۱۹۷۴۸.الإمامُ الباقرُ عليه السلام :و أمّا داوودُ فمَلَكَ ما بَينَ الشّاماتِ إلى بلادِ إصطَخرَ ، و كذلكَ كانَ مُلكُ سُلَيمانَ . ۱
۱۹۷۴۹.عنه عليه السلام :إنّ داوودَ النَّبيَّ عليه السلام كانَ ذاتَ يَومٍ في مِحرابِهِ إذ مَرَّتْ بهِ دُودَةٌ حَمراءُ صَغيرَةٌ تَدِبُّ حتّى انتَهَت إلى مَوضِعِ سُجودِهِ ، فنَظَرَ إلَيها داوودُ و حَدَّثَ في نَفسِهِ : لِمَ خُلِقَت هذِهِ الدُّودَةُ ؟ فأوحَى اللّهُ إلَيها : تَكَلَّمي ، فقالَت لَهُ : يا داوودُ ، هَل سَمِعتَ حِسِّي أو اسْتَبَنتَ على الصَّفا أثَري ؟ فقالَ لَها داوودُ : لا . قالَت : فإنّ اللّهَ يَسمَعُ دَبيبِي و نَفَسي و حِسِّي و يَرى أثَرَ مَشيِي ، فاخفِضْ مِن صَوتِكَ ! ۲
۱۹۷۵۰.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :إنّ اللّهَ تباركَ و تعالى أوحى إلى داوودَ عليه السلام : ما لِي أراكَ وَحدانا ؟ قالَ : هَجَرتُ النّاسَ و هَجَروني فيكَ . قالَ : فَما لِي أراكَ ساكِتا ؟ قالَ : خَشيَتُكَ أسكَتَتني . قالَ : فَما لِي أراكَ نَصِبا ؟ قالَ : حُبُّكَ أنصَبَني. قالَ : فما لِي أراكَ فَقيرا و قَد أفَدتُكَ ؟ قالَ : القِيامَ بحَقِّكَ أفقَرَني . قالَ : فَما لِي أراكَ مُتَذَلِّلاً ؟ قالَ : عَظيمُ جَلالِكَ الّذي لا يُوصَفُ ذَلّلَني ، و حقَّ ذلكَ لكَ يا سيّدي . قالَ اللّهُ جَلّ جَلالُهُ: فأبشِرْ بالفَضلِ مِنِّي، فَلَكَ ما تُحِبُّ يَومَ تَلقاني ، خالِطِ النّاسَ و خالِقهُم بأخلاقِهِم و زايلْهُم في أعمالِهِم تَنَلْ ما تُريدُ مِنّي يَومَ القِيامَةِ . ۳
۱۹۷۴۸.امام باقر عليه السلام :داوود بر سرزمين هاى ميان شامات تا بلاد اصطخر پادشاهى كرد و قلمرو پادشاهى سليمان نيز چنين بود.
۱۹۷۴۹.امام باقر عليه السلام :داوود نبى ـ صلوات اللّه عليه ـ روزى در محراب خود بود كه ناگاه كِرم قرمز رنگ كوچكى از كنارش گذشت و رفت تا به محل سجده او رسيد. داوود به آن نگاهى كرد و در دلش گفت : اين كرم چرا آفريده شده است؟ خداوند به آن كرم وحى كرد : سخن بگو. پس، كرم به داوود گفت : اى داوود! آيا صداى پاى مرا شنيده اى يا رد پايم را بر تخته سنگ ديده اى؟ داوود گفت : نه. كرم گفت : امّا خداوند صداى جنبيدن و نفس زدن و حركت مرا مى شنود و رد پايم را مى بيند. پس، صدايت را پايين بياور.
۱۹۷۵۰.امام صادق عليه السلام :خداى تبارك و تعالى به داوود عليه السلام وحى فرمود : چه شده است كه تو را تنها مى بينم؟ عرض كرد : به خاطر تو، مردم را ترك كرده ام و آنان نيز مرا ترك كرده اند. فرمود: چه شده است كه تو را خاموش مى بينم؟ عرض كرد : ترس از تو، مرا خاموش ساخته است. فرمود : چه شده است كه تو را رنجور مى بينم؟ عرض كرد : عشق و محبت تو، مرا رنجور ساخته است. فرمود : چه شده است كه تو را فقير مى بينم، حال آنكه تو را بهره مند ساخته ام؟ عرض كرد : گزاردن حقّ تو، مرا فقير كرده است.فرمود : چه شده است كه تو را خوار مى بينم؟ عرض كرد : عظمت وصف ناشدنى جلال تو، مرا خوار كرده است و اين حق توست اى آقاى من! خداوند جل جلاله فرمود : پس، مژده بادا تو را به فضل من. در آن روز كه مرا ملاقات كنى، هرچه دوست داشته باشى به تو بخشم. با مردم بياميز و با اخلاق آنان بساز، امّا در اعمال و كردارشان با آن همراهى مكن تا روز قيامت بدان چه از من خواهى دست يابى.