351
ميزان الحكمه ج 11

ميزان الحكمه ج 11
350

كلام حول قصّة ذي القَرنَين عليه السلام :

و هو بحث قرآنيّ و تاريخيّ في فصول :

1 ـ قصّة ذي القرنين عليه السلام في القرآن :

«لم يتعرّض لاسمه و لا لتاريخ زمان ولادته و حياته و لا لنسبه و سائر مشخّصاته على ما هو دأبه في ذكر قصص الماضين ، بل اكتفى على ذكر ثلاث رحلات منه : فرحلة اُولى إلَى المغرب : حتّى إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب في عين حمئة (أو حامية) و وجد عندها قوما . و رحلة ثانية إلَى المشرق : حتّى إذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم يجعل اللّه لهم من دونها سترا . و رحلة ثالثة : حتّى إذا بلغ بين السدّين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولاً ، فشكوا إليه إفساد يأجوج و مأجوج في الأرض ، و عرضوا عليه أن يجعلوا له خرجا على أن يجعل بين القوم و بين يأجوج و مأجوج سدّا ، فأجابهم إلى بناء السدّ و وعدهم أن يبني لهم فوق ما يأملون ، و أبى أن يقبل خرجهم و إنّما طلب منهم أن يعينوه بقوّة ، و قد اُشير منها في القصّة إلَى الرجال و زبر الحديد و المنافخ و القطر .
و الخصوصيّات و الجهات الجوهريّة التي تستفاد من القصّة هي أوّلاً : أنّ صاحب القصَّة كان يسمّى قبل نزول قصّته في القرآن ـ بل حتّى في زمان حياته ـ بذي القَرنَين، كما يظهر في سياق القصّة من قوله : «يَسألونَكَ عن ذِي القَرْنَينِ»«قُلْنا يا ذا القَرنَينِ»۱«و قالُوا يا ذا القَرنَينِ» . ۲
و ثانيا : أنّه كان مؤمنا باللّه و اليوم الآخر و متديّنا بدين الحقّ ، كما يظهر من قوله : «هذا رَحمَةٌ مِن رَبِّي فإذا جاءَ وَعْدُ ربِّي جَعَلَهُ دَكّاءَ و كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقّا»۳ و قوله : «أمّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إلى رَبِّهِ فيُعَذِّبُهُ عَذابا نُكْرا * و أمّا مَنْ آمَنَ و عَمِلَ صالِحا ......... »۴ إلخ . و يزيد في كرامته الدينيّة أنّ قوله تعالى : «قُلْنا يا ذا القَرْنَينِ إمّا أنْ تُعَذِّبَ و إمّا أنْ تَتَّخِذَ فيهِم حُسْنا»۵ يدلّ على تأييده بوحيٍ أو إلهامٍ أو نبيٍّ من أنبياء اللّه كان عنده يسدّده بتبليغ الوحي .
و ثالثا : أنّه كان ممّن جمع اللّه له خير الدنيا و الآخرة ؛ أمّا خير الدنيا فالمُلك العظيم الذي بلغ به مغرب الشمس و مطلعها فلم يقم له شيء، و قد ذلّت له الأسباب . و أمّا خير الآخرة فبسط العدل ، و إقامة الحقّ ، و الصفح ، و العفو، و الرفق ، و كرامة النفس ، و بثّ الخير ، و دفع الشرّ . و هذا كلّه ممّا يدلّ عليه قوله تعالى : «إنّا مَكَّنّا لَهُ في الأرْضِ و آتَيْناهُ مِن كُلِّ شيءٍ سَبَبا»۶ مضافا إلى ما يستفاد من سياق القصّة من سيطرته الجسمانيّة و الروحانيّة .
و رابعا : أنّه صادف قوما ظالمين بالمغرب فعذّبهم .
و خامسا : أنّ الردم الذي بناه هو في غير مغرب الشمس و مطلعها ؛ فإنّه بعد ما بلغ مطلع الشمس أتبع سببا حتّى إذا بلغ بين السدّين . و من مشخّصات ردمه ـ مضافا إلى كونه واقعا في غير المغرب و المشرق ـ أنّه واقع بين جبلَين كالحائطين ، و أنّه ساوى بين صدفيهما ، و أنّه استعمل في بنائه زبر الحديد و القطر ، و لا محالة هو في مضيق هو الرابط بين ناحيتَين من نواحي الأرض المسكونة .

گفتارى پيرامون داستان ذو القرنين عليه السلام :

بحثى قرآنى و تاريخى در چند فصل:

1 ـ داستان ذو القرنين عليه السلام در قرآن:

«قرآن كريم، همچنان كه شيوه آن در ياد كرد سرگذشت هاى پيشينيان است، به ذكر نام و تاريخ ولادت و زمان زندگى و نسبت و ديگر مشخّصات ذو القرنين نپرداخته،بلكه به ياد كردن از سه سفر او بسنده كرده است : سفر اول به مغرب است تا جايى كه به محل غروب آفتاب مى رسد و خورشيد را مى بيند كه در چشمه اى گل آلود فرو مى رود و در آن محل به قومى برخورد مى كند. سفر دومش به مشرق است تا جايى كه به محل طلوع خورشيد مى رسد و ملاحظه مى كند كه خورشيد بر قومى طلوع مى كند و خداوند ميان آنان و آفتاب پرده و پوششى قرار نداده است و در سفر سوّمش به جايى ميان دو مانع [كوه ]مى رسد و در آنجا نيز مردمى را مى يابد كه تقريبا هيچ سخنى نمى فهمند. آنان از تبهكارى و شرارت هاى يأجوج و مأجوج در روى زمين به ذو القرنين شكايت كردند و پيشنهاد دادند كه هزينه اى در اختيارش بگذارند تا او ميان ايشان و يأجوج و مأجوج سدّ و مانعى بسازد. ذو القرنين خواهش آنان درباره ساختن سد را پذيرفت و وعده داد كه برايشان سدّى مهمتر از آنچه فكرش را مى كنند بنا كند. ولى از پذيرفتن هزينه خوددارى ورزيد و فقط از آنان خواست كه با تأمين نيروى انسانى و مصالح ساختمانى او را كمك كنند. در اين داستان به وجود مردان و قطعات آهن و دَم ها و كوره هاى آهنگرى و مس يا روى گداخته اشاره شده است.
نكات و جهات اصلى اى كه از اين داستان استفاده مى شود، يكى اين است كه قهرمان آن، قبل از نازل شدن داستان او در قرآن و بلكه حتى در زمان حياتش به نام ذو القرنين شناخته مى شده است. اين نكته از سياق داستان، يعنى از جمله «يسألونك عن ذى القرنين» و «قلنا يا ذا القرنين» و «و قالوا يا ذا القرنين» استفاده مى شود.
نكته دوم اين است كه او به خدا و روز واپسين ايمان داشته و از دين حق پيروى مى كرده است. دليل اين مطلب اين دو آيه شريفه است : «هذا رحمة من ربّى فاذا جاء وعد ربّى جعله دكّاء و كان وعد ربّى حقّا ؛ اين رحمتى است از جانب پروردگار من، و[لى ]چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است» و آيه «اما من ظلم فسوف نعذّبه ثمّ يردّ الى ربّه فيعذّبه عذابا نكرا. و امّا من آمن و عمل صالحا ......... ؛ هر كس ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى شود، آنگاه او را عذابى سخت خواهد كرد. و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند ......... ». به علاوه آيه «قلنا يا ذا القرنين امّا اَن تعذّب و اما ان تتّخذ فيهم حسنا ؛ گفتيم: اى ذو القرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى كنى و يا در ميانشان روش نيكويى پيش مى گيرى » خود بر كرامت دينى او مى افزايد؛ زيرا نشان مى دهد كه وى با وحى يا الهام يا به وسيله پيامبرى از پيامبران الهى كه پيش او بوده و با تبليغ وحى كمكش مى كرده، تأييد مى شده است.
نكته سوم اين است كه او از كسانى بوده كه خداوند خير دنيا و آخرت را به وى داده است.خير دنيا، سلطنت عظيمى است كه به واسطه آن توانست به مشرق و مغرب آفتاب برسد و هيچ چيز جلوگير او نشد و همه اسباب و امكانات، مسخّر او بود و خير آخرت، عدالت گسترى او بود و اقامه حق و عفو و گذشت و مدارا و عزّت نفْس و گستردن خير و خوبى و جلوگيرى از شرّ و بدى. اين ها نكاتى است كه تماما از آيه «انّا مكّنا له فى الارض و آتيناه من كل شى ء سببا ؛ ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله اى بدو بخشيديم» استفاده مى شود، به علاوه، از سياق داستان نيز بر مى آيد كه وى از سيطره و قدرت جسمى و روحى برخوردار بوده است.
نكته چهارم اين است كه وى در مغرب به عدّه اى ستمگر برخورده و آنها را كيفر داده است.
نكته پنجم اين است كه سدّى كه وى ساخت در مغرب و مشرق آفتاب نبوده است؛ زيرا بعد از آنكه به محل طلوع خورشيد رسيد سبب و وسيله اى را دنبال كرد، تا به ميانه دو كوه رسيد. از مشخصات سدّ ذو القرنين ـ علاوه بر اينكه در جايى غير از مغرب و مشرق بوده ـ اين است كه ميان دو كوه ديوار مانند واقع بوده و فاصله ميان آن دو كوه را مى گرفته است. همچنين در ساختمان آن سد، قطعات آهن و مس يا روى گداخته به كار رفته بوده و اين سد لا جرم در تنگه اى بوده كه دو ناحيه مسكونى را به هم ارتباط مى داده است.

1.الكهف : ۸۶ .

2.الكهف : ۹۴ .

3.الكهف : ۹۸ .

4.الكهف : ۸۷ و ۸۸ .

5.الكهف : ۸۴ .

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 11
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 143123
صفحه از 572
پرینت  ارسال به