۱۹۰۳۸.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :إنّ المَكرَ و الخَديعَةَ في النّارِ ، فكونوا مِن اللّهِ عَلى وَجَلٍ و مِن صَولَتِهِ على حَذَرٍ ......... . ۱
۱۹۰۳۹.عنه عليه السلام :لَولا أنّ المَكرَ و الخَديعَةَ في النّارِ لَكُنتُ أمكَرَ العَرَبِ . ۲
۱۹۰۴۰.عنه عليه السلام :لَولا أنّ المَكرَ و الخَديعَةَ في النّارِ لكُنتُ أمكَرَ النّاسِ . ۳
۱۹۰۴۱.عنه عليه السلام :لولا أنّي سَمِعتُ رسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يقولُ : إنّ المَكرَ و الخَديعَةَ و الخيانَةَ في النّارِ ، لكُنتُ أمكرَ العَرَبِ . ۴
۱۹۰۴۲.عنه عليه السلام:لَولا التُّقى كُنتُ أدهَى العَرَبِ . ۵
بيان :
قال المجلسيّ رضوان اللّه عليه ـ بعد نقل الحديثِ 19040 ـ : «بيان : في القاموس : المكر : الخديعة ، و قال : خدعه ـ كمنعه ـ خَدعا و يُكسَر : خَتَله ، و أراد به المكروه من حيث لا يعلم ، كاختدعه فانخدع ، و الاسم الخديعة . و قال الرّاغب : المكر صَرف الغير عمّا يقصده بحيلة ، و ذلك ضربان : مكر محمود ؛ و هو أن يتحرّى بذلك فعلَ جميل ، و على ذلك قال اللّه عَزَّ و جلَّ : «و اللّهُ خَيرُ الماكِرينَ»۶ ، و مذموم؛ و هو أن يتحرّى به فعلَ قبيح ، قال تعالى : «و لا يَحيقُ المَكْرُ السَّيِّئُ إلاّ بأهْلِهِ» ، و قال في الأمرَين: «و مَكَروا مَكْرا و مَكَرْنا مَكْرا و هُمْ لا يَشْعُرونَ» . ۷
و قال بعضهم : من مكر اللّه تعالى إمهال العبد و تمكينه من أعراض الدُّنيا ، و لذلك قال أمير المؤمنين عليه السلام : من وُسّع علَيهِ دُنياهُ و لم يَعلمْ أنّهُ مُكِرَ بهِ فَهُو مَخدُوعٌ عن عَقلهِ ، و قال : الخداع إنزال الغير عمّا هو بصدده بأمر يبديه على خلاف ما يخفيه . انتهى .
و في المصباح : خدعته خدعا فانخدع ، و الخِدع بالكسر اسم منه ، و الخديعة مثله ، و الفاعل خدوع مثل رسول ، و خداع أيضا و خادع ، و الخُدعة بالضم ما يخدع به الإنسان مثل اللعبة لما يلعب به . انتهى .
و ربّما يفرّق بينهما حيث اجتمعا بأن يراد بالمكر احتيال النفس و استعمال الرأي فيما يراد فعله ممّا لا ينبغي ، و إرادة إظهار غيره ، و صرف الفكر في كيفيّته ، و بالخديعة إبراز ذلك في الوجود و إجراؤه على من يريد ، و كأنّه عليه السلام إنّما قال ذلك لأنّ النّاس كانوا ينسبون معاوية لعنه اللّه إلَى الدّهاء و العقل ، و ينسبونه عليه السلام إلى ضعف الرأي ، لِما كانوا يرون من إصابة حيل معاوية المبنيّة علَى الكذب و الغدر و المكر ، فبيّن عليه السلام أنّه أعرف بتلك الحيل منه، و لكنّها لمّا كانت مخالفة لأمر اللّه و نهيه فلذا لم يستعملها ، كما روى السيّد رضى الله عنه في «نهج البلاغة» عنه صلوات اللّه عليه أنّه قال : «و لَقد أصبَحنا في زَمانٍ اتَّخَذَ أكثَرُ أهلِهِ الغَدرَ كَيْسا ، و نَسَبَهُم أهلُ الجَهلِ فيهِ إلى حُسنِ الحِيلَةِ ، مالَهُم قاتَلَهُمُ اللّهُ ؟ ! قد يَرى الحُوَّلُ القُلَّبُ وَجهَ الحِيلَةِ ، و دُونَهُ مانِعٌ مِن أمرِ اللّهِ و نَهيِهِ ، فيَدَعُها رأيَ العَينِ بعدَ القُدرَةِ علَيها، و يَنتَهِزُ فُرصَتَها مَن لا حَريجَةَ لَهُ في الدِّينِ» .
و الحريجة التّقوى ، و قال بعض الشّرّاح في تفسير هذا الكلام : و ذلك لجهل الفريقين بثمرة الغدر ، و عدم تمييزهم بينه و بين الكَيْس ، فإنّه لمّا كان الغدر هو التفطّن بوجه الحيلة و إيقاعها علَى المغدور به ، و كان الكيس هو التفطّن بوجه الحيلة و المصالح فيما ينبغي ، كانت بينهما مشاركة في التفطّن بالحيلة و استخراجها بالآراء ، إلاّ أنّ تفطّن الغادر بالحيلة التي هو غير موافقة للقوانين الشرعيّة و المصالح الدينيّة ، و الكيس هو التفطّن بالحيلة الموافقة لهما ، و لدقّة الفرق بينهما يلبّس الغادر غدره بالكيس و ينسبه الجاهلون إلى حسن الحيلة كما نسب ذلك إلى معاوية و عمرو بن العاص و المغيرة بن شعبة و أضرابهم ، و لم يعلموا أنّ حيلة الغادر تخرجه إلى رذيلة الفجور ، و أنّه لا حسن لحيلة جرّت إلى رذيلة ، بخلاف حيلة الكيس و مصلحته فإنّها تجرّ إلَى العدل . انتهى . و قد صرّح عليه السلام بذلك في مواضع يطول ذكرها، و كونه عليه السلام أعرف بتلك الاُمور و أقدر عليها ظاهر؛ لأنّ مدار المكر علَى استعمال الفكر في درك الحيل ، و معرفة طرق المكروهات ، و كيفيّة إيصالها إلَى الغير على وجه لا يشعر به ، و هو عليه السلام لسعة علمه كان أعرف النّاس بجميع الاُمور . و المراد بكونهما في النّار كون المتّصف بهما فيها ، و الإسناد علَى المجاز» . ۸
۱۹۰۳۸.امام على عليه السلام :نيرنگ و حيله گرى در آتشند. پس از خداوند عزّ و جلّ و از يورش او بر حذر باشيد .........
۱۹۰۳۹.امام على عليه السلام :اگر نبود كه مكر و خدعه در آتشند، هر آينه من مكّارترين عرب بودم.
۱۹۰۴۰.امام على عليه السلام :اگر نبود كه نيرنگ و فريبكارى در آتشند، بى گمان من مكّارترين مردم بودم.
۱۹۰۴۱.امام على عليه السلام :اگر نبود كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: نيرنگ و فريب و خيانت در آتشند، هر آينه من نيرنگ بازترين عرب بودم.
۱۹۰۴۲.امام على عليه السلام :اگر تقوا در ميان نبود، من از همه عرب ها حيله گرتر بودم.
توضيح:
مرحوم مجلسى ـ رضوان اللّه عليه ـ در توضيح حديث شماره 19040 مى نويسد: در قاموس آمده است كه: مكر يعنى خدعه و فريب و گفته است كه خَدَعَهُ، مانند مَنَعَهُ، خَدعاً و خِدْعاً، يعنى او را فريفت و خواست به طورى كه نفهمد به او گزندى برساند. مانند اختدعه فانخدع (يعنى او را فريفت، پس او فريب خورد) و اسم از اين كلمه «خديعه» است. راغب مى گويد: مكر، يعنى برگرداندن كسى از قصدش با حيله و نيرنگ و آن دو گونه است: مكر پسنديده و آن در جايى است كه هدف از زدنِ رأىِ كسى، كارى نيك باشد؛ به همين معناست آيه «و خداوند بهترين مكر كنندگان است» و مكر ناپسند و نكوهيده و آن در جايى است كه هدف، كارى زشت و ناپسند باشد. خداوند متعال مى فرمايد: «و مكر بد جز [دامن ]صاحبش را نگيرد» و درباره هر دو مورد مى فرمايد: «آنان مكر كردند و ما نيز مكر كرديم و خبر نداشتند». بعضى گفته اند: از مكر خداوند متعال اين است كه به بنده مهلت مى دهد و متاع دنيا را تحت اختيارش مى گذارد. به همين سبب است كه امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد: كسى كه دنيايش بر او توسعه يابد و نداند كه اين مكر خدا نسبت به اوست، عقلش فريب خورده است. راغب مى گويد: «خِداع» به معناى منصرف كردن كسى است از هدفش با ترفند و اظهار كردن خلاف آنچه در دل مى پروراند. پايان سخن راغب.
در مصباح آمده است: خَدَعْتُه خدعاً فانخَدَعَ، خِدْع ـ به كسر خاء ـ اسم آن است و خديعه نيز مانند آن [اسم ]مى باشد. اسم فاعل آن خَدوع است بر وزن رسول. خداع و خادع نيز اسم فاعلند. خُدعه ـ به ضم خاء ـ چيزى را گويند كه انسان به وسيله آن فريب مى دهد. مانند لُعْبَه يعنى وسيله بازى. پايان سخن مصباح .
گاهى ميان مكر و خدعه، وقتى در كنار هم استعمال شوند، فرق گذاشته مى شود. به اين ترتيب كه مراد از مكر، انديشيدن حيله و استعمال فكر در كارى كه شايسته نيست انجام شود و قصدِ نشان دادن غير آن و مصروف كردن فكر در چگونگى آن است و مراد از خدعه، به كار بستن آن انديشه در خارج و پياده كردن آن درباره شخص مورد نظر است. ظاهراً حضرت از اين رو آن سخن را فرموده كه مردم معاويه ـ عليه اللعنه ـ را به ذكاوت و خردمندى نسبت مى دادند و آن حضرت را به سست انديشى؛ چرا كه مى ديدند حيله هاى مبتنى بر دروغ و خيانت و حقّه بازى معاويه مؤثّر مى افتد. لذا امام عليه السلام توضيح مى دهد كه وى اين ترفندها و حيله هاى معاويه را كاملاً مى شناسد، اما چون برخلاف اوامر و نواهى خدا مى باشد، از آنها استفاده نمى كند. چنان كه سيّد رضى ـ رضى اللّه عنه ـ در نهج البلاغه از امام على ـ صلوات اللّه عليه ـ روايت مى كند كه فرمود: «ما در زمانه اى به سر مى بريم كه بيشتر مردم آن غدّارى و خيانت را زيركى مى دانند و افراد بى خبر و نادان، اين عدّه را به خوش فكرى نسبت مى دهند. آنها را چه مى شود! خدايشان بكشد! گاه باشد كه مرد آزموده و دانا به زير و زبر امور، در هر موردى حيله و نيرنگ آن را مى داند، ولى اوامر و نواهى خدا مانع مى شود و با آن كه مى داند و مى تواند اين حيله ها را به كار بندد، اما آنها را رها مى كند. ليكن كسى كه در دين هيچ حريجه و پروايى ندارد، فرصت را براى به كار بستن اين ترفندها و نيرنگ ها غنيمت مى شمرد».
«حريجه» [يا پروا، در اين كلام امام] به معناى تقواست. بعضى شارحان در تفسير اين جمله حضرت گفته اند: علّتش اين است كه هر دو گروه از نتيجه خيانت و غدّارى بى خبرند و آن را از كياست و زيركى تميز نمى دهند؛ زيرا غدر، پى بردن به راه چاره و پياده كردن آن درباره شخصى است كه نسبت به او غدر مى شود و كياست عبارت از پى بردن به راه چاره و مصالح در مواردى است كه درست و رواست. بنا بر اين، غَدر و كياست، در امر پى بردن به چاره و بيرون كشيدن راه چاره ها از طريق فكر و انديشه مشترك هستند، منتها شخص غدر كننده چاره گرى هايش بر خلاف قوانين شرعى و مصالح دينى است و شخص با كياست و زيرك، چاره هايى كه با شرع و مصالح دينى سازگار باشد مى انديشد. به دليل تفاوت ظريف و باريكى كه ميان اين دو واژه وجود دارد، شخص غدّار، غدر و مكر خود را در لباس كياست و ذكاوت در مى آورد و افراد نادان و بى خبر هم او را به خوش فكرى نسبت مى دهند؛ چنان كه معاويه و عمرو عاص و مغيرة بن شعبه و همپالكى هاى آنها را به دهاء و ذكاوت نسبت داده اند. در صورتى كه نمى دانند حيله گرىِ شخص غدّار و حقّه باز او را به سوى رذيله گناه مى كشانَد و نقشه كشى و حيله اى كه به رذيلت منجر شود، نيك و پسنديده نيست؛ برخلاف چاره گرى و مصلحت انديشى شخص با كياست و زيرك كه به عدالت مى كشاند، پايان سخن اين شارح.
حضرت در چندين جا، كه ذكر آنها به درازا مى كشد، به اين مطلب تصريح فرموده است و اين كه امام عليه السلام به اين كارها [حيله گرى و ترفند ]آشناتر و در به كار بستن آنها تواناتر بوده، مطلبى است آشكار؛ زيرا محور مكر و نيرنگ عبارت است از به كار گرفتن فكر براى رسيدن به حيله ها و نقشه ها و شناخت راه هاى آسيب زدن و نحوه پياده كردن آنها درباره كسى، بى آن كه وى متوجّه شود و پيداست كه امام عليه السلام به دليل دانش گسترده اش، هر چيزى را بهتر از هر كسى مى شناخت.
و اما مراد از اين كه مكر و خدعه در آتشند، يعنى افراد داراى اين صفات در آتش هستند و اسناد، مجازى است.