545
ميزان الحكمه ج 11

۱۹۷۹۴.الكافي عن سجيم عن ابنِ أبي يعفورٍ :سمعتُ أبا عبدِ اللّه عليه السلام يقولُ و هُو رافِعٌ يَدَهُ إلَى السَّماءِ : ربِّ لا تَكِلْني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبَدا لا أقَلَّ مِن ذلكَ و لا أكثَرَ .
قالَ : فما كانَ بأسرَعَ مِن أن تَحَدَّرَ الدُّموعُ مِن جَوانِبِ لِحيَتِهِ ، ثُمّ أقبَلَ علَيَّ فقالَ : يا بنَ أبي يَعفورٍ ، إنّ يُونُسَ بنَ مَتّى وَكَلَهُ اللّهُ عَزَّ و جلَّ إلى نَفسِهِ أقَلَّ مِن طَرفَةِ عَينٍ فأحدَثَ ذلكَ الذَّنبَ . قلتُ : فبَلَغَ بهِ كُفرا ، أصلَحَكَ اللّهُ ؟ قالَ : لا ، و لكنَّ المَوتَ على تلكَ الحالِ هَلاكٌ . ۱

كلام في قصّة يونس عليه السلام في فصول :

1 ـ لم يتعرّض القرآن الكريم إلاّ لطرف من قصّته و قصّة قومه ، فقد تعرّض في سورة الصافّات لإرساله ثمّ إباقه و ركوبه الفُلك و إلتقام الحوت له ثمّ نجاته و إرساله إلَى القوم و إيمانهم ، قال تعالى : «و إنَّ يُونُسَ لَمِنَ المُرْسَلِينَ * إذ أبَقَ إلَى الفُلْكِ المَشْحونِ ......... » الآيات .
و في سورة الأنبياء لتسبيحه في بطن الحُوت و تنجيته ، قال تعالى : «و ذا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغاضِبا فَظَنَّ أنْ لَنْ نَقْدِرَ علَيهِ فَنادى في الظُّلُماتِ أنْ لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبحانَكَ إنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ * فاسْتَجَبْنا لَهُ و نَجَّيْناهُ مِن الغَمِّ و كذلكَ نُنْجي المُؤمِنينَ» . ۲
و في سورة «ن» لندائه مكظوما و خروجه من بطنه و اجتبائه ، قال تعالى : «فاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ و لا تَكُن كَصاحِبِ الحُوتِ إذْ نادى وَ هُوَ مَكْظومٌ * لَولا أنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بالعَراءِ و هُوَ مَذْمُومٌ * فاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحينَ» . ۳
و في سورة يونس لإيمان قومه و كشف العذاب عنهم قال تعالى : «فلَولا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيْمانُها إلاّ قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الخِزْيِ فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ مَتَّعْناهُم إلى حِينٍ» . ۴ و خلاصة ما يستفاد من الآيات بضمّ بعضها إلى بعض و اعتبار القرائن الحافّة بها : أنّ يونس عليه السلام كان من الرسل أرسله اللّه تعالى إلى قومه وهم جمع كثير يزيدون على مائة ألف فدعاهم فلم يجيبوه إلاّ بالتكذيب و الردّ ، حتّى جاءهم عذاب أوعدهم به يونس ، ثمّ خرج من بينهم .
فلمّا أشرف عليهم العذاب و شاهدوه مشاهدة عيان أجمعوا علَى الإيمان و التوبة إلَى اللّه سبحانه ، فكشف اللّه عنهم عذاب الخزي في الحياة الدنيا .
ثمّ إنّ يونس عليه السلام استخبر عن حالهم فوجد العذاب انكشف عنهم ـ و كأنّه لم يعلم بإيمانهم و توبتهم ـ فلم يعد إليهم ، و ذهب لوجهه على ما به من الغضب و السخط عليهم ، فكان ظاهر حاله حال من يأبق من ربّه مغاضبا عليه ظانّا أنّه لا يقدر عليه ، و ركب البحر في فُلك مشحون ، فعرض لهم حوت عظيم لم يجدوا بدّا من أن يلقوا إليه واحدا منهم يبتلعه و ينجو الفلك بذلك ، فساهموا و قارعوا فيما بينهم فأصابت يونس عليه السلام ، فألقوه في البحر فابتلعه الحوت و نجت السفينة .
ثمّ إنّ اللّه سبحانه حفظه حيّا سويّا في بطنه أيّاما و ليالي ، و يونس عليه السلام يعلم أنّها بليّة ابتلاه اللّه بها مؤاخذة بما فعل ، و هو ينادي في بطنه أن «لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبْحانَكَ إنّي كُنْتُ مِن الظّالِمينَ» .
فاستجاب اللّه له ، فأمر الحوت أن يلفظه ، فنبذه بالعراء و هو سقيم ، فأنبت اللّه سبحانه عليه شجرة من يقطين يستظلّ بأوراقها ، ثمّ لمّا استقامت حاله أرسله إلى قومه ، فلبّوا دعوته و آمنوا به فمتّعهم اللّه إلى حين .
و الأخبار الواردة من طرق أئمّة أهل البيت عليهم السلام على كثرتها ، و بعض الأخبار من طرق أهل السنّة ، مشتركة المتون في قصّة يونس عليه السلام على النحو الذي يستفاد من الآيات ، و إن اختلفت في بعض الخصوصيّات الخارجة عن ذلك . ۵

۱۹۷۹۴.الكافىـ به نقل از سجيم از ابن ابى يعفور ـ: شنيدم امام صادق عليه السلام در حالى كه دستش را به آسمان برداشته بود مى فرمود : پروردگار من! هرگز مرا چشم به هم زدنى به خودم وا مگذار، نه كمتر از آن و نه بيشتر.
ابن ابى يعفور مى گويد : بى درنگ اشك از گوشه هاى محاسنش جارى شد. سپس رو به من كرد و فرمود : اى پسر ابى يعفور! يونس بن متّى را خداوند عزّ و جلّ كمتر از يك چشم بر هم زدن به خودش وا گذاشت و در نتيجه، آن ترك اولى را مرتكب شد . عرض كردم : خداوند خيرتان دهد! آيا آن ترك اولى او را به حد كفر رساند؟ فرمود : نه، امّا مردن در آن حال هلاكت است.

گفتارى درباره داستان يونس عليه السلام در چند فصل:

1 ـ قرآن كريم تنها به گوشه اى از داستان او و قومش پرداخته است. مثلاً در سوره صافّات به اين موضوع پرداخته كه خداوند او را به سوى قومش فرستاد و او از ميان مردم گريخت و بر كشتى نشست و ماهى وى را بلعيد و سپس خداوند نجاتش داد و دوباره به سوى قومش فرستاد و مردم اين بار به او ايمان آوردند. در اين سوره مى فرمايد : «يونس از فرستادگان بود. آن گاه كه به سوى كشتى پُر [از بار و جمعيّت] بگريخت ......... ».
در سوره انبياء به موضوع تسبيح گويى يونس در شكم ماهى و نجات يافتنش پرداخته مى فرمايد : «و ذو النون [يونس ]را [ياد كن] آن گاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او تنگ نمى گيريم. تا در دل تاريكى ها ندا در داد : معبودى جز تو نيست، منزهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم. پس دعاى او را برآورده كرديم و وى را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را اين چنين نجات مى دهيم».
در سوره «قلم» به موضوع نداى اندوهگينانه وى و بيرون آمدنش از شكم ماهى بزرگ و برگزيده شدنش پرداخته مى فرمايد : «پس در [امتثال ]حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى [يونس] مباش، آنگاه كه اندوه زده ندا در داد. اگر لطفى از جانب پروردگارش نمى رسيد، قطعاً نكوهش شده بر خشكى انداخته مى شد.پس پروردگارش وى را برگزيد و از شكيبايانش گردانيد».
در سوره يونس، به مسأله ايمان آوردن قوم او و بر طرف شدن عذاب از آنها پرداخته مى فرمايد : «چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن ]ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود بخشد؟ مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه] ايمان آوردند، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى آنان را برخوردار ساختيم». خلاصه آنچه از قرار دادن آيات در كنار يكديگر و در نظر گرفتن قرينه هاى پيرامونى آنها استفاده مى شود، اين است كه يونس عليه السلام يكى از پيامبران بوده و خداوند او را به سوى قومش كه جمعيتى بيش از صد هزار نفر بودند، فرستاد و او آنان را دعوت كرد. امّا تنها جوابى كه به وى دادند، تكذيب و ردّ دعوت او بود، تا آنكه عذابى كه يونس به آن تهديدشان مى كرد فرا رسيد و يونس از ميان آنان بيرون رفت.
هنگامى كه در آستانه عذاب قرار گرفتند و آشكارا آن را ديدند، همگى ايمان آوردند و به درگاه خداوند سبحان توبه نمودند و خداوند آن عذاب را كه در دنيا خوار و خفيفشان مى كرد بر طرف ساخت.
يونس عليه السلام از حال قوم خود جويا شد و دريافت كه عذاب از آنان برطرف شده است ـ و گويا از ايمان آوردن و توبه كردنشان اطلاع نداشت ـ با اين حال به سوى قوم خود برنگشت و در حال خشم و عصبانيت از دست آنان به راه خود ادامه داد. ظاهر حالش، حال كسى بود كه از خواجه خويش خشمگين باشد و از او بگريزد و خيال كند كه بر او تنگ نمى گيرد. او سوار بر يك كشتى پُر [از بار و جمعيت] شد.
در بين راه ماهى بزرگى بر سر راه كشتى ظاهر شد و چاره اى نديدند كه يكى از سرنشينان را به دريا افكنند تا ماهى او را بخورد و بدين ترتيب كشتى نجات يابد. براى اين منظور بين خود قرعه زدند. قرعه به نام يونس درآمد و او را به دريا انداختند و نهنگ يونس را بلعيد و كشتى نجات يافت.
خداوند سبحان، چند شبانه روز يونس را زنده و سالم در شكم ماهى نگه داشت. يونس كه مى دانست اين بلايى است كه خداوند او را، به سزاى كارى كه كرده، بدان گرفتار نموده است، در شكم ماهى ندا سر مى داد : «معبودى جز تو نيست، منزهى تو، بى گمان من از ستمكاران بودم».
خداوند، دعاى يونس را اجابت فرمود و به ماهى دستور داد او را بيرون افكند. ماهى يونس را در حالى كه ناخوش بود به خشكى پرت كرد. خداوند سبحان، براى او كدوبنى رويانيد تا در سايه برگ هاى آن بيارمد. وقتى حالش جا آمد، او را به سوى قومش فرستاد و اين بار مردم دعوت او را اجابت كردند و به وى ايمان آوردند و خداوند هم تا مدتى ايشان را برخوردار ساخت.
اخبار فراوانى كه از ائمه اهل بيت عليهم السلام و نيز پاره اى اخبار كه از طرق اهل سنّت وارد شده، همگى در داستان يونس به همان نحوى كه از آيات استفاده مى شود، متن مشتركى دارند، گر چه درباره برخى خصوصيات بيرون از آن ميانشان اختلاف و تفاوت هست.

1.الكافي : ۲/۵۸۱/۱۵ .

2.الأنبياء : ۸۷ ، ۸۸ .

3.القلم : ۴۸ ـ ۵۰ .

4.يونس : ۹۸ .

5.قال العلاّمة الطباطبائيّ : و لذلك لم نوردها لأنّها في نفسها آحاد لا حجّيّة لها في مثل المقام و لا يمكن تصحيح خصوصياتها بالآيات ، و هو ظاهر لمن راجعها .


ميزان الحكمه ج 11
544

3751

يونُس عليه السلام

الكتاب :

«وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلاَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ * و أَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ * وَ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ» . ۱

(انظر) يونس : 98 ، الأنبياء : 87 ، 88 ، القلم : 48 ـ 50 .

الحديث :

۱۹۷۹۱.رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لأحَدٍ أن يَقولَ : أنا عندَ اللّهِ خَيرٌ مِن يُونُسَ بنِ مَتّى . ۲

۱۹۷۹۲.عنه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لنَبيٍّ أن يقولَ : أنا خَيرٌ عِندَ اللّهِ مِن يُونُسَ بنِ مَتّى . ۳

۱۹۷۹۳.الإمامُ عليٌّ عليه السلامـ لَمّا سَألَهُ بَعضُ اليَهودِ عن سِجنٍ طافَ أقطارَ الأرضِ بِصاحِبِهِ ـ: يا يَهوديُّ، أ مّا السِّجنُ الّذي طافَ أقطارَ الأرضِ بِصاحِبِهِ فإنّهُ الحُوتُ الّذي حُبِسَ يُونُسُ في بَطنِهِ . ۴

3751

يونس عليه السلام

قرآن :

«و يونس از فرستادگان بود. آن گاه كه به سوى كشتى پُر [پُر از بار و جمعيت]، بگريخت. پس [سرنشينان ]با هم قرعه انداختند و [يونس] از بازندگان شد. [او را به دريا انداختند] و ماهى او را بلعيد، در حالى كه او نكوهشگر خويش بود. و اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود، قطعاً تا روزى كه برانگيخته مى شوند، در شكم آن [ماهى] مى ماند. پس او را در حالى كه ناخوش بود به خشكى افكنديم. و بر بالاى [سر] او بوته كدويى رويانيديم. و او را به سوى صد هزار نفر يا بيشتر روانه كرديم. پس ايمان آوردند و تا چندى برخوردارشان كرديم».

حديث :

۱۹۷۹۱.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس را نسزد كه بگويد : من در نزد خداوند بهتر از يونس بن متّى هستم.

۱۹۷۹۲.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پيامبرى را نسزد كه بگويد : من در نزد خدا بهتر از يونس بن متّى هستم.

۱۹۷۹۳.امام على عليه السلامـ وقتى كه مردى يهودى از ايشان پرسيد : آن كدام زندان بود كه زندانى خود را در اطراف و اكناف زمين چرخاند؟ ـفرمود : اى مرد يهودى! آن زندانى كه زندانىِ خود را به اطراف و اكناف زمين چرخاند، ماهى اى بود كه يونس در شكم او زندانى شد.

1.الصافّات : ۱۳۹ ـ ۱۴۸ .

2.كنز العمّال : ۳۲۴۲۲ .

3.كنز العمّال : ۳۲۴۲۳ .

4.بحار الأنوار : ۱۴/۳۸۲/۲ .

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 11
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 128604
صفحه از 572
پرینت  ارسال به