كلام في قصّة عيسى عليه السلام :
1 ـ قصّة عيسى عليه السلام و اُمّه في القرآن:
كانت اُمّ المسيح مريم بنت عمران حملت بها اُمّها ، فنذرت أن تجعل ما في بطنها إذا وضعته محرّرا يخدم المسجد ، و هي تزعم أنّ ما في بطنها ذكر ، فلمّا وضعتها و بان لها أنّها اُنثى حزنت و تحسّرت ثمّ سمّتها مريم أي الخادمة ـ و قد كان توفّي أبوها عمران قبل ولادتها ـ فأتت بها المسجد تسلّمها للكهنة و فيهم زكريّا ، فتشاجروا في كفالتها ، ثمّ اصطلحوا علَى القرعة و ساهموا ، فخرج لزكريّا فكفلها ، حتّى إذا أدركت ضرب لها من دونهم حجابا ، فكانت تعبد اللّه سبحانه فيها لا يدخل عليها إلاّ زكريّا . و كلّما دخل عليها زكريّا المحراب وجد عندها رزقا ، قال : يا مريم أنّى لكِ هذا ؟! قالَت : هو من عند اللّه ، و اللّه يرزق من يشاء بغير حساب و قد كانت عليها السلام صدّيقة ، و كانت معصومة بعصمة اللّه ، طاهرة ، مصطفاة ، محدَّثة ؛ حدّثها الملائكة بأنّ اللّه اصطفاها و طهّرها ، و كانت من القانتين و من آيات اللّه للعالمين (سورة آل عمران آية 35 ـ 44 ، سورة مريم آية 16 ، سورة الأنبياء آية 91 ، سورة التحريم آية 12) .
ثمّ إنّ اللّه تعالى أرسل إليها الرُّوح و هي محتجبة فتمثّل لها بشرا سويّا ، و ذكر لها أنّه رسول من ربّها ليهب لها بإذن اللّه ولدا من غير أب، و بشّرها بما سيظهر من ولدها من المعجزات الباهرة ، و أخبرها أنّ اللّه سيؤيّده بروح القدس ، و يعلّمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الإنجيل ، و رسولاً إلى بني إسرائيل ذا الآيات البيّنات ، و أنبأها بشأنه و قصّته ، ثمّ نفخ الروح فيها فحملت بها حمل المرأة بولدها (الآيات من آل عمران : 35 ـ 44) .
ثمّ انتبذت مريم به مكانا قصيّا ، فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة ، قالت : يا ليتني متُّ قبل هذا و كنت نسيا منسيّا ، فناداها من تحتها أن لا تحزني قد جعل ربّك تحتك سريّا ، و هُزّي إليك بجذع النخلة تساقط عليك رُطبا جنيّا ، فكُلي و اشربي و قرّي عينا فإمّا ترينَّ من البشر أحدا فقولي : إنّي نذرت للرحمن صوما فلن اُكلّم اليوم إنسيّا ، فأتت به قومها تحمله (سورة مريم : 20 ـ 27) . و كان حمله و وضعه و كلامه و سائر شؤون وجوده من سنخ ما عند سائر الأفراد من الإنسان .
فلمّا رآها قومها ـ و الحال هذه ـ ثاروا عليها بالطعنة و اللوم بما يشهد به حال امرأة حملت و وضعت من غير بعل ، و قالوا : يا مريم ، لقد جئت شيئا فريّا ! يا اُخت هارون ما كان أبوك امرأ سوء و ما كانت اُمّك بغيّا ، فأشارت إليه ، قالوا : كيف نكلّم من كان في المهد صبيّا ؟! قال : إنّي عبد اللّه آتاني الكتاب و جعلني نبيّا ، و جعلني مباركا أينما كنت و أوصاني بالصلاة و الزكاة ما دمت حيّا ، و برّا بوالدتي و لم يجعلني جبّارا شقيّا ، و السلام عليَّ يوم ولدت و يوم أموت و يوم اُبعث حيّا (سورة مريم آية 27 ـ 33) ، فكان هذا الكلام منه عليه السلام كبراعة الاستهلال بالنسبة إلى ما سينهض علَى البغي و الظلم ، و إحياء شريعة موسى عليه السلام و تقويمه ، و تجديد ما اندرس من معارفه ، و بيان ما اختلفوا فيه من آياته .
ثمّ نشأ عيسى عليه السلام و شبّ و كان هو و اُمّه علَى العادة الجارية في الحياة البشريّة : يأكلان و يشربان ، و فيهما ما في سائر الناس من عوارض الوجود إلى آخر ما عاشا .
ثمّ إنّ عيسى عليه السلام اُوتي الرسالة إلى بني إسرائيل ، فانبعث يدعوهم إلى دين التوحيد و يقول : إنّي قد جئتكم بآية من ربّكم أنّي أخلق لكم من الطين كهيئة الطير فأنفُخ فيه فيكون طيرا بإذن اللّه ، و اُبرئ الأكمه و الأبرص و اُحيي الموتى بإذن اللّه ، و اُنبّئُكُم بما تأكلون و ما تدّخرون في بيوتكم ، إنّ في ذلك لآية لكم ، إنّ اللّه هو ربّي و ربّكم فاعبدوه .
و كان يدعوهم إلى شريعته الجديدة و هو تصديق شريعة موسى عليه السلام ، إلاّ أنّه نسخ بعض ما حُرّم في التوراة تشديدا علَى اليهود ، و كان يقول : إنّي قد جئتكم بالحكمة و لاُبيِّن لكم بعض الذي تختلفون فيه ، و كان يقول : يا بني إسرائيل ، إنّي رسول اللّه إليكم مصدّقا لما بين يديّ من التوراة مبشّرا برسول يأتي من بعدي اسمه أحمد .
و أنجز عليه السلام ما ذكره لهم من المعجزات كخلق الطير ، و إحياء الموتى ، و إبراء الأكمه و الأبرص ، و الإخبار عن المغيّبات بإذن اللّه .
و لم يزل يدعوهم إلى توحيد اللّه و شريعته الجديدة حتّى أيس من إيمانهم ؛ لِما شاهد من عتوّ القوم و عنادهم و استكبار الكهنة و الأحبار عن ذلك ، فانتخب من الشرذمة التي آمنت به الحواريّين أنصارا له إلَى اللّه .
ثم إنّ اليهود ثاروا عليه يريدون قتله فتوفّاه اللّه و رفعه إليه ، و شُبِّه لليهود : فمن زاعم أ نّهم قتلوه ، و من زاعم أ نّهم صلبوه ، و لكن شُبّه لهم (آل عمران آية 45 ـ 58 ، الزخرف آية 63 ـ 65 ، الصفّ آية 6 و 14 ، المائدة آية 110 و 111 ، النساء آية 157 و 158) ، فهذه جمل ما قصّه القرآن في عيسَى بن مريم و اُمّه .
گفتارى درباره داستان عيسى عليه السلام :
1 ـ داستان عيسى عليه السلام و مادرش در قرآن :
مادر عيسى عليه السلام مريم دختر عمران بود. هنگامى كه مادر مريم او را باردار شد، نذر كرد كه وقتى فرزندش به دنيا آمد او را در راه خدا آزاد كند تا در معبد خدمت كند. او كه خيال مى كرد آنچه در شكم دارد پسر است، وقتى وضع حمل كرد و معلوم شد فرزندش دختر است دچار اندوه و حسرت شد و با اين حال او را «مريم»، يعنى «خادمه»،ناميد. عمران، پدر مريم، پيش از تولد او در گذشته بود. مادر مريم او را به معبد آورد تا به كاهنان كه يكى از آنان زكريّا بود، بسپارد. ميان كاهنان بر سر عهده دار شدن سرپرستى مريم، بحث و نزاع در گرفت تا بالاخره تصميم گرفتند قرعه بزنند و قرعه به نام زكريا درآمد و زكريا سرپرستى مريم را به عهده گرفت. وقتى مريم به سن بلوغ رسيد، زكريّا ميان او و كاهنان پرده اى آويخت و مريم پشت آن پرده خداوند سبحان را عبادت مى كرد و كسى جز زكريّا نزد او رفت و آمد نمى كرد. هر وقت زكريا وارد محراب مريم مى شد، نزد او غذايى مى ديد. از او پرسيد : اى مريم! اين غذا از كجاست؟ مريم گفت : از نزد خداست و خداوند به هر كه خواهد بى شمار روزى مى دهد، مريم عليه السلام بانويى صديقه، معصوم به عصمت و نگه داشت الهى، پاك، برگزيده، و محدَّثه بود كه فرشتگان با او سخن گفتند و خبرش دادند كه خداوند او را برگزيده و پاك و پاكيزه اش قرار داده است. او از عبادت پيشگان و از نشانه هاى خداوند براى مردم جهان بود (آل عمران: 44 ـ 35؛ مريم: 16، انبياء: 91 و تحريم: 12).
سپس، خداى متعال روح را به سوى مريم كه در پس پرده بود فرستاد و روح به صورت بشرى كامل در برابرش جلوه كرد و به وى گفت كه او فرستاده پروردگارش مى باشد و آمده است تا به اذن خداوند ـ بدون آنكه شوهرى داشته باشد ـ به او فرزندى ببخشد و به مريم بشارت داد كه به زودى از فرزند او معجزات درخشانى سر خواهد زد و همچنين به وى خبر داد كه خداوند فرزند او را با روح القدس تأييد خواهد كرد و كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به وى مى آموزد و با آيات و معجزاتى روشن او را به سوى بنى اسرائيل مى فرستد. روح، قصه عيسى و شرح حال او را براى مريم گفت و آن گاه در وى دميد و مريم بر اثر آن همچون ساير زنان حامله شد (آل عمران: 44 ـ 35).
مريم با جنين خود به مكان دور افتاده اى پناه جست تا اينكه درد زايمان او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد و با خود گفت : كاش پيش از اين مرده و به كلى از يادها رفته بودم. در اين حال از زير پاى او فرشته اى وى را ندا داد : غم مدار، پروردگارت در زير پاى تو چشمه آبى پديد آورده است. تنه درخت خرما را به طرف خود تكان ده، برايت خرماى تازه مى ريزد و از آن خرما تناول كن و از آن چشمه بياشام و ديده روشن دار. اگر كسى از آدميان را ديدى بگو : من براى خداى رحمان روزه نذر كرده ام و امروز مطلقاً با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت. مريم فرزند خود را در آغوش گرفته او را به سوى قوم خود آورد (مريم: 27 ـ 20). حامله شدن به عيسى و وضع حمل او و سخن گفتن و ديگر شؤون وجودى او، همگى با همين امور در ديگر افراد انسان هم سنخ بوده است.
هنگامى كه قوم مريم او را با اين وضع مشاهده كردند، زبان به سرزنش او گشودند و درباره او سخنانى گفتند كه به زنى كه بدون داشتن شوهر حامله شده مى گويند. آنان گفتند : اى مريم! براستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده اى. اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت هم بدكار نبود. مريم به عيسى اشاره كرد. امّا آنها گفتند : چگونه با كودكى گهواره اى سخن بگوييم؟ كودك به سخن آمده گفت : منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته و به من سفارش كرده است كه تا زنده ام نماز بگزارم و زكات بپردازم و به مادرم نيكى كنم. مرا زور گو و نافرمان قرار نداده است و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى شوم (مريم: آيات 33 ـ 27). اين سخنان عيسى عليه السلام به منزلت براعت استهلالى بود نسبت به كارهايى كه در آينده خواهد كرد، يعنى بر ضدّ زورگويى و ستم قيام كردن و احيا و بر پا داشتن شريعت موسى و تجديد معارف كهنه شده او و بيان آيات شريعت موسى كه بنى اسرائيل درباره آنها دچار اختلاف شده بودند.
عيسى رشد كرد و به سنّ جوانى رسيد. او و مادرش مانند بقيه مردم عادى خورد و خوراك داشتند و در معرض همان عوارض و آسيب هايى بودند كه ساير مردم هستند و تا آخر عمر يك زندگى عادى بشرى داشتند.
پس از مدتى، عيسى به سوى بنى اسرائيل به رسالت فرستاده شد و شروع به دعوت آنان به آيين توحيد و يكتا پرستى نمود و مى گفت : من از جانب پروردگارتان براى شما معجزه اى آورده ام. من از گِل براى شما چيزى به شكل پرنده مى سازم، آن گاه در آن مى دمم كه به اذن خدا پرنده اى مى شود. و به اذن خدا كور مادر زاد و پيس را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى گردانم و شما را از آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان ذخيره مى كنيد خبر مى دهم. مسلماً در اين معجزات براى شما، اگر مؤمن باشيد،عبرتى است. همانا خداوند پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستيد.
همچنين، آنان را به شريعت جديد خود، كه در واقع تصديق شريعت موسى بود و فقط برخى چيزهايى را كه به خاطر سختگيرى بر يهود، در تورات حرام شده و او لغو كرده بود، فرا مى خواند و مى فرمود : من براى شما حكمت آورده ام و آمده ام تا چيزهايى را كه درباره آنها با يكديگر اختلاف داريد براى شما روشن كنم. همچنين مى فرمود : اى فرزندان اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نام او احمد است بشارت مى دهم.
عيسى عليه السلام معجزاتى را براى آنان ذكر نمود، مانند آفريدن پرنده و زنده كردن مردگان و بهبود بخشيدن به كور مادر زاد و شخص مبتلا به پيس و خبر دادن از غيب، همه را به اذن خدا عملى ساخت.
آن حضرت پيوسته آنان را به يگانگى خدا و شريعت جديد خود دعوت مى كرد امّا با مشاهده سركشى ها و عنادهاى مردم و سرپيچى كاهنان و ملايان يهود از دعوت او، عاقبت از ايمان آوردن آنان مأيوس شد و از ميان اندك كسانى كه به او ايمان آورده بودند، حواريون را به عنوان ياران خود در راه دعوت به سوى خدا انتخاب كرد.
سرانجام، يهود بر ضد آن حضرت شوريدند و آهنگ قتل او كردند. ليكن خداوند او را برگرفت و به سوى خود بالا برد و امر بر يهود مشتبه شد. بعضى گمان كردند او را كشتند و برخى خيال كردند او را به صليب كشيدند، در صورتى كه هيچ يك از اين ها نبود، بلكه دچار اشتباه شدند (آل عمران/58 ـ 45؛ زخرف/ 65 ـ 63؛ صفّ/ 6 و 14؛مائده/ 110 و 111 و نساء/ 157 و 158) اين بود مجموع آنچه قرآن درباره داستان عيسى بن مريم و مادرش ذكر كرده است.