كرده، ارزشى مشخص كرده، كه در آن انواع خدمات و فعاليت هاى انسانى در حالت تعادل و توازن قرار مى گيرند. پس، از نظر اسلام حضور در ميدان جنگ و نثار خون ـ با همه ارزش و فضيلتى كه دارد ـ بر پايبندى زن به وظيفه همسرى برترى ندارد. همچنين براى زمامدارى كه چرخ زندگى جامعه را مى چرخاند و يا براى قاضى اى كه بر مسند قضاوت تكيه مى زند، اين كارها افتخار نيست. بلكه حكومت و قضاوت مناصبى هستند كه براى كسى كه عهده دار آنهاست ـ اگر به حق عمل كند و بر اساس حق حركت كند ـ جز تحمل بار گران حكومت و قضاوت و قرار گرفتن در معرض خطرات و مهالكى كه براى دفاع از حقوق افرادى كه پناه و پشتيبانى جز پروردگار جهانيان ندارند، هر لحظه تهديدشان مى كند، حاصلى ندارد. بنا بر اين چه برترى و افتخارى است براى اينان، بر كسانى كه دين مانع ورودشان به اين كارها شده و راه ديگرى پيشِ پايشان نهاده است؟
اين مفاخر را در حقيقت نوعِ جامعه هايى كه اعضاى خود را بر اساس ارزشگذارى هاى خود تربيت مى كنند، زنده و بر پا مى دارند. جاى انكار نيست كه شؤون اجتماعى و اعمال و رفتارهاى انسانى بر حسب اختلاف محيط هاى اجتماعى، متفاوت است.
سربازى كه براى كسب آنچه كه خودش افتخار و كرامت مى داند و به خيال اين كه نامش در فهرست جانبازان وطن ثبت شود، خويشتن را به خطرناك ترين مهلكه ها يعنى مردن در زير انفجار بمب هاى ويرانگر، مى اندازد و با آن كه مرگ را نيستى و نابودى مى داند، با اين كارش بر همگان فخر مى فروشد در حالى كه جز هدفى موهوم و افتخارى خرافى نيست. همچنين راهى را كه ستارگان زن سينماها بر مى گزينند و مردم آنها را چنان تعظيم و تكريم مى كنند كه سران دولت هاى بزرگ گاه به چنان احتراماتى نائل نمى شوند، در حالى كه اين شغل و خودنمايى و كار چندين ساله آنها بزرگترين ضربه را به مقام زنان زده و زشت ترين نكوهش ها را براى آنان به بار آورده است، آرى همه اين ها تنها به اين سبب است كه محيط زندگى، ارزش ها را طورى تعيين مى كند كه مورد قبول و پسند توده مردم قرار گيرد و ارزش ها را ضد ارزش مى كند و بالعكس. با توجه به اين مطلب، استبعادى ندارد كه اسلام امورى را بزرگ شمارد كه ما كه در اين شرايط آشفته به سر مى بريم، آنها را خُرد و كوچك مى شماريم يا امورى را كوچك و حقير شمارد كه ما آنها را بزرگ و ارزشمند مى شماريم و براى به دست آوردن آنها با يكديگر به رقابت بر مى خيزيم؛ چرا كه محيط صدر اسلام محيط تقوا و ترجيح آخرت بر دنيا بوده است و بس.