65
ميزان الحكمه ج 12

۱۹۹۳۳.الطبقات الكبرى :بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عبدَ اللّهِ ابنَ حُذافَةَ السَّهميّ ـ و هو أحَدُ السِّتَّةِ ـ إلى كِسرى يَدعوهُ إلَى الإسلامِ و كَتَبَ مَعهُ كِتابا ، قالَ عبدُ اللّهِ : فدَفَعتُ إلَيهِ كتابَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فقُرئَ علَيهِ ، ثُمّ أخَذَهُ فمَزَّقَهُ ، فلَمّا بَلَغَ ذلكَ رسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : اللّهُمّ مَزِّقْ مُلكَهُ ! و كَتَبَ كِسرى إلى باذانَ عامِلهِ علَى اليَمنِ أنِ ابعَثْ مِن عِندِكَ رجُلَينِ جَلْدَينِ إلى هذا الرّجُلِ الّذي بالحِجازِ فلْيَأتِياني بخَبَرِهِ ، فبَعَثَ باذانُ قَهرمانَهُ و رجُلاً آخَرَ و كَتَبَ مَعَهُما كِتابا ، فَقدِما المدينَةَ فدَفَعا كتابَ باذانَ إلَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله ، فتَبسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و دَعاهُما إلَى الإسلامِ و فَرائصُهُما تَرعُدُ ، و قالَ : ارجِعا عَنّي يَومَكُما هذا حتّى تأتِياني الغَدَ فاُخبِرَكُما بما اُريدُ ، فجاءاهُ مِن الغَدِ ، فقالَ لَهُما : أبلِغا صاحِبَكُما أنَّ رَبِّي قد قَتَلَ رَبَّهُ كِسرى في هذهِ اللَّيلَةِ لِسَبعِ ساعاتٍ مَضَت مِنها ؛ و هِيَ ليلةُ الثّلاثاءِ لعَشرِ ليالٍ مَضَينَ مِن جُمادَى الاُولى سَنةَ سَبعٍ ؛ و أنّ اللّهَ تباركَ و تعالى سَلَّطَ علَيهِ ابنَهُ شِيرَويهَ فقَتلَهُ ؛ فَرَجعا إلى باذانَ بذلكَ فأسلَمَ هُو و الأبناءُ الّذينَ باليَمَنِ . ۱

۱۹۹۳۳.الطبقات الكبرى :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عبد اللّه بن حذافة سهمى را ـ كه يكى از آن شش سفير بود ـ براى دعوت خسرو به اسلام، همراه نامه اى نزد او روانه كرد. عبد اللّه مى گويد : نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله را تسليم خسرو كردم. چون نامه را براى او خواندند، آن را گرفت و پاره كرد. وقتى اين خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود : پروردگارا! پادشاهى او را پاره كن! خسرو طى نامه اى به باذان، كارگزار خود در يمن، دستور داد كه دو مرد چابك سوار را نزد اين مرد در حجاز بفرست تا خبرى از او براى من بياورند. باذان پيشكار خود و يك نفر ديگر را با نامه اى فرستاد. آن دو وارد مدينه شدند و نامه باذان را به پيامبر صلى الله عليه و آله دادند. رسول خدا صلى الله عليه و آله لبخندى زد و آن دو را كه به خود مى لرزيدند، به اسلام دعوت كرد، و فرمود : امروز برويد و فردا پيش من بياييد تا آنچه را كه لازم است به شما بگويم. روز بعد آن دو نزد پيامبر آمدند، پيامبر به آنان فرمود : به ارباب خود بگوييد كه خداوندِ من ديشب هفت ساعت از شب گذشته، خدايگان او، خسرو، را كشت. آن شب، شب سه شنبه دهم جمادى الاولى سال هفتم هجرت بود. [پيامبر اضافه فرمود كه ]خداى متعال پسر خسرو، شيرويه را بر وى چيره گردانيد و او خسرو را به قتل رساند. آن دو فرستاده با اين خبر نزد باذان برگشتند و باذان و تمام ايرانيانى كه در يمن بودند مسلمان شدند.

1.الطبقات الكبرى : ۱ / ۲۵۹.


ميزان الحكمه ج 12
64

۱۹۹۳۲.الطبقات الكبرى :بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دِحيَة ابنَ خَليفَةَ الكَلبيَّ ـ و هُو أحَدُ السِّتَّةِ ـ إلى قَيصرَ يَدعوهُ إلَى الإسلامِ ، و كَتَبَ مَعهُ كِتابا و أمَرَهُ أن يَدفَعَهُ إلى عَظيمِ بُصرى لِيَدفَعَهُ إلى قَيصرَ ، فدَفَعَهُ عظيمُ بُصرى إلَيهِ و هُو يَومئذٍ بحِمصَ ، و قَيصرُ يَومئذٍ ماشٍ في نَذرٍ كانَ علَيهِ : إن ظَهَرتِ الرُّومُ على فارسَ أن يَمشيَ حافِيا مِن قُسطَنطينيّةَ إلى إيلياءَ ، فقَرَأ الكِتابَ و أذَّنَ لِعُظَماءِ الرُّومِ في دَسكَرَةٍ لَهُ بحِمصَ فقالَ : يا مَعشَرَ الرُّومِ ، هَل لَكُم في الفَلاحِ و الرُّشدِ ، و أن يَثبُتَ لَكُم مُلكُكُم و تَتَّبِعونَ ما قالَ عيسَى بنُ مَريمَ ؟ قالَتِ الرُّومُ: و ما ذاكَ أيُّها المَلِكُ ؟ قالَ : تَتَّبِعونَ هذا النَّبيَّ العَرَبيَّ . قالَ : فحاصُوا حَيصَةَ حُمُرِ الوَحشِ و تَناحَزوا و رَفَعوا الصَّليبَ ، فلَمّا رأى هِرَقْلُ ذلكَ مِنهُم يَئسَ مِن إسلامِهِم و خافَهُم على نَفسِهِ و مُلكِهِ ، فسَكّنَهُم ثُمّ قالَ : إنّما قُلتُ لَكُم ما قُلتُ أختَبِرُكُم لأنظُرَ كيفَ صَلابَتُكُم في دِينِكُم ، فقد رأيتُ مِنكُمُ الّذي اُحِبُّ ، فسَجَدوا لَهُ . ۱

۱۹۹۳۲.الطبقات الكبرى :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، دحية بن خليفه كلبى را ـ كه يكى از آن شش سفير بود ـ به سوى قيصر روانه كرد تا او را به اسلام دعوت كند. حضرت نامه اى همراه دحيه كرد و به او فرمود آن نامه را به فرماندار بُصرى دهد تا او آن را تسليم قيصر كند. فرماندار بصرى نامه را به قيصر داد. در آن روز قيصر در حمص به سر مى برد و نذر كرده بود كه اگر روم بر ايران پيروز شود پياده و با پاى برهنه از قسطنطنيه به ايليا (بيت المقدس) برود. قيصر نامه را خواند و به بزرگان روم كه همراه او در صومعه اش در حمص بودند، گفت: اى بزرگان روم! آيا مى خواهيد به رستگارى و هدايت برسيد و پادشاهى شما استوار بماند و از فرمان عيسى بن مريم پيروى كرده باشيد؟ روميان گفتند : پادشاها، چه بايد كرد؟ قيصر گفت : از اين پيامبر عرب پيروى كنيد. [راوى ]گويد : آنان همچون گورخرها رميدند و هياهو به راه انداختند و صليب ها را برافراشتند. هرقل چون اين عكس العمل را از آنان ديد از اسلام آوردنشان نوميد گشت و نسبت به جان و حكومت خود احساس خطر كرد. لذا آنان را آرام ساخت و گفت : آنچه به شما گفتم در حقيقت براى اين گفتم تا اندازه پايدارى شما را در دينتان بيازمايم و ديدم چنانيد كه من مى خواهم. در اين هنگام آنان در برابر قيصر به خاك افتادند.

1.الطبقات الكبرى : ۱ / ۲۵۹.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 12
    سایر پدیدآورندگان :
    شيخي، حميد رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 187609
صفحه از 608
پرینت  ارسال به