3752
جِرجيسُ عليه السلام
۱۹۷۹۵.قصص الأنبياء عن ابن عبّاسٍ :بَعثَ اللّهُ تعالى جرجيسَ عليه السلام إلى مَلِكٍ بالشّامِ يقالُ لَهُ : دازانةُ ۱ يَعبُدُ صَنَما ، فقالَ لَهُ : أ يُّها المَلِكُ اقبَلْ نَصيحَتي ، لا يَنبَغي للخَلقِ أن يَعبُدوا غَيرَ اللّهِ تعالى ، و لا يَرغَبوا إلاّ إلَيهِ ، فقالَ لَهُ المَلِكُ : مِن أيِّ أرضٍ أنتَ ؟ قال : مِن الرُّومِ قاطِنينَ بفلَسطينَ ، فأمرَ بحَبسِهِ ، ثُمّ مَشَطَ جَسَدَهُ بأمشاطٍ مِن حَديدٍ حتّى تَساقَطَ لَحمُهُ . ۲
3752
جرجيس عليه السلام
۱۹۷۹۵.قصص الأنبياءـ به نقل از ابن عبّاس ـ: خداوند متعال جرجيس عليه السلام را به سوى پادشاهى بت پرست در شام كه به او دازانه مى گفتند، فرستاد. آن حضرت به او گفت : پادشاها! نصيحت مرا بپذير. براى خلايق سزاوار نيست كه چيزى جز خداوند متعال را بپرستند و جز به او رو كنند. پادشاه به او گفت : تو از كدام سرزمين هستى؟ فرمود : از روميان ساكن فلسطين. پادشاه دستور داد جرجيس را به زندان افكندند و سپس بدن او را با شانه هاى آهنى چندان شانه كشيدند كه گوشتهايش ريخت.