291
ميزان الحكمه ج 11

ميزان الحكمه ج 11
290

قصّة ابن نوح الغريق :

كان نوح عليه السلام عند ما ركب السفينة لم يركبها واحد من أبنائه ، و كان لا يصدّق أباه في أنّ من تخلّف عنها فهو غريق لا محالة ، فرآه أبوه و هو في معزل فناداه : يا بنيّ اركب معنا و لا تكن مع الكافرين ، فردّ على أبيه قائلاً : سآوي الى جبل يعصمني من الماء ، قال نوح عليه السلام : لا عاصم اليوم من اللّه إلاّ من رحم ـ يريد أهل السفينة ـ فلم يلتفت الابن إلى قوله و حال بينهما الموج فكان من المُغرَقين .
و لم يكن نوح عليه السلام يعلم منه إبطان الكفر كما كان يعلم ذلك من امرأته ، و لو كان علم ذلك لم يحزنه أمره و هو القائل في دعائه : «رَبِّ لا تَذَرْ علَى الأرضِ مِن الكافِرينَ دَيّارا * إنّكَ إنْ تَذَرْهُم يُضِلّوا عِبادَكَ و لا يَلِدوا إلاّ فاجِرا كَفّارا»۱ الدعاء ، و هُو القائلُ : «فافْتَحْ بَيْني و بَيْنَهُم فَتْحا و نَجِّني وَ من مَعي مِنَ المُؤمِنينَ»۲ و قد سمع قوله تعالى فيما أوحى إليه : «و لا تُخاطِبْني في الّذينَ ظَلَموا إنّهُمْ مُغْرَقونَ» . ۳
فوجد نوح عليه السلام و حزن فنادى ربّه من وجده قائلاً : ربِّ إنّ ابني من أهلي و إنّ وعدك الحقّ وعدتني بإنجاء أهلي و أنت أحكم الحاكمين ، لا تجور في حكمك ، و لا تجهل في قضائك ، فما الذي جرى علَى ابني ؟ فأخذته العناية الإلهيّة و حالت بينه و بين أن يصرّح بالسؤال في نجاة ابنه ـ و هو سؤال لما ليس له به علم ـ و أوحَى اللّه إليه : «يا نوح إنّه ليس من أهلك إنّه عمل غير صالح»۴ ، فإيّاك أن تواجهني فيه بسؤال النجاة فيكون سؤالاً فيما ليس لك به علم ، إنّي أعظك أن تكون من الجاهلين .
فانكشف الأمر لنوح عليه السلام و التجأ إلى ربّه تعالى قائلاً : ربّ إنّي أعوذ بك أن أسألك ما ليس لي به علم ، أسألك أن تشملني بعنايتك و تستر عليَّ بمغفرتك ، و تعطف عليَّ برحمتك ، و لو لا ذلك لكنت من الخاسرين .

داستان پسر غرق شده نوح:

هنگامى كه نوح بر كشتى نشست، يكى از فرزندان او سوار كشتى نشد و سخن پدرش را كه مى گفت هر كس سوار كشتى نشود حتماً غرق خواهد شد، باور نكرد. پدرش او را در گوشه اى دور از كشتى ديد و صدا زد : پسر جان! با ما سوار شو و با كافران مباش. امّا او در جواب پدرش گفت : به كوهى پناه مى برم كه مرا از آب نگه دارد. نوح فرمود : امروز هيچ نگهدارنده اى از فرمان خدا نيست، مگر كسى را كه خدا به او رحم كند ـ منظورش كشتى نشينان بود ـ امّا پسر به گفته او اعتنايى نكرد و ناگهان موج ميان آن دو حائل گشت و پسرش مانند بقيّه غرق شد.
نوح از كفر پنهانى زنش خبر داشت ، امّا درباره فرزندش نمى دانست كه باطناً كافر است و اگر اين مطلب را مى دانست ماجراى غرق شدن او ناراحتش نمى كرد؛ زيرا خود او در نفرينش گفته بود : «پروردگار من! احدى از كافران را بر روى زمين مگذار كه اگر بگذاريشان، بندگانت را گمراه مى كنند و جز فرزندانى فاجر و كافر نياورند» و نيز همو گفته بود : «ميان من و آنها گشايشى دار و من و مؤمنان همراه مرا از آنان برهان»، همچنين شنيده بود كه خداوند در وحى خويش به او فرموده بود : «درباره اين ستمكاران با من سخن مگوى كه همه غرق خواهند شد».
اين بود كه نوح ناراحت و محزون شد و از روى اندوه پروردگارش را ندا داد و عرض كرد : پروردگار من! فرزند من جزء خانواده من بود و همانا وعده تو راست است و به من وعده دادى كه خانواده ام را برهانى و تو بهترين حكم كنندگانى و در حكمى كه صادر مى كنى ستم روا نمى دارى و ندانسته حكمى نمى دهى، پس، اين چه بود كه به سر فرزند من آمد؟ عنايت الهى شامل حال نوح شد و مانع از آن گشت كه صريحاً نجات فرزندش را بخواهد ـ زيرا اين خواهشى ناآگاهانه بود ـ و خدا به او وحى فرمود كه : اى نوح! او از خانواده تو نيست. او عملى ناشايست است. پس، مبادا درباره او ندانسته از من درخواست نجات كنى. من به تو هشدار مى دهم كه مبادا از نادانان باشى.
در اين هنگام حقيقت مطلب بر نوح آشكار شد و به پروردگار خود پناه برده گفت : پروردگار من! پناه مى برم به تو كه از سَرِ ناآگاهى چيزى از تو بخواهم. از تو مى خواهم كه مرا مشمول عنايت خود فرمايى و با آمرزشت بر من بپوشانى و به من رحم كنى و گرنه از زيانكاران خواهم بود.

1.نوح : ۲۶ ، ۲۷ .

2.الشعراء : ۱۱۸ .

3.هود : ۳۷ .

4.هود : ۴۶ .

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 11
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 128542
صفحه از 572
پرینت  ارسال به